مرا آفرید آن که دوستم داشت

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نامخاطب ها» ثبت شده است

یکی دو روز پیش خبر به دیار باقی شتافتن مفتی اعظم عربستان که آخرین فتوایش این بود که مردم غزه باید گرسنگی بکشند تا گناهانشان پاک شود و ما جز دعا کاری نمی‌توانیم بکنیم و نباید از پادشاه انتظار دخالت داشته باشیم (نقل به مضمون) را خواندم. صبح موقع نماز با خودم فکر کردم آیا فرصت توبه داشته؟ بعد از آن عمر طولانی آیا خدا به او فرصت داده توبه کند و عذاب او بعد از این همه مخالفت و تحریف در اسلام چه خواهد شد؟ (آره آزاده جان بدو بیا خوراک دادم بهت فقط مواظب باش رو دل نکنی.)

 

از طرفی در هفته‌های اخیر یک تجربه جالب ریز و زیر پوستی از چگونگی حمایت از کانال‌ها و پیج‌ها و اکانت‌های پلتفرم‌های مختلف توسط صاحبان سکوها داشتم که خوب چند مرحله بود و مرحله آخر خیلی دردناک بود. از این لحاظ که حس کردم داشتم در معرض سوء استفاده قرار می‌گرفتم که البته قرار نگرفتم خدا را شکر. ولی لحظات بدی را دیشب پس از نتیجه‌گیری سپری کردم و تا ساعت ۹ صبح موقع صبحانه خوردن خیلی در ذهنم بالا و پایین کردم. در نهایت مثل همیشه با همسرم در میان گذاشتم و او هم با نتیجه‌گیری من موافق بود ولی از اینکه احساس گناه می‌کردم مخالفت کرد.

 

درست وسط صحبت و غیبت ناگهان فشارم به شدت افتاد و مثل همیشه درها به رویم گشوده شد و صداها مشغول دعوتم شدند. به امیر می‌گفتم با من حرف بزن حتی پیشنهاد دادم امیرحسین قیاسی برایم پخش کند تا بخندم و فشارم بالا بیاید، اما توفیقی حاصل نشد و من با ترس و لرز تسلیم خواب می‌شدم به شرطی که امیر مرتب بیدارم کند. لحظات عجیبی بود در همان لحظات عجیب در حالی که به سختی صدایم در می‌آمد به امیر گفتم من صبح چنین فکری و قضاوتی درباره مفتی اعظم عربستان کردم، خداوند وسط غیبت یخه‌ام را گرفت و گفت فرصت توبه بدهم یا ببرمت؟ (سلام آقای مرآت)

 

شیطان همین حالا که دارم می‌نویسم یعنی می‌گویم  می‌نویسد، دارد سعی‌اش را می‌کند تا از این مکاشفه بیرونم بکشد که مفتی اعظم حقش بود قضاوتش کنی. هرچی که هست کتک خوردم، اما اینکه این کتک ادبم کرده یا نه از این به بعد شخص می‌شود.

 

پ.ن: صاحب پلتفرم گفت: «دروغ و تهمت ناروا، شما همه‌تان عین همید» (البته که کامنت را پاک نمود چه انتظاری داشتید؟)، منظورش مخالفان قالیباف (یا طرفداران جلیلی یا منتقدان وفاق) بود. به هر حال ما همه‌مان عین هم هستیم و به سفارش سلمان معمار «اجازه نمی‌دهیم ما را توده کنند!»

 

بعداً نوشت: نخیر! این قضاوت نیست همین است که نوشتم. نتیجه همان همفکری‌ام با همسرم است که اتفاقاً اصلاح طلب است.

 

 

پنجشنبه هفته قبل همسر داداش احمد آمد و ما را برد دیدن پدر و مادرم. وقتی زنگ زدم که بگویم داریم رفع زحمت می‌کنیم و گریه کرد، خواهش کردم این آخرین زحمتم را مثل همیشه تقبل کند و کرد.

