مهارتها حتی از عادتها خطرناکترند.*
شبها قبل از خواب کتاب میخوانیم. ۸ سال از آخرین هم کتابخوانی قبل از خوابمان میگذرد. حالا دیگر فقط امیر کتاب میخواند و من گوش میدهم. چون من نمیتوانم کتاب دستم بگیرم یا ورق بزنم. اما کتابی که انتخاب کردیم هر چه باداباد از استیو تولتز است.
چند روز پیش به امیر میگفتم اگر من بمیرم و جهان پس از مرگ آنی باشد که مونی توصیف کرده، من با بینظمی در زندگیام تنبیه خواهم شد. شلختگی بیپایان. خانهای که از نظم خارج شده است و معلوم نیست که وسیلهها کجا هستند؟
داشتیم با دنیای پس از مرگ مونی کیف میکردیم که ناگهان فهمیدیم مونی چگونه مُرد. در تمام کتابهایی که خواندهام فشردگی سینهای که آن لحظه حس کردم را خیلی به ندرت تجربه کردم. حالا با غم و اندوه و انزجار و نفرت به خواندن بقیه کتاب ادامه میدهیم.
بدی اینکه امیر برای من کتاب میخواند سوای اینکه صدای قشنگش را هر شب میشنوم که یک ساعت فقط برای من صحبت میکند، این است که نمیتوانم از کتاب نقل قول کنم. البته امیر مداد به دست کتاب میخواند تا هر جایی که به نظرم جالب بود را علامت بزند تا بعداً برایم بفرستد، اما اینکه همان لحظه واگویه کنم فرق دارد با اینکه چند روزی از آن گذشته باشد.
به نظرم حتی حسی که در نقل قول در زمان مواجهه وجود دارد با گذر زمان کمرنگ میشود. نه برای خواننده برای خودم.
* استیو تولتز/ هر چه باداباد/ ص.۵۴