مرا آفرید آن که دوستم داشت

۱۳۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «واگویه» ثبت شده است

امام کاظم علیه‌السلام می‌فرمایند: «ای هشام! همنشینی با کسانی که اهل دین هستند، شرف دنیا و آخرت است.» شرف در این‌جا هم به معنای آبرو، هم به معنای عزت و هم به معنای ثروت و غناست. اهل دین کسانی هستند که به دین عمل می‌کنند، مراقب حلال و حرام زندگی‌شان هستند و اجازه نمی‌دهند که جان و روحشان با زشتی‌ها و پلیدی‌ها آلوده و آمیخته بشود، اهل گناه نیستند و اهل ذکر و یاد خدا هستند.

منظور از اهل دین این نیست که غیر اهل دین کسانی هستند که ضد دین هستند. نه، ممکن است به‌ظاهر دین‌دار هم باشند، ولی دین فقط در حد یک بستنی‌ای است که می‌لیسند یا غذایی که خانم‌ها هنگام آشپزی، یک سر انگشتی می‌زنند روی زبانشان تا ببینند طعمش چطور است و حتی ممکن است به گلویشان هم نرسد! همان‌که سیدالشهدا علیه‌السلام فرمود: «الدین لعق علی السنتهم» یک لیسیدنی روی زبان است.

دیگر اینکه مبنای زندگی، دین و دین‌داری و مخالفت با هوای نفس و توجه به خدا و عدالت و… باشد، نه! این‌ها نیست. خوش‌گذرانی؛ همان زندگی دنیایی است؛ حالا یک اسم دین هم رویش باشد!

نه، می‌فرماید همنشینی با اهل دین. یعنی آن‌هایی که با دین زندگی می‌کنند؛ در متن، با دین زندگی می‌کنند، نه در حاشیه. در قرآن هم داریم: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ» حرف یعنی حاشیه، کنار، پهلو؛ یعنی برخی از مردم عبادتشان در حاشیۀ زندگی است. دین و عبادت، برنامۀ اصلی زندگی‌شان نیست.

 

محمد عینی‌زاده موحد/ پیاده سازی سخنرانی/ ۲۶ شهریور ۱۴۰۳

 

 

پ.ن: آیه ۱۱ سوره مبارکه حج

خیلی از این پیاده سازی سخنرانی لذت بردم خصوصاً از جایی که از بر زبان بودن دین توصیف قابل لمسی می‌کند. آنجایی که از زدن انگشت در غذا و گذاشتن بر روی زبان می‌گوید یاد این افتادم که این کار روزه را باطل نمی‌کند چون به معده نمی‌رسد. چه نکته‌های ریز و قابل لمسی در زندگی روزمره تجربه می‌کنیم و به سادگی از کنار آنها می‌گذریم تا اینکه از دهان استادی و عالمی به گوشمان می‌رسد. این در واقع همان منطق ساده فرستاده شدن انبیا و تنزیل کتب آسمانی میان مردم است. اینکه مکرر در قرآن اشاره می‌شود که قرآن یک تذکر است. تذکر آنچه بارها و بارها با آن مواجه شدیم اما نکته را نگرفتیم.

و در ادامه می‌فرماید خوش به سعادت کسانی که این تذکرها را دریافت می‌کنند.

 

خارجی‌ها و آنهایی که تبع خارجی‌ها هستند، باید دعا کنند که این سلاح «الله اکبر» از ملت ما گرفته بشود و این دعا هم مستجاب نیست و الّا من نباشم باز خود ملت هست.

 

امام خمینی (قب)

* اصطلاحی که سلمان معمار برای ۱۴ میلیونی که رأی «نه» به زر، زور و تزویر دادند و او آنها را همان عقبه انقلاب ۵۷ می‌داند. اقلیتی که بسیار ترسناک است.