 

وقتی با اسنپ یا آژانس می‌رویم فقط پدر و مادر را زیارت می‌کنم چون پول اسنپ زیاد می‌شود و در ضمن آدم راحت نیست هی بگوید اینجا برو آنجا منتظر بمان. لااقل من و امیر راحت نیستیم. اگر هم مرخص کنیم سر خاک پدر و مادرم، آخر سر تاکسی برای برگشت پیدا کردن سخت است. آخ پرویز کجایی که یادت بخیر. (حتی یادم رفته بنویسم پرویز را هم توی خواب دیدم.)

 

القصه اینبار بدون گل رفتم و پول گل را ریختم به حساب خیریه جهادی مصاف آقای دکتر زادبر که خانه برای نیازمندان می‌سازند. یک تکه آجر و کاشی هم باقی‌الصالحات است، نیست مادر؟ مبادا به دل بگیری خوشگلم.

 

از آنجا با ویلچر پیاده رفتیم تا سمت قطعه شهدا که روبرویش یعنی قطعه ۶ خانه ابدی خواهر مرحومم است. آنقدر نرفته بودیم یادم رفته بود که ورودی قطعه پله دارد امیر آقا ضمن عذرخواهی از خانم توانا که از روی قبرش که درست زیر پای پله‌ها بود رد شدیم، مرا به سختی به آن خانه قدیمی که سال ۵۷ ساخته شده رساند. هنوز آن ترمیم کوچکی که وقتی با پدر رفته بودیم سر خاکش و دیدیم بالای سرش سوراخ شده انجام داد باقی است. من کوچک بودم اما مثل روز روشن و واضح خاطرم هست پدرم را که دور شد و بعد با مقداری شن و سیمان خیس خورده که از کارگرها گرفته بود برگشت و در حالی که چیزی را برایم تعریف می‌کرد که یادم نیست، بالای سر خواهرم را پوشاند. خانه همان خانه است سنگ خاکستری قدیمی و دیگر حتی اثری از رنگ طلایی که داداش کوچیکه یک بار که همراه مادر رفته بودیم گرفته بود تا نوشته‌های سنگ را پر کند نمانده است.

 

کمی گریه کردم. خداحافظی کردم برای روزی که دوباره کنار هم باشیم، شاید البته. گریه کردم چون یاد مادرم افتادم. یاد اینکه چقدر دلش می‌خواست سنگ را عوض کند اما نگذاشتند. گفتند می‌کنیم و نکردند. چه دین سنگینی خصوصاً که پولی که جمع کرده بود و چیزی را که می‌خواست بفروشد تا بقیه پول را جور کند را هم گرفتند که بفروشند و انجام بدهند اما نکردند. چه کسانی؟ یگانه پسر خواهرم و همسرش. همان مرید علی کریمی و زن زندگی آزادی. یادآوری نکردم؟ هزاران بار. گوش‌های در و دروازه.

 

رفتیم پیش مادربزرگم. درخت بالای سرش تن بزرگ کرده است و بالا کشیده. همان سنگ سفید همیشه خدا خنک خاص. آنجا ولی دیگر گریه نبود، زار زدم. نمی‌دانم چرا.  وقتی برای تسبیح تعریف کردم گفت شاید برای اینکه او دلش برایت خیلی تنگ شده بود. شاید برای همین وقتی خواستیم برگردیم درخت بالای سرش آنطور چنگ به سر و سینه‌ام زد. انسان متوهم قصه ساز دلخوش.

 

 

موقع طی آن خیابان که بیشتر رفتگان ما را در خود دارد، هر چه نگاه کردم عکس عموی بزرگم را که در قاب آلمینیومی مُد آن روزگار قرار داشت پیدا نکردم. خواهرم می‌گوید سنگش را عوض کردند و مغزم آپدیت نشده، مغزم در سال ۸۹ که پیاده با مادر قطعه‌ها را گز می‌کردیم مانده. حتی سنگ قبر مرحوم مختار ثقفی فرزند بهلول هم عوض شده اما اطلاعات مغز من آپدیت نشده. سبحان الله.

