مرا آفرید آن که دوستم داشت

تحلیل مهم

 

میلاد رضایی: «یک نکته مهم هم این وسط بود که طرفین نمی‌خواستند رسانه شود و با تاکید دفتر رهبری و بخش رسانه ای دفتر ایشان به رسانه ها درز پیدا کرده این است که رهبر ایران اجازه مذاکره غیر مستقیم را به افرادی که به شدت خواستار مذاکره بودند، تنها با این شرط داده است که مذاکرات تنها در چارچوب مباحث هسته ای باشد.

سیاسیون ایرانی و آمریکایی به شدت تلاش کرده بودند این موضوع رسانه نشود.

شاید یکی باید توضیح دهد که چرا حتی افرادی مثل سردار باقری هم به این موضوع بسیار مهم ورود نکرده‌اند؟

خب این موضوع خیلی از مسائل را تغییر می‌دهد.

همانطور که رهبری اشاره کردند (به نقل از اکانت‌های مرتبط با دفتر ایشان) این امر باعث می‌شود ایران دست برتر را داشته باشد و از طرف دیگر دست سیاسیون غرب‌گرا داخلی را بابت شیطنت در مذاکره و هزینه کردن از بخش‌های دیگر کاملا بسته شود و عملا این مذاکرات صرفا برای دولت آمریکا برای مقابله با ایران فقط کارایی رسانه‌ای دارد هرچند که در بخش محور مقاومت بازهم برای ما هزینه‌زا هست و آمریکا می‌تواند در صورت اطمینان از این که ایران واکنشی نشان نمی‌دهد به فکر حمله مستقیم زمینی به یمن و تغییرات ساختار حشد شعبی عراق باشد.

هرچند که بعید می‌دانم رهبر انقلاب اجازه چنین کاری را بدهند ولی فراموش نکنید همان افرادی که به اصرار سراغ رهبری رفتند و اجازه مذاکره را برخلاف میل ایشان گرفتند، بیکار نخواهند نشست.

کاهش نمایشی قیمت دلار نشان می‌دهد این افراد برای اینکه مذاکرات انجام شود دست به هر کاری از جمله افزایش قیمت دلار زده بودند.

ما امیدواریم که با ورود دستگاه قضایی و پلیس امنیت اقتصادی تیغ این ابزار قدرت سیاسیون غربگدا به شدت کند شود.

اخیرا مرعشی دوباره صحبت‌هایی را در بحث حل شدن همه مشکلات در مذاکره با آمریکا مطرح کرده است که بسیار خطرناک است.

فراموش نکنید امثال حسن روحانی و مابقی افرادی که برجام را رقم زدند و مدعی بودند همه مسولیت بر عهده من است وقتی گند کارشان در آمد می‌گفتند مگر برجام را ما آورده ایم؟ برجام را خدا آورده است.

این جماعت لیبرال مسلک که در هر حزب و جایگاهی ممکن است حضور داشته باشند به خدای خود رحم نکردند و نمی‌کنند چطور انتظار دارید به مردم رحم کنند؟

اینجاست که خود مردم باید از ابتدا مواظب تحرکات این دسته از سیاسیون باشند که البته به لطف خدا و آگاهی مردم در این دوره به شدت تحت فشار هستند.

وظیفه ما مردم این است که این آگاهی را در جامعه افزایش دهیم و در فضای مجازی یادآوری کنیم که سرنوشت مذاکرات قبلی به چه سمتی رفت و امروز هم اگر افراد خود را خارج از چارچوب تعیین شده رهبری ببینند و فکر کنند که هر غلطی کنند کسی به آنها کاری ندارد، ما با یک برجام مانند دیگری و تصویب 20 دقیقه آن روبرو خواهیم شد. 

پس اینبار باید از همین ابتدا حواسمان به این موضوع جمع باشد و در این امر مطالبه‌گر باشیم.

دو ماه آمریکا سرگرم شود کافی است و بعد از آن خواهید دید که چگونه همین آمریکا بخاطر اینکه نتوانسته از ایران امتیاز بگیرد چطور پرونده‌های اطلاعاتی نوکرانش را برملا می‌کند.

تاکید دفتر رهبری مبنی بر اینکه این مذاکرات با این شرط آغاز شده که فقط در چارچوب مباحث هسته‌ای و رفع تحریم باشد نشان دهنده زیرکی و نظارت کامل ایشان بر مذاکرات است و این پیام را به ما می‌دهد که لازم نیست مانند برجام نگران باشیم.