 

«من» یک انسان هستم و در این طبیعت و در این جهان بزرگ باید بدانم به نام یک موجود انسانی چه کاره هستم؟ چه جور باید زندگی کنم؟ سرنوشت و سرگذشت من چه بوده و سرشت من چیست؟

«من» به عنوان یکی از هزاران [ی هستم] که در این مملکت و در این قسمت از زمان ایستاده‌اند و به سرنوشت خود و آینده‌شان و وضع موجود جهان و وضعیت خودشان می‌اندیشند...

«من» وابسته به یک منطقه‌ای از زمین هستم به نام شرق با گذشته‌اش و حال‌اش و آینده‌اش...

«من» وابسته به جامعه و امتی به نام امت اسلامی هستم و سرشتم و سرنوشتم و احساسم و تربیتم با این امت پیوند دارد...

«من» وابسته به قرن بیستم هستم. جریانهای قرن بیستم روی من و احساس من و سرنوشت من و جامعه من تأثیر دارد.

 

علی شریعتی/ م. آ. ۵. ما و اقبال/ صص. ۲۶ ـ ۲۵.

 

خب، منتخب ۱۶ میلیون ایرانی در مصاحبه با ان‌بی‌سی گفته: «ایران هیچ نقشه‌ای برای ترور هیچ کس نداشته و ما برای ترور ترامپ تلاشی نکرده‌ایم و هرگز چنین کاری نخواهیم کرد.»

تعجبی ندارد وقتی پدر معنوی اصلاحات برای خوش آمد آنها فتوای امام خمینی برای سلمان رشدی را انکار کرد و شدیم محور شرارت جرج بوش پسر، چه انتظاری دارید از کسی که در تلویزیون ملی گفت شهید سلیمانی «موی دماغ آنها شده بود.»؟ 

گیرم خانواده سردار سلیمانی در ملاقات با پزشکیان از امید تازه‌ای که در کشور دمیده اظهار خوشحالی کنند برای خوش آمد عمو قالیباف (چه قشنگ)، اما همانطور که سال‌های سال بعد یک غیر ایرانی، سلمان رشدی را چاقو زد، انتقام خون سردارمان را از برادران اصلاح طلبان، کسی جایی زمانی خواهد گرفت.

 

 

احتمالاً برای شما هم پیش آمده که از خودتان بپرسید چگونه همه چیز از آب خلق شده است؟ یا قسمت خلقت آسمان‌ها در خطبه اول نهج البلاغه را که می‌خوانید درکش دشوار باشد.

برای من هم همینطور بود تا اینکه این ویدیو را دیدم. اگر و اگر انسان قادر بود ابزاری داشته باشد بینید چگونه می‌توانست با آب تا خلق سیاه چاله پیش برود. 

این قسمت از خطبه را بعد از مشاهده فیلم بخوانیم: 

«خدای سبحان جَوها را شکافت و اطراف آن را گشود و فضاهای خالی در آن ایجاد کرد. آنگاه آبی را که امواجش در هم شکننده و خود انبوه و متراکم بود، در آن فضای بازشده روان ساخت.

آن را بر پشت بادی سخت وزان و جنباننده و برکننده و شکننده بار کرد؛ به آن باد فرمان داد تا آب را از جریان بازدارد و آن را بر نگهداری آب چیره کرد و باد را برای حفظ حدود و جوانب آب قرین گماشت. فضا در زیر باد نیرومندْ، گشاده و باز و آب جهنده بالای سر آن در جریان؛

سپس باد دیگری به وجود آورد که منشأ وزش آن را مهار کرد و پیوسته ملازم و تحریک آبش قرار داد و آن را به تندی وزانید و از جای دورش برانگیخت؛ آن را به بر هم زدن آب متراکم و برانگیختن امواج دریا فرمان داد.