 

جلوی ورودی قطعه شهدا که شهید سید آل هاشم هم آنجا دفن شده البته رو به خیابانی که گفتم و قطعه ۶، منزل خواهر بزرگه، ایستادیم تا از خانمی لیف بخریم، به قول امیر خیرات امواتمان. داخل محوطه سرپوشیده، بنر بزرگی از شهید امیرعبداللهیان سقف را زینت بخشیده بود با آن لبخند تماشایمان می‌کرد. ما درماندگان را. ماندگان را

 

خجالت کشیدم بگویم برویم داخل. امیر واقعاً خسته بود هر چند به روی خودش نمی‌آورد و حتی وقتی فردایش برای بار سوم مسکن خوردم از کمر درد باز هم نیاورد. فقط یکبار بعد از نک و نال من فقط گفت عضله پشت رانش کش آمده و باز نگفت درد دارد، خسته است یا چه.

 

نمی‌دانم کجای زندگی کار خوبی از من سر زده که خداوند امیر را به من داده. شاید به قول آرام چون در پرستاری از بیماران کم نمی‌گذاشتم و نک و نال نمی‌کردم روزی‌ام شده است. هرچه هست هر چقدر شکر کنم کم است و اگر به خاطر راحتی او حاضرم از شهری که عاشقش هستم و خانواده‌ام دور شوم کار بزرگی نمی‌کنم. یک بار به خودش گفتم آنقدر ناز نازی بارم آورده که وقتی کسی موقع انجام کارهایم اخم می‌کند قلبم می‌شکند. درد و بلایش از تن و جانش دور باد ان‌شاءالله.

 

به کوری چشم «یک نفر» و باقی حضرات الحمدالله علی کل حال و ماشاءالله و لا قوه الا بالله العلی العظیم.

 

با بقیه رفتگان منتظر مثل پسرعموی عزیزم و دختر خاله‌هایم و... حسن خدابیامرز هم از دور دور به امید دیدار گفتم. مهتاب خانم و همسرش که امیر مخصوص در خانه پیشنهاد داده بود برویم مزارشان اصلاً یادمان نیفتاد. عجیب.

 

«دوست سابق» آرام عزیز اگر شما هم از ذکر نام و یادتان در وبلاگم ناراحت و ناراضی هستید اعلام کنید. با تشکر.

 

خداوند در آیه ۴۳ سوره ی فاطر می‌فرماید: «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا» این آیه یعنی خدا چک سفید امضای رستگاری و عاقبت به خیری به هیچ پیغمبر و به هیچ امام و به هیچ امامزاده و آیت الله و هیچ امتی نداده و این ممکن نیست مگر اینکه انسان با سنت الهی حرکت کند. سنت الهی هم این است: «عَبْدِی أَطِعْنِی أَجْعَلْکَ مِثْلِی»، اگر بنده‌ام اطاعت من را کرد او را مانند خودم قرار می‌دهم. اگر به خلق خدا خدمت کردی «إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» و اگر با دشمن خدا جنگیدید غالب و فاتح می‌شوید «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ» را نصیبتان می‌کنم.

 

پس این پنبه را از گوشمان در بیاوریم که هرکاری دلمان خواست بکنیم یک هیئت و یک روضه می‌رویم و یک کربلا برویم کارها درست می‌شود. اینها با هم قابل جمع نیست. آن عقاب خودش را دارد و این حساب خودش را.

 

 

حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری

 

پ.ن: یک سری از من دلخور شدند که چرا جایی نوشتم چرا شهید باقری رفت دانشگاه آزاد اسلامی و گفت ما نباید با باتوم در خیابان بچرخیم برای بی‌حجابی که فرمانده کل قوا گفته هم حرام شرعی است و هم سیاسی. (تضعیف نیروی انتظامی)

ناراحت شدند که چرا گفتم سرداران سپاه که حالا شهید شدند، حرام امامین انقلاب مبنی بر عدم دخالت در سیاست و انتخابات را حلال کردند. شهادت عصمت نمی‌آورد. آن جای خود این جای خود. 