پس نگذارید در فضای رسانه‌ای با طرح مباحثی که شما را از نظر فکری از همین الان شکست خورده معرفی می‌کند، اراده شما عزیزان را سست کنند. چرا که این بخش از سیاسیون غربگدا زمانی می‌توانند یک برجام دیگر را ۲۰ دقیقه ای در مجلس تصویب کنند که مردم ناامید شده باشند و دنبال کنشگری نروند. 

با قدرت وارد شوید و این هم نظر خودم هست که امید زیادی دارم که بعد از این که این مذاکرات شکست خورد ایران به سمت تثبیت بازدارندگی هسته ای خودش حرکت می‌کند. پس تا آن زمان مطالبه هسته ای شدن ایران را باید با تمام قدرت انجام دهیم.

 

@CITYOFSUN

 

یک: امیرالمومنین امام علی علیه السلام فرمودند:

«أصلُ الحَزمِ الوُقوفُ عِندَ الشُّبهَةِ»

اصل احتیاط، توقف هنگام شبهه است.

 

 

دو: حضرت امام باقر علیه السلام فرمودند:

«اَلْوُقُوفُ عِنْدَ اَلشُّبْهَةِ خَیْرٌ مِنَ اَلاِقْتِحَامِ فِی اَلْهَلَکَةِ وَ تَرْکُک حَدِیثاً لَمْ تُرْوَهُ خَیْرٌ مِنْ رِوَایَتِکَ حَدِیثاً لَمْ تُحْصِهِ.»

 توقف در مورد شبهه بهتر از افتادن در چاه هلاکت است، اگر حدیثى را که به درستى برایت روایت نشده واگذارى، بهتر از این است که حساب نکرده آن را روایت کنى.

 

 

سه: حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:

«إنّما الاُمورُ ثلاثةٌ: أمرٌ بَیِّنٌ رُشدُهُ فَیُتَّبَعُ، و أمرٌ بَیِّنٌ غَیُّهُ فَیُجتَنَبُ، و أمرٌ مُشکِلٌ یُرَدُّ عِلمُهُ إلى اللّه ِ و إلى رسولِهِ.

قالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله: حَلالٌ بَیِّنٌ، و حَرامٌ بَیِّنٌ، و شُبُهاتٌ بَینَ ذلکَ، فَمَن تَرَکَ الشُّبُهاتِ نَجا مِنَ المُحَرَّماتِ، و مَن أخَذَ بِالشُّبُهاتِ ارتَکَبَ المُحَرَّماتِ و هَلَکَ مِن حیثُ لا یَعلَمُ»

 امور سه گونه‌اند: امرى که درستى آن روشن است، پس باید آن را دنبال کرد، امرى که نادرستى‌اش آشکار است، پس باید از آن دورى نمود، و امرى مبهم است، پس باید علم آن را به خدا و رسولش ارجاع داد.

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: حلالى روشن وجود دارد و حرامى روشن و در این میان امورى است مشتبه و مبهم؛ پس هر که شبهات را رها کند، از حرامها نجات یابد و هر که شبهات را پى گیرد مرتکب حرام‌ها شود و ندانسته به هلاکت در افتد.

 

در حدیث معروفی داریم که «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»؛ هر کس خودش را درست بشناسد، خدا را می‌شناسد.

در قرآن نیز آیه‌ای داریم که عکس نقیض این حدیث است: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»*؛ یعنی اگر کسی خدا را نشناخت، خودش را نمی‌شناسد.

خدا این انتقام را گرفته است! کسی که به فکر خداشناسی نیست، خدا او را به این عذاب گرفتار می‌کند: او را از یاد خود او فراموش می‌دهد که درنتیجه او به فکر همه چیز هست، مگر به فکر خودش! به فکر خانه و اتومبیل و رفت‌وآمد هست، اما این‌که من کی هستم، چه می‌شوم، برزخ چیست، چه باید ببرم و... به فکر این‌ها نیست.

 

آیت الله جوادی آملی/ پیاده‌سازی سخنرانی؛ ۲۳ آبان ۱۴۰۳

 

 

*آیه ۱۹ سوره مبارکه حشر: و مانند کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشی کرد؛ اینان همان فاسقانند.