باد فرمان یافته آب را همچون مشک شیر که برای گرفتن کره بجنبانند به حرکت آورد و آن‌گونه که در فضای خالی می‌وزد، بر آن سخت وزید؛ اولش را به آخرش و ساکنش را به متحرکش برمی‌گرداند تا آنکه انبوهی از آب به ارتفاع زیادی بالا آمد و آن مایۀ متراکم، کف کرد؛

 

👈 دقت کنید که امیر کلام نمی‌فرماید مایع متراکم، می‌فرماید مایه متراکم. چون دیگر از حالت مایع درآمده بود طبق همین فیلم.

 

آنگاه خداوند آن کف را در هوای گشاده و فضای فراخ بالا برد و آسمان‌های هفتگانه را از آن کف ساخت؛... آنگاه آسمان را به زیور ستارگان و روشنی کواکب درخشان آرایش داد و آفتاب فروزان و ماه تابان را در آن فلکی که گردان و سقفی روان و صفحه‌ای جنبان بود روان ساخت.

 

👈 صفحه جنبان خودش قسمتی از نظریات اختر فیزیک انیشتین است. 

 

سبحان الله تعالی عما یشرکون (قصص: ۶۷)

 

 

سیدنا الاستاد علامه طباطبایی را خدا غریق رحمت کند! المیزان را باید در این ‌گونه از موارد شناخت. درباره منافقین در بعضی از آیات دارد که ﴿لاَ یذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِیلاً﴾؛ اینها کم به یاد خدا هستند. 

خب منافق که اصلاً به یاد خدا نیست، چون خدا را قبول ندارد قیامت را قبول ندارد؛ این طور نیست که گاهی به یاد خدا باشد. آن ‌که گاهی به یاد خداست و گاهی غافل است، جزء ﴿وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ است که در کنار منافقین به آنها اشاره شده؛ بله، آنها که «ضعیف الایمان» هستند این ‌طورند؛ اما منافق اصلاً به یاد خدا نیست، چون ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلایمَانِ﴾. 

 

وقتی کسی از کافر بدتر است که ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾، اصلاً خدا را قبول ندارد تا اینکه کم به یاد خدا باشد! 

 

در این جا یک روایت هست _ ایشان غالب این روایات را خوب بررسی می‌کنند و لطایف آن را در بحث روایی ذکر می‌کنند _ روایت این است که امام (علیه السلام) فرمود منافق فقط ‌در جایی که دنیا مطرح است، 

ـ قرآن چاپ می‌کند، 

ـ سخنرانی می‌کند و مانند اینها؛ در جایی که دنیا مطرح است و فقط برای دنیا کار می‌کند. 

 

منافق تظاهر به دین می‌کند نه اینکه برای خدا و قیامت کاری کند، چون اصلاً به اینها معتقد نیست. 

 

اصل اوّل این است که فقط و فقط برای دنیا کار می‌کند؛ اگر قرآن چاپ می‌کند، اگر مجلس تشکیل می‌دهد، اگر تسبیح در دست می‌گیرد، هر کاری می ‌کند فقط برای دنیاست. 

اصل دوم اینکه ﴿مَتَاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ﴾؛ دنیا چیز اندکی است. 

اصل سوم اینکه چون فقط برای دنیا کار می‌کنند و لاغیر، پس ﴿لاَ یذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِیلاً﴾. 

 

شبهه این است که منافق اصلاً خدا را قبول ندارد تا کم یا زیاد به یاد خدا باشد؛ امام فرمود منافق برای دنیا خدا را یاد می‌کند و دنیا هم متاع قلیل است! 

 

آیت الله العظمی جوادی آملی/ پیاده‌سازی سخنرانی؛ سوره مبارکه فتح جلسهپ نجم (۱۳۹۵/۰۳/۰۸)

 

«تا این جا کوشیدم دو نکته را معلوم نمایم. این دو نکته تقریباً هم ارز در تفکر شریعتی است. یعنی در تفکر دینی شریعتی از یک سو با یک شیعه‌گری انقلابی و سیاسی مواجه‌ایم. شیعه‌گری آنچنان که با مفاهیم و مسایل روز جهانی منطبق باشد. و از یک سو هم با معناگرایی فرادینی به مفهوم امر مشترک همه ادیان الهی و غیر الهی، رو به روییم. این معناگرایی فرادینی همچون روح سیال ادیان است که می‌تواند به عنوان خاستگاه و منشأ الهیات انسان گرایانه جدید در تفکر دینی امروز ایران مورد توجه قرار گیرد.»

