قرار بود به کجا برسم؟ میدانستم نمیتوانم تا ابد بر بیوهام ظاهر شوم؛ نه فقط به این دلیل که کارم بدون رضایت او بود، خود سفر پوست آدم را غلفتی میکند، طوری که بعدش عقلم دیگر سرجایش نبود. به گریسی میگفتم «کلیدم رو ندیدی؟» و نمیفهمیدم چرا جوابم را نمیدهد.
چندین بار فراموش کردم که مردهام. خیلی وقتها هم بینهایت افسرده و مستأصل بودم. هر وقت قلبم دیگر کشش تصویر بیوه و فرزندم را نداشت میرفتم پشت پنجره و ماه را تماشا میکردم، آن قمر زیبای قدیمی سرمازدهی زمین، و اشک میریختم. چون ماه من این بود. آرزو میکردم بتوانم راهی برای بازگشت حقیقی پیدا کنم.
استیو تولتز/ هر چه باداباد/ ص. ۳۱۱
این کتاب را خیلی وقت است تمام کردیم و یک وقفه یک هفتهای هم پیش آمد تا اینکه کتاب سفر به انتهای شب سلین را شروع کردیم به خواندن. در واقع امیر برای من میخواند. هنوز تعدادی از انتخابهای هرچه باداباد مانده که دلم نمیآید منتشر نکنم.
خیلی کم کار شدم، میدانم. چون تایپ کردن با میکروفون هم سختیهای خودش را دارد. از مباحث سیاسی و اجتماعی هم به آن صورت نمیتوانم بنویسم یا مکاشفات مذهبی. ولی این به این معنی نیست که از آنها غافلم یا محروم.
حالا که حرفش پیش آمد رزقم از صفحه دوم سوره سجده آیات ۱۲ تا ۲۰، اشاره به نماز شب در آیه ۲۰ در این سوره یادآور شهید دفاع مقدس، شهید محسن صاحبالزمانی بود. معروف به شهید خوش قول که معتقد بود طلبهای که نماز شب نخواند، نمیتواند ادعا کند سرباز امام زمان است.
برای همین، گاهی که به درخواست پدر و مادر شب را در منزل میماند و هنگام خواب مادر برایش رختخواب گرم میانداخت، برای حفظ ظاهر روی رختخواب میخوابید. وقتی پدر و مادر تنهایش میگذاشتند، رختخواب گرم را جمع میکرد و روی فرش میخوابید.
او در جبهه نیز نیمههای شب در گودالی پنهانی مشغول نماز شب میشد.
در صفحه سوم آیات ۲۱ تا ۳۰ سوره مبارکه سجده، در آیه ۲۱ میفرماید (در این دنیا) عذابی دردناک قبل از عذاب بزرگ (در آخرت) به آنها میچشانیم شاید که برگردند؟
آخر چرا انقدر مهربانی خدا؟ هر کاری میکنی که برگردیم و چه بد عاقبتی برای کسانیکه برنمیگردند که در قیامت با آنها حرف نخواهی زد.
خدایا مرا از کسانی قرار بده که از تو به تو فرار میکنند.
امروز در صفحه اول سوره احزاب آیات ۱ تا ۶:
ابتدای آیه ۶ میفرماید «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: سوگند به خدایى که جانم در دست اوست، ایمان هیچ یک از شما کامل نیست، مگر این که مرا از جان و مال و فرزند و از همه مردم بیشتر دوست داشته باشد. (+)
آیا چنین دوستش داریم؟ اگر چنین دوستش داشتیم واقعه سقفیه اتفاق میافتاد؟