مرا آفرید آن که دوستم داشت

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حدیث» ثبت شده است

علم از آن جهت که نور است و سازنده عالِم و معلوم است، از بهترین ره‌آوردهای انبیای الهی است. آنچه عالِم را می‌سازد علم است، و آنچه باعث تحول در معلوم است، علم است.

عالِم وقتی جهان را خوب بشناسد، جهان را خوب اداره می‌کند.

هم ذات اقدس الهی وجود مبارک پیامبر را به عنوان معلم کتاب و حکمت معرفی کرد، فرمود: یعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَ الْحِکمَةَ (جمعه: ۲) و هم خود پیامبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) فرمود: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِی بَابُهَا»؛

اگر مرحوم حکیم فردوسی چنین سرود:

«که من شهر علمم علی‌ام در است

درست این سخن، قول پیغمبر است»

از همین حدیث نورانی گرفته شده است.

اگر روز معلم است، انسان باید به این شهر علم نزدیک شود.

 

 

آیت الله جوادی آملی/ پیاده سازی سخنرانی؛ ۱۳۸۷/۲/۱۲

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

«قال: یا على! خمسة تنور القلب : کثرة قرائة قل هو الله احد و قلة الکلام و مجالسة العلماء والصلاة فى اللیل و المشىء الى المساجد»

یا على! پنج چیز دل را نورانى مى‌کند: کثرت تلاوت سوره قل هو الله احد، کم گویى، مجالست با علما، نماز شب و گام برداشتن به سوى مسجد.

 

 

این حدیث را که خواندم یاد کتاب خار و میخک اثر شهید یحیی سنوار افتادم. آنجایی که در اوایل کتاب شخصی به نام شیخ احمد چند جوان را می‌بیند که کنار دیوار خانه‌ای روی پتویی نشسته و بازی می‌کنند می‌رود کنار آنها می‌نشیند. با آنها گپ می‌زند و از هدفمندی در زندگی می‌گوید.‌سپس آنها را دعوت می‌کند تا بعد از نماز مغرب در مسجد با هم باشند و به ادامه گفتگو بپردازند. 

چون کتاب را صوتی گوش دادم نمی‌توانم واگویه صحیح با ذکر صفحه داشته باشم اما از ابتدا تا انتهای داستان یعنی از همان دوران کودکی شخصیت اول داستان یعنی احمد که همراه پدربزرگش به مسجد می‌رفت و ادای نماز خواندن در می‌آورد تا انتهای داستان آنچه هدایتگر و جهت بخش حرکت جهادی در جوانان کرانه باختری و غزه است محوریت مسجد است.

تقابل کنشهای فکری متضاد از کمونیست‌ها گرفته تا اسلامگراها، تشریح روش‌های شکنجه و بازجویی، بازخوانی تاریخ تحول در زندان‌های رژیم صهیونیستی توسط زندانیان با اعتصاب غذا و اتحاد عجیبشان، ساخت دانشگاه اسلامی در غزه توسط خود دانشجویان، پاکسازی جاسوسان و تغییر فضای فاسد برخی جوانان فریب خورده حتی به قیمت حذف فیزیکی برادر توسط برادر، صحبت کردن از حربه‌های تکراری و البته ناشیانه رژیم صهیونیستی در تولید و انتشار اخبار و... 

گاهی میان خنده گریه می‌کردم و گاهی میان گریه لبخند می‌زدم. وقتی یحیی عیاش موقع افطار می‌شنود که خانه‌ای که در آن پنهان شده محاصره شده است، بدون اینکه از کوزه‌ای که برداشته بود آبی بنوشد به پشت بام رفت و بعد از کشتن یک صهیونیست توسط سربازان کشته شد و از پشت بام به پای یک درخت  زیتون افتاد و سربازان جرات نکردند به بدن بی‌جان او نزدیک شوند و خونش فرصت داشت خاک پای درخت زیتون را سیراب کند، یاد یحیی افتادم. سه روز بدون غذا و آب در حالی که خیلی‌ها می‌گفتند او در کاخش در زیر زمین پنهان شده است آن صحنه بی‌بدیل را آفرید.

یاد علیرضا داوری می‌افتم که گفت او جاسوس است و یاد شیخ فتحی که محتویات جیب سنوار را گذاشته و نوشته بود ببینید خود او هم از محصولات اسرائیلی می‌خورده.

یحیی عیاش تشییع جنازه باشکوهی در باریکه غزه داشت اما یحیی سنوار... 

داشتم می‌گفتم از محوریت مسجد اینکه آقای قرائتی شاید بیش از دو دهه است که می‌گوید مسجدها را احیا کنید اینکه مسجد است که انسان می‌سازد نه حسینیه که فقط شور ایجاد می‌کند. این را می‌شود هنوز هم در مردم غزه دید که در پیرامون خرابه‌های مساجد که فقط گنبدی روی تلی از بتن پاره‌ها باقیمانده جمع می‌شوند، نماز می‌خوانند، غذا می‌خورند و مسجدها را گیرم با خاک یکسان شده خالی نمی‌گذارند. 

خار و میخک داستان اشغال فلسطین و تفاوت میان مردم کرانه باختری و غزه است. وقتی کم کم جوانان غزه فرصت می‌کنند وارد سرزمین اشغالی شوند و به کرانه باختری بروند و یا در الخلیل و رام الله زندگی، کار و تحصیل کنند و بچرخند، متوجه فاصله طبقاتی میان خودشان و آنها می‌شوند. وقتی یکی از جوانان با دیدن خانه‌ها می‌گوید پسر با پول سنگ‌های این خانه می‌شود غذای چند روز مردم غزه را تامین کرد، یاد تهران و آن در خانه می‌افتم که می‌توانست زندگی هفت پشت ما را تامین کند.

