مرا آفرید آن که دوستم داشت

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تاریخ» ثبت شده است

علیرضا داوری در این تویتش به نکات جالبی اشاره کرده است که شاید حتی خودش هم متوجه نبوده. مقایسه رضا خان باقرخان.

حالا اینکه رضاخان چطور رضاخان شد و احتمالاً همانطوری هم باقر خان باقر خان کاری ندارم. می‌گوید رضاخان را انگلیس سر کار آورد اما او علم استقلال در برابر انگلیس برافراشت در نتیجه در جزیره موریس در تنهایی دار فانی را وداع گفت. البته نیم پهلوی را جایش به سلطنت رساندند. نیم قالیباف‌ها کجایند و قرار است... استغفرالله.

شانزده سال سازندگی رضا خان را هم که می‌دانیم چه‌ها ساخت و چگونه بهترین زمین‌های ایران را مالک شد و چه قصرها ساخت، و چگونه کشف حجاب را جا انداخت. باقرخان هم در تهران خوب ساخت شهردار جهانی شد بعد از آنکه رئیس پلیس جهانی بود با بنزهای الگانس، به قول فردینان بهترین برش تهران را از بقیه تهران جدا کرد. بقیه هم گفتن ندارد. با حجاب هم که خوب یه قل دو قل رفته.

حالا علم استقلال برافراشته، در برابر چه کسی؟ این «نظامی مستقل مقتدر و توسعه‌گرا» در جهاد تصمیمش چه کرده است که اینطور شماها واهمه حذف او را دارید؟ اگر منظورت ریاست مجلس حاضر اوست که با تبانی اصلاح طلبان صورت گرفت، آیا قرار است اصلاح طلبان او را حذف کنند؟ یا چه؟

به نکات خوبی اشاره کرده. اینکه پشتوانه او مردم نیست بلکه یک قدرت خارجی است، یعنی نه ربطی به امام دارد نه ربطی به امت، تف سربالای قشنگی تولید کرده‌.

 

نادرشاه؟ ذهن است دیگر گنجشک است، از این شاخه به آن شاخه می‌پرد، می‌رود محوطه آرامگاه فردوسی و از حنجره دخترک می‌شنود:

 

که افشاریه حاکم بود امروزی بر این میهن

تو را می‌بست نادرشاه با آهن به گاوآهن

 

شعر از علی صاحبکار «اصالتا کورد دنیا آمده و بزرگ رفته مِشَد»

 

 

سرنوشت همانطور دعاهاى خیر را مى‌خورد که وزغ مگس‌ها را! مى‌جهد دنبالشان! لهشان می‌کند! داغانشان می‌کند! مى‌دهدشان اندرون!

 

ص. ۶۱۱

 

به هر ضرب و زوری بود مرگ قسطی را تمام کردیم. به نظرم حدود ۳۰ صفحه آخر را یک جا خواندیم. انتظارم البته چیز دیگری بود اما پایان وحشتناک‌تری داشت. مخصوصاً در آن صحنه‌هایی که اضطرار، خشم، بیچارگی، عشق و درماندگی گنده خوشگله از مرگ کورسیال را توصیف می‌کرد من داشتم شکنجه می‌شدم. چون یاد پنجشنبه‌ای افتادم که خبر دادند شوهر همکارمان در تصادف به رحمت خدا رفته است.

داشتم دیوانه می‌شدم دلم می‌خواست هرچه زودتر کتاب تمام بشود. حتی شده آنطور.

لعنت بهت سلین.

تا همین چند وقت پیش نتوانسته بودم با کتاب صوتی کنار بیایم، اما حالا عصرها گاهی کتاب خار و میخک شهید یحیی سنوار گوش می‌دهم. قبل از اینکه از ویراستی فرار کنم یکی از کاربران که نویسنده هم بود و اسمش خاطرم نیست، دو سه فصلش را در یکی از اتاق‌هایش خوانده بود. یادم رفته بود تا اینکه خیلی اتفاقی وقتی دنبال چیز دیگری بودم لینکش را پیدا کردم و رفتم غزه. آنوقت در دو دنیای مختلف یکی در فلسطین اشغالی؛ در باریکه غزه و کرانه باختری و یکی در فرانسه در یک محدوده زمانی تقریباً به هم نزدیک با نسلی قهرمان‌پرور و نسلی از هم گسیخته پیش رفتم/می‌روم.