سردار شهید حاج قاسم قرار بود زمانی که فرمانده بود تبلیغ کاندیدی را بکند. صبح فردا وقتی سربازان جمع شده بودند حکم تحریم دخالت سپاه فرمانده کل قوا را بلند می‌کند و بر آن گردن می‌نهد.

شوخی است مگر؟ مثقال خیر یره و مثقال شر یره. همچنان که بر زنان پیامبر جزای خیر و شر دو برابر است بر صاحب منصبان از هر قشری همان است. من نمی‌گویم فرمانده کل قوا می‌گوید.

 

پزشکیان ورد زبانش حضرت آقاست، نمی‌دانم این حضرت آقا کی هست.

یاد حکایت تاریخی افتادم که یک بهایی را داشتند فلک می‌کردند می‌گفت تو را به حضرت عباس نزنید. گفتند بگو تو را به حضرت حسین تا نزنیم. نگفت. فهمیدند منظورش عباس افندی بوده.

 

شما بر سر سفره‌ای که خودت پهن کرده‌ای می‌نشینی؛ شما بر سر سفرهٔ عمل خودت می‌روی و اگر لقمهٔ غذایی تهیه نکرده‌ای چیزی نخواهی خورد. در این جهان هزاران نفر کار می‌کنند، ما می‌خوریم، اما آن جهان این‌طور نیست. یک لقمه یا یک سر سوزن از چیزی که خودم درست نکرده‌ام سر سفره‌ام نخواهد بود. اگر باغ و بستان و حور و قصور می‌خواهی، باید کاری درخور آن بکنی. اگر رضوان خدا که اکبر است را می‌خواهی، باید کاری درخور آن بکنی.

 

آیت الله جاودان/ حدیث اندرز/ ص. ۱۸۶

 

 

به قول حکیم ابوالقاسم فردوسی:

اگر بار خار است خود کشته‌ای

وگر پرنیان است خود رشته‌ای

 

دیشب با مهمان‌هایمان صحبت از آخرت شد، سخن به گمانم آیت الله خوشوقت را بازگو کردم که آن دنیا اعمالمان را به کسانی که دوستشان داریم نخواهند داد، به کسانی خواهند داد که از آنها بدمان می‌آید و غیبتشان را کرده‌ایم.

ذکر خیری هم از دنیای پس از مرگ استیو تولتز در هرچه باداباد به میان آوردم. اینکه هر چقدر اینجا بدبختیم و کم کاریم و دستمان تنگ است در عالم برزخ هم همانیم. گفتم مدت‌ها درگیر کسی بودم که در حق من بدی کرده بود و در گفتگوهایی با دیگران گله‌هایی از او کرده بودم. وقتی سخن آیت الله را خواندم با خودم فکر کردم ای دل غافل اینی که من از او دلگیرم، ثانیه به ثانیه زندگی را صرف کاشتن می‌کند، حداقل آن دنیا چیزی ته انبانش می‌ماند که به دردش بخورد، تو چی؟

حرف که خیلی زدیم آنقدر که برای این چیزهای پر درد حتی از زور درد خندیدیم و این وسط چیزی که یادمان رفت عیدی پسرها بود.

 

فرمود: ما انسان، مخصوصاً مسلمان را عزیز و کریم خلق کردیم.

 

آنچه باعث رشد این عزّت و کرامت است را به ما نشان دادند و آنچه مانع پیشرفت آن است را نیز روشن ساختند.

 

سپس فرمود: اگر اینها را یکی پس از دیگری شناختید و عمل کردید، کم‌کم ﴿زادَتْهُمْ إیماناً﴾ ایمان شما بیشتر می‌شود!