 

 

قرائتی فلسفی از یک ضد فیلسوف/ معصومه علی اکبری/ ص. ۱۳۰

 

فکرش را بکنید یک ساعت در روز شریعتی می‌خوانم از نگاه یک فیلسوف یا جامعه شناس یا چیزی شبیه به این، بعدش دراز می‌کشم و گوش می‌دهم که همسرم از فردینان کوچولو برایم بخواند.

 

فردینان در توصیف زن‌ها و زن‌ها و زن‌ها و مردها و خصوصاً بوها مرا دچار غبطه می‌کند. وقتی از بوها می‌نویسد در ذهنم کنکاش می‌کنم ببینم من چه بوهایی را می‌شناسم و اگر روزی بخواهم بنویسم می‌توانم مثل او از بوی روغن سوخته و شاش سگ و لجن و دانتل و عطر خانم‌های خانه‌های اعیانی و… معجون بسازم؟

 

می‌بینم تنها بویی که یادم می‌آید و خیلی قوی در دماغم مانده است بویی است که وقتی کمدهای مادرم را باز می‌کردم می‌زد به صورتم. بوی گرمی بود. حقیقتاً مست کننده و سحرآمیز. اما هر چقدر فکر می‌کنم یادم نمی‌آید در کمدهای مادرم چی بوده که آن بو را ترکیب و تولید می‌کرده؟

 

آن بوی گرم که رگهای همه وجودم را منبسط می‌کرد و مثل آغوشش در برم می‌گرفت، بویی که بعد از مرگش موقع بوییدن روسری‌اش تا یک زمانی هنوز بود. اگر فردینان جای من بود چند عطر و ماده را ترکیب می‌کرد تا به این بو برسد؟

 

امام باقر علیه‌السلام می‌فرماید: اگر برای دانشی که خدا به من عنایت فرموده حاملینی می‌یافتم یعنی کسانی بودند که ظرفیت پذیرش و تحمل قبول آن را داشتند قطعا توحید و اسلام و دین و آئین را از کلمه «صمد» انتشار می‌دادم و چگونه برای من ممکن است در حالی‌که جدم امیرالمؤمنین علیه‌السلام هم چنین اشخاصی را نیافت..

 

قتاده فقیه اهل بصره به آن حضرت عرض کرد : به خدا قسم در مقابل فقهاء و پیش روی ابن عباس نشسته‌ام. در برابر هیچکدام اضطرابی که در حضور شما پیدا می‌کنم نگشته است امام به او فرمود: آیا می‌دانی کجا جای گرفته‌ای؟ تو در پیشگاه بیت رفیع ولایت، همان بیتی که قرآن درباره‌اش فرموده است: «فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أنْ تُرْفَع وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُه» در خانه‌هایی که خداوند خواسته است رفعت یابد و در آنها نام و عظمت خدا یاد شود، قرار گرفته‌ای.

 

حجت الاسلام و المسلمین عاملی/ برنامه سمت خدا 

 

آیه ۳۶ سوره مبارکه نور. 