 

مصداق روشن کسانى که خداوند را فراموش کردند، منافقانند. در آیه ۶۷ سوره توبه درباره منافقان مى‌خوانیم: «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ» البتّه خداوند فراموشکار نیست، بلکه لطف خود را از آنان باز مى‌دارد. «وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا» (مریم: ۶۴)

غفلت، خطرناک‌ترین آفت انسان است. قرآن مى‌فرماید: گروهى از مردم، از چهارپایان بدترند، زیرا غافلند، «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» (اعراف: ۱۷۹) بنابراین غفلت از خدا «نَسُوا اللَّهَ» (توبه: ۶۷)، غفلت از قیامت‌ «نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ» (ص: ۲۶) و غفلت از آیات الهى، «أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها» (طه: ۱۲۶) باعث سقوط انسان به مرحله‌اى پست‌تر از حیوانیّت مى‌شود.

کسى که خدا را فراموش مى‌کند، قهراً فردى بى‌راهه، بى‌رهبر، بى‌هدف و بى‌قانون، غرق در شهوات مى‌شود و تمام هدف‌ها و عملکردش سلیقه‌اى و مطابق تمایلات و هوس‌هاى خودش مى‌شود و این بزرگ‌ترین خطر براى انسان است. (منبع)

 

یاد آیه ۷۲ سوره مبارکه حجر افتادم که در توصیف آن شب کذایی و حالت قوم لوط پشت در خانه می‌فرماید: لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ

به جان تو سوگند، آنان در مستی خود فرو رفته و سرگردان بودند.

 

در حالی که رهبر انقلاب در تمام دیدارها و سخنرانیهای اخیر تأکید داشتند که تجربه می‌گوید مذاکره با آمریکا هوشمندانه، عاقلانه و شرافتمندانه نیست، و ظاهراً خلبان و جراح گفتند چشم (بابا پنجعلی بود می‌گفت الکی می‌گه) باز کش و واکش معیشت و تحریم و سایه جنگ راه انداختند تا گرفت‌. حتی سردار باقری پشت وفاق در آمد که آقا فرمودند «مذاکره غیرمستقیم» اوکی است. بروید جلو عین شیر پشتتان هستم.

 

ترامپ گفت مستقیم این‌ها تکذیب کردند گفتند غیر مستقیم، آقای خوش چشم را آوردند توی تلویزیون صحبت کند. دکتر زادبر در اینستاگرام و توییتر قلم زد که مگر اولین بار است غیر مستقیم مذاکره می‌کنیم و اصلاً بد نیست چرا دارید می‌گویید بد است؟

 

گفتیم باشد.

 

یا اینکه ترامپ عصری صحبت کرد و باسنش را حواله روحانی و ظریف کرد که جلسه مشورتی گذاشته بودند و گرای ۸ کارت برنده پزشکیان را ارسال می‌کردند.

 

یعنی قشنگ گذاشت توی کاسه عراقچی، عین اکراین روزهای اول مهر خوردن حکم وزارتش.

 

تا اینکه باز رهبری «حرف مرا از زبان خودم بشنوید» دوباره با این توییت به سمع و نظر مردم رساند. البته مردمی که هسته سخت نظامند نه آن‌هایی که خمیر بازی حجاریان هستند. 

 

 

هرچند اصلاحات بارها و بارها ثابت کردند که آنچه ندارند غیرت و شعور است و چه باسنی بهتر از باسن ترامپ صلح‌طلب تاجرمسلک ظریف جان، نه؟

 

برای بسته نزدیکی که با شور برای شهید رئیسی گریه کرد اما با شعور انتخاب نکرد (سلام دختر شاگرد بنا)، فیلمی فرستادم از تجربه لیبی. نوشت: «ما رهبری دوراندیش و فرزانه مثل حضرت آقا داریم از دشمنان خارجی نمی‌ترسیم اما دشمنان داخلی یا همون شیوخ نهروان در کشور چند قطبی ایجاد کردند و این از ناو های هواپیما بر آمریکا خطر ناک تره متاسفانه»

نوشتم: «شیوخ نهروان مثل باغی انقلاب (خاتمی) کروبی و روحانی دیگه؟

موافقم باهات. می‌دونی که همین رهبر فرزانه به خاتمی گفت باغی؟ می‌دونی باغی یعنی چی؟»

نوشت: «با اونها کاری ندارم اما ثابتی و رسایی هم جزو شیوخ نهروان هستند که اصول رو فدای منافع خود کردند.»

نوشتم: «آفرین از جای خوبی داری درس می‌گیری. مثل اونا دم از رهبری می‌زنی ولی با خط قرمز رهبری که رأس فتنه و نابودی انقلابند کاری نداری.»