 

دو طایفه از آیات، یکی در سوره «انفال» و دیگری در سوره «آل عمران»، درجه‌بندی ایمان را مشخص می‌کند:

 

فرمود اگر ایمان بالا آمد: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾  کم‌کم صاحب درجات برتر می‌شوید!

 

وقتی صاحب درجات برتر شدید، درجه با صاحب درجه یکی می‌شود. لذا در سوره «آل عمران» دیگر «لام» نیست و می‌فرماید:﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ یعنی این افراد خودِ درجه می‌شوند!

 

ببینید تفاوت ره از کجاست تا به کجا!

 

در رذایل اخلاقی هم همین روند وجود دارد:

 

اگر عده‌ای [اهل ظلم و گناه شد]، ابتدا «لَهُمْ دَرَکَاتٌ» است، اما بعد «هُمْ دَرَکَاتٌ» می‌شود!

 

در آن آیه کریمه فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾

 

نفرمود ما از جنگل هیزم می‌آوریم، بلکه همین ظالم خود آتش می‌گیرد!

 

هیزم جهنم، خودِ ظالم است که گُر می‌گیرد!

 

 

جوادی آملی/پیاده سازی سخنرانی/ درس اخلاق؛ ۱۳۹۶/۱۱/۲۶

 

 

اتفاقاً امروز این را در کانال سمت خدا دیدم که بی‌ربط درجات و درکات نیست.

 

«در آیات متعددی از قرآن به رسالت انسان در برابر خانواده‌اش اشاره شده است از جمله:

 

- قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا» ؛ خود و خانواده تان را از آتش جهنم بازدارید.

 

- « وَ أَمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْهَا »؛ اهل خود را به نماز فرمان ده و بر آن پایداری کن

 

- إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ »؛ مردان خدا در مورد خانواده شان دغدغه دارند و بی تفاوت نیستند

 

وَ کَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ »؛ پیامبر، همواره خانواده اش را به نماز سفارش می‌کرد»

 

 

عباس بابائیان/ چهارصد نکته از تفسیر نور/ نکته ۳۲۷

 

پیرو پست قبلی با رفتاری که از پزشکیان و بی‌خیالی‌اش و عدم حمایت و البته کوتاه آمدن عجیب آن دو نفر دیدم این احتمال را هم می‌دهم که: «یه کاری هم میشه کرد میشه گذاشت برکنار بشه، تا جایگزین معرفی بشه، تایید بشه، یه چند ماهی هم به اون فرصت بدیم، تازه چند وقت دیگه هم تعطیلاته، مجلس تعطیله وزارت میره رو هوا مملکت میره رو هوا. به‌به نهایت وفاق.»

 

 

فعلاً خوشحال باشید.

 

 

شهید آوینی از قول روژه گارودی در کتاب «هشدار به زندگان» این نکته را آورده که: «اقتصادِ آزاد، به شیوهٔ غربی، برای رفع احتیاج بازار نیست بلکه برای ایجاد بازارِ احتیاج است»! 

...

روژه گارودی نیز همین مسئله را با بیانی دیگر مورد توجه قرار داده است و می‌گوید: تبلیغات تجاری، به شیوهٔ غربی، بیش از آن که مایهٔ تباهی طبیعت باشد موجب هلاکت انسان است. تصور این که مردم دنیا حتی برای لحظه‌ای به نیازهای حقیقیِ خویش و الگویی متناسب با حوائج واقعی انسان بازگردند، برای یک اقتصاددان وحشتناک‌ترین چیزی است که ممکن است اتفاق بیفتد. اگر حتی برای یک لحظه چنین اتفاقی در دنیا بیفتد و مردم فقط برای یک لحظه، درست به اندازهٔ نیاز واقعی خویش مصرف کنند، ادامهٔ روند کنونیِ توسعهٔ صنعتی دچار مخاطرات و بحران‌هایی خواهد شد که تصور آن بسیار دشوار است.

