- ۲۹ شهریور ۰۳ ، ۱۲:۰۲
- ۰ نظر
گویا آقای اژهای برای اثبات همراهیاش با دولت نفاق فائزه را به صورت مشروط آزاد کرده است تا من پولدار نشوم (+). البته از آن پابندی که به پای فرماندار قزوین بسته بودند هم خبری نیست.
گویا آقای اژهای برای اثبات همراهیاش با دولت نفاق فائزه را به صورت مشروط آزاد کرده است تا من پولدار نشوم (+). البته از آن پابندی که به پای فرماندار قزوین بسته بودند هم خبری نیست.
رزق امروز از آیات پایانی سوره نمل:
♦️مهمتر از انجام کار نیک در دنیا، بردن آن به صحنه قیامت است:مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ (۸۹)
♦️پاداشهاى الهى برتر از کار ماست:فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها (۸۹)
♦️بالاتر از عذاب، خوارى انسان است: فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ (۹۰)
کسانى که بعد از شنیدن حقّ، روى خود را از آن بر مىگردانند، در آن روز با صورت به دوزخ مىافتند.
تفسیر نور (+)
دهان مأمور اداره کاریابی خیلی کوچک بود، آن قدر که بعید بود در جایگاه یک منفذ کارکرد داشته باشد. به همه آدمهایی فکر کردم که با کارهایشان باعث شده بودند مرگ زودتر به استقبالشان بیاید و تصور کردم وقتی مجبور شدهاند از قبر یکراست بروند اداره کاریابی چه حالی داشتهاند.
گفتم «من مشمول هیچ جور مستمری تأمین اجتماعی نمیشم؟»
مأمور گفت «دیگه نه. کسر بودجه داریم. این جا نوشته فیلم بردار عروسی بودهای، شغلت این جا به درد نمیخوره. تو چیزی داری که ما بهاش میگیم مجموعه مهارتهای غیرقابل انتقال. به من بگو دیگه چه کارهایی کردهای.»
«نمیخوام راجع به کارهایی که کردهام حرف بزنم، چون دوست ندارم دوباره انجامشون بدم.»
«قابل قبول نیست.»
«ببخشید.»
هنوز هیچی نشده به بنبست رسیدیم. پشت سرش چند قفسه قرار داشت که چیزی داخلشان نبود جز یک مشت گیره کاغذ به شکل بولداگ و یک لیوان قهوهخوری. فکر کردم این عالم اموات باورنکردنی است، چون چه کسی می تواند جایی تا این حد مبتذل را حتی تصور کند؟ هیچچیز اعجابآوری نداشت؛ حقیر بود و بوروکراتیک. فکر کردم همه عمرم پدر خودم را در آوردم و هرگز نتوانستم هدفی از زندگیام بیرون بکشم. کار کردن همیشه مرا به این نتیجه رسانده بود که از پس هیچ کاری برنمیآیم، در هیچ قالبی نمیگنجم، و هر بار که کارت خروج میزدم حس میکردم دارم زندگی اشتباهی را زندگی میکنم.
استیو تولتز/ هر چه باداباد/ص. ۱۰۲
آیا اصحاب جمل، هنوز چون رعد در خروش و چون برق در درخشش هستند؟
زیرا نه طلحه کشته شد و نه زبیر. انگار کن نزدیک باریدنند.
اعتقاد دارم اصطلاح احتراق خودبهخودى ابداع کسانى است که مىخواهند یک نفر را آتش بزنند و بیآنکه کسى بیندشان بزنند به چاک و کسى هم پىشان را نگیرد.
اینکه چیزى به اسم شاهد قابلاعتماد وجود خارجى ندارد و همه تجلیات عرفانى خودمولّدند، براى همین است که حضرت مسیح بر بودایان متجلى نمىشود و بودا بر مسیحیان و در تاریخ حتى یک مورد گزارش نشده که حضرت محمد بر یک خاخام ظاهر شده باشد.
اصولا اعتقاد دارم همان کسانى که فکر میکنند قدرتهاى ویژه دارند، حتى معمولىاش را هم ندارند.
استیو تولتز/ هر چه باداباد/ ۵۸ ـ ۵۷
بله! سخنانتان که بس دلنشینند و گوارا،
گویای مشکلات مهم بشریت اگر نباشند؛
همچو برگهای پاییزی، در دستان باد،
خشخشکنان در حال موجزدن خواهند بود؛
فانی خواهند بود.