خواندن آن کتاب چشم انداز دیگری برایم گشود.

 

یک: امیرالمومنین امام علی علیه السلام فرمودند:

«أصلُ الحَزمِ الوُقوفُ عِندَ الشُّبهَةِ»

اصل احتیاط، توقف هنگام شبهه است.

 

 

دو: حضرت امام باقر علیه السلام فرمودند:

«اَلْوُقُوفُ عِنْدَ اَلشُّبْهَةِ خَیْرٌ مِنَ اَلاِقْتِحَامِ فِی اَلْهَلَکَةِ وَ تَرْکُک حَدِیثاً لَمْ تُرْوَهُ خَیْرٌ مِنْ رِوَایَتِکَ حَدِیثاً لَمْ تُحْصِهِ.»

 توقف در مورد شبهه بهتر از افتادن در چاه هلاکت است، اگر حدیثى را که به درستى برایت روایت نشده واگذارى، بهتر از این است که حساب نکرده آن را روایت کنى.

 

 

سه: حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:

«إنّما الاُمورُ ثلاثةٌ: أمرٌ بَیِّنٌ رُشدُهُ فَیُتَّبَعُ، و أمرٌ بَیِّنٌ غَیُّهُ فَیُجتَنَبُ، و أمرٌ مُشکِلٌ یُرَدُّ عِلمُهُ إلى اللّه ِ و إلى رسولِهِ.

قالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله: حَلالٌ بَیِّنٌ، و حَرامٌ بَیِّنٌ، و شُبُهاتٌ بَینَ ذلکَ، فَمَن تَرَکَ الشُّبُهاتِ نَجا مِنَ المُحَرَّماتِ، و مَن أخَذَ بِالشُّبُهاتِ ارتَکَبَ المُحَرَّماتِ و هَلَکَ مِن حیثُ لا یَعلَمُ»

 امور سه گونه‌اند: امرى که درستى آن روشن است، پس باید آن را دنبال کرد، امرى که نادرستى‌اش آشکار است، پس باید از آن دورى نمود، و امرى مبهم است، پس باید علم آن را به خدا و رسولش ارجاع داد.

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: حلالى روشن وجود دارد و حرامى روشن و در این میان امورى است مشتبه و مبهم؛ پس هر که شبهات را رها کند، از حرامها نجات یابد و هر که شبهات را پى گیرد مرتکب حرام‌ها شود و ندانسته به هلاکت در افتد.

 

امام کاظم علیه‌السلام می‌فرمایند: «اِنَّ الزَّرعَ یَنبُتُ فی السَّهلِ وَ لا یَنبُتُ فِی الصَّفا، فَکذلِکَ الحِکمَهُ تَعمُرُ فی قَلبِ المُتواضعِ وَ لا تَعمُرُ فی قَلبِ المُتَکَّبِرِ الجَبّارِ»؛ ای هشام! گیاه در زمینی که حاصلخیز و نرم است رشد می‌کند، نه در صخره و سنگ سخت. حکمت نیز در قلبی که متواضع باشد رشد می‌کند. صرف اینکه انسان در ظاهر افتاده باشد منظور نیست؛ اگرچه آن هم اثرش را می‌گذارد. امام می‌فرمایند تواضع قلب. آن چیزی که مهم است این است که قلب انسان، یعنی حقیقت و جان و خود انسان باید متواضع باشد.

 

امام در ادامه می‌فرمایند: «لأنّ اللّه َجَعلَ التَّواضُعَ آلَهَ العَقلِ» ابزار عقل، تواضع است. خیلی عجیب است! عقل بالاخره باید با یک ابزاری کار کند دیگر. ابزارش تواضع است. یعنی تواضع نباشد، عقل تعطیل است و هیچ کاری نمی‌تواند انجام دهد!

 

پ.ن: مولوی در این زمینه این‌گونه سروده است: در بهاران کی شود سرسبز سنگ/ خاک شو تا گل بروید رنگ‌رنگ

 

استاد محمد عینی‌زاده موحد/ پیاده سازی از جلسه قرآن کریم ۲۲مرداد ۱۴۰۳

نوشته: «جابر گوید: درباره‌ی آیه ۳ سورۀ بلد از امام باقر علیه السلام پرسش کردم.

 

حضرت فرمودند: منظور از پدر، امیرمؤمنان صلوات الله علیه و منظور از «آنچه زاده»، ائمه از نسل اویند.»

 

بحارالانوار، ج۳۶، ص۱۳

 

نوشتم: «چطوره اینطوری نگاه کنیم: والد حضرت محمد صلوات الله علیه و ولد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهاست. چون خود حضرت علی هم به محمد حنفیه می‌گوید ناراحت نشو تو پسر من هستی ولی حسن علیه السلام پسر پیامبر است. اشاره به جنگ جمل.»

 

امام صادق علیه السلام: ایمان، مانند نردبانى است که ده پله دارد و پله‌هاى آن یکى پس از دیگرى پیموده مى‌شود. پس کسى که در پله دوم است نباید به آن که در پله اول است بگوید تو چیزى نیستى، تا برسد به آن که در پله دهم است (او هم نباید به پایین تر خود چنین سخنى بگوید). 

آن را که در پله پایینتر از تو قرار دارد نینداز که بالاتر از تو نیز تو را مى‌اندازد. اگر دیدى کسى یک پله از تو پایینتر است با مهربانى و ملایمت او را به طرف خود بالا کشان و فراتر از توانش بارى به دوش او مگذار که او را مى‌شکنى. و هر کس مؤمنى را بشکند باید شکستگى او را جبران کند.

 

الکافی : 2 / 45 / 2