مرا آفرید آن که دوستم داشت

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خلقت» ثبت شده است

امروز وسط ورزش داداش کوچک مرگ دستم را گرفت بُرد. دوستم و هانیه که موقت جای آن یکی AB مثبت می‌آید -چون کیسه صفرایش را عمل کرده – این حالت مرا دیدند. کلی حرف زدیم، ولی قدرت نداشتم حتی چشمهایم را باز کنم و جملاتم مفهوم نبودند ولی در همان حالت داشتم از خطبه اول و اختر فیزیک و فیلم علمی جدیدی که دیدم در تأیید همان مورد حرف می‌زدم. آنها هم حواسشان به باز کردن گره عضلاتم بود و وقتی خواستم کوییز بگیرم جر زدند.

 

تا آخرین لحظه وضعیت همان بود. الان که تقریباً یک ساعت و نیم گذشته تازه قدرت پیدا کردم و فشارم بهتر شده. این هم تجربه‌ای بود.

 

الحمدلله علی کل حال.

 

 

 

*مولوی

احتمالاً برای شما هم پیش آمده که از خودتان بپرسید چگونه همه چیز از آب خلق شده است؟ یا قسمت خلقت آسمان‌ها در خطبه اول نهج البلاغه را که می‌خوانید درکش دشوار باشد.

برای من هم همینطور بود تا اینکه این ویدیو را دیدم. اگر و اگر انسان قادر بود ابزاری داشته باشد بینید چگونه می‌توانست با آب تا خلق سیاه چاله پیش برود. 

این قسمت از خطبه را بعد از مشاهده فیلم بخوانیم: 

«خدای سبحان جَوها را شکافت و اطراف آن را گشود و فضاهای خالی در آن ایجاد کرد. آنگاه آبی را که امواجش در هم شکننده و خود انبوه و متراکم بود، در آن فضای بازشده روان ساخت.

آن را بر پشت بادی سخت وزان و جنباننده و برکننده و شکننده بار کرد؛ به آن باد فرمان داد تا آب را از جریان بازدارد و آن را بر نگهداری آب چیره کرد و باد را برای حفظ حدود و جوانب آب قرین گماشت. فضا در زیر باد نیرومندْ، گشاده و باز و آب جهنده بالای سر آن در جریان؛

سپس باد دیگری به وجود آورد که منشأ وزش آن را مهار کرد و پیوسته ملازم و تحریک آبش قرار داد و آن را به تندی وزانید و از جای دورش برانگیخت؛ آن را به بر هم زدن آب متراکم و برانگیختن امواج دریا فرمان داد.

باد فرمان یافته آب را همچون مشک شیر که برای گرفتن کره بجنبانند به حرکت آورد و آن‌گونه که در فضای خالی می‌وزد، بر آن سخت وزید؛ اولش را به آخرش و ساکنش را به متحرکش برمی‌گرداند تا آنکه انبوهی از آب به ارتفاع زیادی بالا آمد و آن مایۀ متراکم، کف کرد؛

 

👈 دقت کنید که امیر کلام نمی‌فرماید مایع متراکم، می‌فرماید مایه متراکم. چون دیگر از حالت مایع درآمده بود طبق همین فیلم.

 

آنگاه خداوند آن کف را در هوای گشاده و فضای فراخ بالا برد و آسمان‌های هفتگانه را از آن کف ساخت؛... آنگاه آسمان را به زیور ستارگان و روشنی کواکب درخشان آرایش داد و آفتاب فروزان و ماه تابان را در آن فلکی که گردان و سقفی روان و صفحه‌ای جنبان بود روان ساخت.

 

👈 صفحه جنبان خودش قسمتی از نظریات اختر فیزیک انیشتین است. 

 

سبحان الله تعالی عما یشرکون (قصص: ۶۷)

 

 

دیروز فیلمی دیدم از معجزات علمی قرآن کریم و اینکه چند قرن بعد توسط دانشمندان کشف شده. نظرم به خط اول آیه ۴۰ سوره مبارکه نور جلب شد که نوشته بود مربوط به شکست نور است. اما متن کامل آیه این گونه است:

 

وْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ۚ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا ۗ وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ (نور: ۴۰)

 

در جستجوهایی که برای مطالب علمی انجام می‌دهم به چیزی برخورده‌ام به نام لایه‌های پلاژیک (+) که رفته رفته از نفوذ نور خورشید کاسته می‌شود تا جایی که در مناطقی مانند منطقه نیمه شب موجودات معمولاً مانند کرم شب تاب از نورهای سرد برخوردار می‌شوند، که در آیه هم به آن اشاره شده. مجالی برای توضیح نیست. در واقع این آیه قرآن نه ظاهراً و نه باطناً ربطی به شکست نور ندارد و مربوط به مناطق پلاژیک است.

 

جالب اینجاست که وقتی رفتم تا عکس منطقه را دانلود کنم در ویکیپدیای فارسی به جای کلمه پلاژیک از کلمه لجه استفاده کرده بود. لُجّه یا گودابه در واژه به معنای میانهٔ دریا و آب‌های عمیق دریا است.(البته ربطی به چنار اعظم ندارد و این کلمه در اشعار شاعران معروفی چون سعدی آمده است.)

 

در خود آیه هم کلمه لجى آمده که در تفسیر نور اینطور معنی شده: بزرگ و متلاطم. «بحر لجى» دریاى بزرگ و متلاطم.

 

 

 

*فرهنگستان زبان فارسی گفته به جای تیک بگویید و بنویسید هفتک.

 

نگاه به نامحرم، علاوه بر نگاه‌کننده، بر نگاه‌شونده هم «اثر وضعی» دارد.

در روایت آمده است که خدا برای هر چشم، دو پلک قرار داده؛ یعنی انسان به ازای هر چشم، یک عامل نگاه و دو عامل نگه‌دارنده دارد! یعنی بیشتر از این که نگاه می‌کنیم، باید نگاهمان را کنترل بکنیم.

 

حجت الاسلام سعید دسمی/ پیاده شده سخنرانی 

 

 

 

وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (ق:۱۶)

 

شریان کاروتید یک جاهایی است نرسیده به حنجره. حنجره؟ جایی که تارهای صوتی قرار دارند. جایی که هوای بازدمی به صوت تبدیل می‌شود. هوایی که از سینه برخاسته است. به حنجره که می‌رسد می‌شود زمزمه، ناله، کلمه، جمله، آه. آخ. فریاد. آن‌وقت خدا می‌گوید من از رگِ گردن به شما نزدیکترم. من قبل از تبدیل هوای بازدمی‌تان به زمزمه، ناله، کلمه، جمله، آه. آخ. فریاد. می‌شنوم‌تان.

 

 

 

*صحیفه‌ سجادیه

از آرشیو وبلاگ قشنگم (لینک)