فاوست/ گوته
رزق امروزم از یک صفحه قرآن کریم امروز:
در آیات ۴۸ تا ۵۱ سوره مبارکه نمل درباره ۹ گروه از قوم ثمود میگوید که مفسد بودند ولی خود را اهل اصلاح میدانستند. جالب اینجاست که به الله قسم میخورند که نگذارند حضرت صالح علیه السلام و پیروانش پیروز شوند.
میفرماید نقشه کشیدند و الله نقشه کشنده قهاریست، ببینید عاقبت کسانی را که برای پیروان الله مکر میکنند.
وفاق میلی
*مولوی
نمازی که روزی پنجبار خوانده میشود، تکرار نیست. بعضی کارها تکرار آن عملی بیهوده و خستهکننده است و نتیجهٔ عقلانی و مفید ندارد، اما نماز اینگونه نیست؛ بلکه نماز، نردبان ترقی است که هرچه بیشتر با حضور قلب خوانده شود، بالاتر میروی.
گرچه در ظاهر رکوع و سجود تکرار میشود، ولی در حقیقت مانند پلههای نردبانی است که گرچه بالارفتن از آن تکراری است، اما موجب بالارفتن معرفت و ایمان میشود. به تعبیر دیگر، این اعمالِ بهظاهر تکراری، همانند کلنگی است که برای حفر چاه میزنند. کلنگ زدن در ظاهر تکراری است، اما در واقع هر کلنگی که میزنید، به عمق بیشتری میروید و یک قدم به آب نزدیکتر میشوید. به هرحال، ظاهر نماز تکراری است، اما در واقع عمق بخشیدن و پرواز است.
سید کاظم ارفع/ دانشنامه نماز/ صص. ۵۰ ـ ۵۱
شبها قبل از خواب کتاب میخوانیم. ۸ سال از آخرین هم کتابخوانی قبل از خوابمان میگذرد. حالا دیگر فقط امیر کتاب میخواند و من گوش میدهم. چون من نمیتوانم کتاب دستم بگیرم یا ورق بزنم. اما کتابی که انتخاب کردیم هر چه باداباد از استیو تولتز است.
چند روز پیش به امیر میگفتم اگر من بمیرم و جهان پس از مرگ آنی باشد که مونی توصیف کرده، من با بینظمی در زندگیام تنبیه خواهم شد. شلختگی بیپایان. خانهای که از نظم خارج شده است و معلوم نیست که وسیلهها کجا هستند؟
داشتیم با دنیای پس از مرگ مونی کیف میکردیم که ناگهان فهمیدیم مونی چگونه مُرد. در تمام کتابهایی که خواندهام فشردگی سینهای که آن لحظه حس کردم را خیلی به ندرت تجربه کردم. حالا با غم و اندوه و انزجار و نفرت به خواندن بقیه کتاب ادامه میدهیم.
بدی اینکه امیر برای من کتاب میخواند سوای اینکه صدای قشنگش را هر شب میشنوم که یک ساعت فقط برای من صحبت میکند، این است که نمیتوانم از کتاب نقل قول کنم. البته امیر مداد به دست کتاب میخواند تا هر جایی که به نظرم جالب بود را علامت بزند تا بعداً برایم بفرستد، اما اینکه همان لحظه واگویه کنم فرق دارد با اینکه چند روزی از آن گذشته باشد.
به نظرم حتی حسی که در نقل قول در زمان مواجهه وجود دارد با گذر زمان کمرنگ میشود. نه برای خواننده برای خودم.
* استیو تولتز/ هر چه باداباد/ ص.۵۴
به صراحت گفته بود هرگز نتوانستم بر مشکل تک فرزند بودن دو تک فرزند فائق بیایم. ناراحت بود از اینکه بدون خواهر و برادر، خاله و عمه و دایی و عمو و پسر عمو و پسر دایی بزرگ شده بود.
وقتی جلوی قبر دوقلوی پدر و مادرش در گورستان از خودش سلفی گرفت متوجه شد که از دودمانش دیگر هیچکس باقی نمانده. پست کرده بود دیگر هیچکس را ندارم جز سگم و یک شهر پر از غریبههایی که بود و نبودم برایشان یکیست.
استیو تولتز/ هر چه باداباد/ ص.۵۱