 

 

استاد اصغر طاهرزاده/ «فرزندم اینچنین باید بود»/ ج۱

 

فعل «سایماخ» در ترکی به معنای «شمردن، به حساب آوردن و اعتنا کردن» است.

 

یک مثلی/متلی هم داریم که پول را هر چقدر بشماری کم می‌شود، به نظرم «آدم‌»ها را هم وقتی که «بشماری»، «کم» می‌شوند.

 

 

 

*از آنجا که ترکی هنر است. (+)

 

اول: رزق صفحه قرآن کریم از آیات ۷ تا ۱۵ سوره مبارکه احزاب

 

از کسانی نباشیم که به خداوند [آنگاه که از سمت بالا و از سمت پایین بر شما تاختند، چشمها خیره شد و دلها به گلوگاه رسیده بود و به خدا گمانهاى گوناگون مى‌بردید(۱۰)] و پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله [در آنجا مؤمنان در معرض امتحان درآمدند و سخت متزلزل شدند.(۱۱)] ظن بد بردند. فقط [زیرا منافقان و آنهایى که در دلهایشان بیمارى است، مى‌گفتند: خدا و پیامبرش جز فریب به ما وعده‌اى نداده‌اند(۱۲)] چنین هستند.

 

جنگ است.

 

دوم: رزق صفحه قرآن کریم آیات ۱۶ تا ۲۲ سوره مبارکه احزاب

 

و پیامبر شما اسوه حسنه است میان شما (۲۱)

 

واژه اسوه حسنه در قرآن‌کریم سه بار آمده است: یک بار در آیه ۲۱ سوره احزاب در مورد پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و دو بار در آیات ۴ و ۶ سوره ممتحنه درباره ابراهیم خلیل علیه‌السلام و همراهان‌ او.

 

چرا دومی را هیچ وقت نگفتند؟ من هم نمی‌دانم.

 

سوم: رزق صفحه قرآن کریم آیات ۳۶ تا ۴۳ سوره مبارکه احزاب

 

شایسته نیست که هیچ زن و مرد مومنی وقتی خدا و رسولش امری را واجب کردند از آن سرپیچی نماید که این گناهی بس بزرگ است. اگر قرار است از چیزی یا کسی بترسید فقط باید از خدا بترسید. آنچه خداوند مقدر فرموده انجام شده (کان مفعولا) در نظر بگیرید. (۳۷)

 

مخلص کلام آدم بشوید تا آدمتان نکردم

 

چهارم: رزق صفحه قرآن کریم آیات ۴۵ تا ۵۰ سوره مبارکه احزاب

 

حتی تصور اینکه به ما روز لا ریب فیه، سلام گفته شود قلبمان باید جا کن بشود. همانطور که فرمود اگر بندگانم می‌دانستند چقدر به آنها مشتاقم هر آینه جان می‌دادند.

 

آخ از این «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز»

 

پنجم: رزق صفحه قرآن کریم آیات ۵۵ تا ۶۲ سوره مبارکه احزاب

 

آقای اژه‌ای!

 

مخاطب آیات اگر منافقان و کسانى که در دلهایشان مرضى است و آنها که در مدینه شایعه مى‌پراکنند از کار خود باز نایستند، تو را بر آنها مسلط مى‌گردانیم تا از آن پس جز اندکى با تو در شهر همسایه نباشند (۶۰) و اینان لعنت‌شدگانند. هر جا یافته شوند باید دستگیر گردند و به سختى کشته شوند (۶۱) این صفحه شما هستید! منافقین و کسانی را که در قلبشان مرض دارند هرجا پیدا کردید بکشید، دو سال از شهادت آرمان عزیز می‌گذرد. چه خبر از ۸۰ نفری که شدند ۷ نفر؟

 

نکند مشغول نوشتن لیست جدید برای عفو رهبری هستید؟

مشغول باشید که عمر این دنیا کوتاه است.