 

 

«لامپرنت همچو حسى داشت نسبت به همه چیز، همه‌ش هم به‌خاطر زخم معده‌ش، یک زخم خیلى دردناک، زخم عمیق سوراخ سوراخ در دو انگشتى دهنه معده… همه عالم براى او چیزى بیشتر از ترشى و اسید نبود… فقط همین براش مانده بود که کارى کند که سر تا پا “بیکربنات” بشود… همه روز کارش این بود، فرقون فرقون بیکربنات مى‌خورد… باز موفق نمى‌شد خودش را خاموش کند! توى شکمش انگار انبرى بود که آتش‌ها را به هم می‌زد و همه دل و روده‌ش را خاکستر می‌کرد… بزودى دیگر چیزى غیر از سوراخ توى شکمش نمى‌ماند… سوراخ‌هایى که از آن ورشان ستاره‌ها می‌زد بیرون، با ترشى معده، زندگى براش طاقت‌فرسا شده بود…»

 

 

فردینان سلین/ مرگ قسطی/ صص. ۲۳۶ – ۲۳۷

 

یعنی هر کجا همدردی پیدا می‌کنم که مثل من با هیولا در نبرد است شاخک‌هایم تیز می‌شود. سلین حتی هیولا را قشنگ‌تر از من توصیف کرده است. با اینکه درد خودش نبوده. درد کس دیگری بود. می‌دانم. دارم شکسته نفسی می‌کنم.

 

اینکه تقریباً هر روز فرصت که دست می‌دهد دو کتاب متفاوت را همزمان می‌خوانم، مرا می‌برد به سال‌های خیلی دور وقتی یک کتاب را توی ماشین در مسیر رفت و برگشت به بیمارستان می‌خواندم و کتابی را در خانه.

 

به راستی که کتاب بهترین دوست آدمی است. گیرم امیر آقا موقع خواندن فلاکت‌های آقای فردینان می‌زند زیر خنده وقتی که من قلبم اینجا درد می‌گیرد. به قول او حتی فلاکت را هم طور قشنگی توصیف می‌کند. هرچند زندگی در فلاکت به هیچ وجه قشنگ نیست. زشت است. دردناک است. اگر به تنهایی کتاب را می‌خواندم بدون شک با چشم‌های اشک ریز ادامه می‌دادم. مچاله می‌شدم. چه بهتر که امیر آقا می‌خندد و حواس هورمون‌ها را پرت می‌کند.

 

در صفحه ۴۷۵ قرآن کریم آیات ۶۷ تا ۷۷ سوره غافر، در جایی که به درهای جهنم اشاره می‌کند ذهنم به تعداد درهای جهنم و بهشت پر کشید.

گویا درهای جهنم ۷ عدد و درهای بهشت ۸ عدد است. این وسط ذهنم درگیر چیزی شد که نمی‌توانستم جمع‌بندی کنم و یادم بیاید که روی کدام شاخه باید بنشیند این گنجشک ذهن من. 

تا اینکه یادم افتاد چند وقت پیش که درباره بازی مار و پله مطلب می‌خواندم، نوشته بود: «نسخه تاریخی ریشه در درس‌های اخلاق داشت، که در آن پیشرفت بازیکن به بالای صفحه نشان دهنده یک سفر زندگی پیچیده با فضایل (نردبان‌ها) و بدی‌ها (مارها) بود.

نردبان‌ها نمایانگر فضایلی مانند سخاوت، ایمان و فروتنی بودند، در حالی که مارها نمایانگر رذیلت‌هایی مانند شهوت، خشم، قتل و دزدی بودند. 

تعداد نردبان‌ها کمتر از تعداد مارها بود تا یادآوری کند که پیمودن مسیر خیر بسیار دشوارتر از مسیر گناه است.» (+)

به گمانم ذهنم خوب جایی رفت و شاخه را هم پیدا کرد ولی اینکه آیا قضیه همین است یا نه؟ الله اعلم.

مخلص کلام اینکه آن‌هایی که در این جهان در فرح و لاابالی‌گری گذران زندگی می‌کنند، در روز قیامت همانطوری که با رسیدن به دهان مار می‌سریدند پایین، به درون جهنم خواهند سُرید:

فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ (۷۲)

در آب جوشان و سپس در آتش سوزانده مى‌شوند.

*یسجرون: سجر: طبرسى فرماید: اصل آن انداختن هیزم در آتش است، سرخ کردن تنور، پر از آب کردن نهر نیز گفته‌‏اند.(لینک)