دیشب که اولین صفحات کتاب دسته دلقک‌های سلین را می‌خواندیم من در غزه بودم، زیر بمب‌های چند تنی آمریکایی. که «طیاره دهشت» می‌ریخت روی سر مردم. با همان کیفیت: تن‌های آش و لاش، نوزاد سوخته که پدرش دنبال دبه‌ای آب بود و از خدا می‌پرسید آیا این درست است؟

 

متن کامل اینجا

 

«من» یک انسان هستم و در این طبیعت و در این جهان بزرگ باید بدانم به نام یک موجود انسانی چه کاره هستم؟ چه جور باید زندگی کنم؟ سرنوشت و سرگذشت من چه بوده و سرشت من چیست؟

«من» به عنوان یکی از هزاران [ی هستم] که در این مملکت و در این قسمت از زمان ایستاده‌اند و به سرنوشت خود و آینده‌شان و وضع موجود جهان و وضعیت خودشان می‌اندیشند...

«من» وابسته به یک منطقه‌ای از زمین هستم به نام شرق با گذشته‌اش و حال‌اش و آینده‌اش...

«من» وابسته به جامعه و امتی به نام امت اسلامی هستم و سرشتم و سرنوشتم و احساسم و تربیتم با این امت پیوند دارد...

«من» وابسته به قرن بیستم هستم. جریانهای قرن بیستم روی من و احساس من و سرنوشت من و جامعه من تأثیر دارد.

 

علی شریعتی/ م. آ. ۵. ما و اقبال/ صص. ۲۶ ـ ۲۵.

 

امروز می‌خواستم در صفحه علمی‌ام در ویسگون، درباره فیلمی که از ‌محل عروج حضرت عیسی علیه السلام داشتم بنویسم. در جستجویی که انجام دادم به این منبع رسیدم. این زیارتگاه در قله جنوبی رشته کوه زیتون در اورشلیم قرار دارد. طبق آنچه در این سایت نوشته روی سنگی جای پای راست حضرت عیسی علیه السلام هنگام عروج بر جای مانده است. 

بنای یادبود اولیه این مکان در قرن هفتم میلادی توسط ارتش ساسانیان ویران می‌شود. سپس صلیبیون آنجا را با کلیسای هشت ضلعی بازسازی می‌کنند. در قرن دوازدهم میلادی صلاح الدین ایوبی آنجا را به مسجد تبدیل می‌کند. 

اگر این مسئله صحت داشته باشد، بعد از مقام ابراهیم علیه السلام و سنگی که جای پاهای مبارک ایشان بر جای مانده کنار کعبه مبارکه، این دومین اثر پا از پیامبری الهی در سرزمین مبارک اورشلیم است. 

برایم جالب بود گفتم با شما به اشتراک بگذارم. 

در قسمتی از مقاله آمده است (وقتی ۱۱ حواری در آنجا حاضر می‌شوند و شاهد عروج حضرت هستند): «و فرشتگان را می‌شنیدند که به آنها می‌گفتند: «ای مردان جلیلی، چرا ایستاده‌اید و به آسمان خیره می‌شوید؟ همین عیسی که از میان شما به آسمان برمی‌خیزد، همان گونه که او را دیدید که به آسمان رفت، خواهد آمد.» (اعمال رسولان 1:11).»

 

یکم: قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ ۚ کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ (روم:۴۲)

بگو: در زمین بگردید و بنگرید که عاقبت پیشینیان که بیشترینشان از مشرکان بودند چگونه بوده است.

 

تقویم تمدن مایاها دقیقاً در 11 آگوست 3114 قبل از میلاد ساخته شده است. مشخص نیست که این برای تمدن مایا چه معنایی داشت. اولین بقایای تمدن میان‌آمریکایی 1000 سال قبل از شروع تمدن بین‌النهرین است.

 در آمریکای مرکزی. 

 

دوم: در صفحه ۴۶۷ آیه ۷۵ زمر و ۷ آیه نخست سوره مبارکه غافر

۱)جز کافران در آیات خدا جدال نمى‌کنند. پس جولانشان در شهرها تو را نفریبد(غافر: ۴)

حتی اگر سطح ۴ حوزه باشد مثل شیخ فتحی و الی آخر.

 

۲) آخرین آیه سوره زمر و آیه ۷ سوره غافر در مورد فرشتگان پیرامون عرش است:

وَتَرَى الْمَلَائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ... (۷۵)

الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا... (۷)

در دومی بیشتر توضیح داده که آنها مومنین را دعا می‌کنند.

 

سوم: صفحه ۴۶۸ قرآن کریم آیات ۸ تا ۱۶ سوره مبارکه غافر

آیه ۱۵: رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلَاقِ

مراد از روح، یا خود وحى است که سبب حیات معنوى جامعه مى‌شود و یا فرشته‌ مأمور وحى.

 

از اینکه قرآن و وحى به روح نامگذارى شده است، «یُلْقِی الرُّوحَ» معلوم مى‌شود که وحى سبب حیات مردم است و پیامبران مردم را براى حیات معنوى دعوت مى‌کنند. «دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ» (تفسیر نور

 

چهارم: در صفحه ۴۶۹ قرآن کریم آیات ۱۷ تا ۲۵ سوره مبارکه غافر 

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‌ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ (۲۳)

کلمات «آیات» و «سُلْطانٍ» هر کدام به تنهایى در مواردى آمده است ولى هر کجا این دو کلمه با هم باشند در مورد موسى و فرعون است. یعنى حضرت موسى هم معجزاتى ارائه داد و هم با دلیل و برهان با فرعون سخن گفت.

 

إِلى‌ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابٌ (۲۴)

سرلوحه‌ رسالت انبیا مبارزه با رهبران فساد و کفر است؛

خواه در قالب زور و حکومت و قدرت سیاسى، «فِرْعَوْنَ»

یا در قالب تدبیر و تدارک و شیطنت و قدرت فرهنگى، «هامانَ»

یا در قالب سرمایه و ثروت و قدرت اقتصادى‌ «قارُونَ»

 

پ.ن: هامان وزیر فرعون بود، قارون خزانه‌دار فرعون و از قوم یهود بود.

(منبع)

 

پنجم: در صفحه ۴۷۰ قرآن کریم آیات ۲۶ تا ۳۲ سوره مبارکه غافر کسی که سخن می‌گوید مردی از فرعونیان است که ایمان آورده و ایمانش را مخفی کرده است. در برابر فرعون و خطاب به مردم از بلاهایی که پیش از آن بر مردم پیامبرانی چون حضرت نوح علیه السلام نازل شده است و روز حساب بیم می‌دهد. 

در دیوار نگاره‌های مصر باستان تصاویری هست از روز قیامت البته به سبک خودشان. ترازویی است که در یک کفه آن یک پر حقیقت قرار دارد و در کفه دیگر قلب انسان را قرار می‌دهند. اگر سنگین‌تر یا سبک‌تر از آن پر باشد یعنی گناهکارتر است و به دوزخ افکنده می‌شود. اگر نه پاک است و اهل بهشت. 

میزان همان ترازو است. 

فکر می‌کردم به قلب که در قرآن به آن اشاره شده است و البته در دو حکمت از حضرت علی علیه السلام (حکمت ۴۰ و ۱۰۸) به قلب تأکید شده.

امروز سخنرانی شنیدم از استاد شجاعی که خوب ایمان را عقل می‌پذیرد ولی برای اینکه استحکام بیابد باید قلبی بشود و نمی‌شود مگر با تکرار و مجاهدت.

 

چقدر این صفحه قرآن را دوست داشتم. 

به سخنان فرعون هم دقت کنید، می‌گوید می‌ترسم موسی و برادرش هارون در زمین فساد کنند آنچه من به شما می‌گویم راه رشد شماست: «سبیل الرشاد».

این همان اتفاقی است که در زمان ظهور پیش خواهد آمد صیحه آسمانی در صبحگاه و صیحه شیطانی در شامگاه.

 

پ.ن: بالطبع هر کجا منبع ذکر نشده مکاشفات بنده حقیر است.