ایشان با شعار «خواستند امام خمینی را خاموش کنند نتوانستند و به عشق رهبرم و پرچم ایران در انتخابات شرکت می‌کنم»، به پزشکیان رأی داد.

دیگر بهتر از این نمی‌شد ایران را، البته جمهوری اسلامی ایران را در جهان به سخره گرفت. 

 

 

از خون قاسم سلیمانی همان روز گذشتند که در دادگاه صوری برایش دیه بریدند نه خونخواهی. 

 

* آیه ۴۵ سوره مبارکه مائده

 

از امیر خواستم دفتری که شیرازه سیاه دارد و کرم رنگ است را برایم بیاورد که اولین دفتر خاطرات رسمی من بود. قبل‌تر از زمان دبیرستان توی سررسید می‌نوشتم. می‌خواستم ببینم از چه تاریخی در آن می‌نوشتم و ببینم آیا در مورد آن شب کذایی و روزهای پس از آن چیزی نوشتم یا نه؟

 

دست خطم را که دیدم قلبم مچاله شد دلم تنگ شد... اولین نوشته تاریخ ۱۲ بهمن ۷۹ بود. نوشته بودم که همراه شهلا دانایی رفتیم کمی خرید کردم؛ مجله درد، این دفتر و یک گل سینه. یادم نبود گل سینه را همراه شهلا دانایی گرفته باشم و حتی یادم نبود که هیچ وقت با او بیرون رفته باشم. هرچند با هم نه اینکه دوست باشیم ولی نزدیک بودیم.

 

نوشتن راهی برای فراموش کردن نبود «خوب من!» نوشتن برای این بود که سال‌ها بعد که سراغشان می‌روم مچاله شوم. تنگ شود سینه‌ام. بغض پرده شود توی چشم‌هایم. خوب من خوب من خوب من خوب من تو گولم زدی.

پ.ن: این یکی از دست خطهای من است  جزوه و روزمره‌ها را اینطور با این دست خط می‌نوشتم. به مرور البته آن یکی دست خط با خشونت بیشتری غلبه کرد.

 

*حافظ

خبرنگار غزه‌ای نوشته: ببخشیدمان؛ با کشته‌شدن و ذبح‌شدن‌مان اذیت‌تان کردیم!

ازعجناکم را وقتی می‌گویند که از جمع مهمانی بلند شده‌اند و دارند از در خانه بیرون می‌روند!

دم در موقع رفتن می‌گویند: ازعجناکم... یعنی ببخشید، اذیت‌تان کردیم، ما دیگر داریم می‌رویم...

 

درد دندان‌هایم کم شده است ولی سرگرمی این روزهایم این است که بفهمم چطور می‌شود دندانی که تا دیروز فکر می‌کردم لق شده دردش زودتر از دندانی که ظاهرا مشکلی نداشت کم شده است. زبانم بازی جدیدی پیدا کرده با لمس لثه‌هایم و فشار آوردن به دندان‌ها و امتحان درد و احتمال لقی تک تک دندان‌های آسیب دیده.

هنوز نمی‌‌توانم با دندان‌های جلو حتی نرم‌ترین خوراکی را گاز بزنم، درد به شدت کاهش پیدا کرده اما هنوز هست و من هنوز می‌ترسم. هنوز همان دختری هستم که وقتی کلاس سوم راهنمایی یک جوش زیر پوستی چرک کرده بود و لپ سمت چپش باد کرده بود و دکتر کوششی گفته بود اگر با آمپول‌ها خوب نشود باید جراحی کنیم شب و روز توده‌ای را می‌دید که جراح از میان پوست، گوشت و استخوان بیرون می‌کشد.

اما چرک با همان روزی سه آمپول جمع شد و آنچه باقی ماند سوراخی بود که سال‌هاست هر از گاهی باید میان ناخن‌ها فشارش بدهم تا خالی شود.

داریم کتاب جنگ و صلح را می‌خوانیم! تصورش هم سرسام آور است ولی داریم این کار را می‌کنیم. همچنان که امیر کتاب را می‌خواند و از چین لباس‌های ابریشم و ساتن و تورها و مخمل‌ها می‌گوید و کفش‌های بدون ساق، من با فریبا در خیابانی در ارومیه خیلی اتفاقی خودم را داخل یک گالری می‌یابم. قاب‌های بزرگ از مهمانی‌های اشراف اروپا و روسیه. زنانی با پوست سفید و گونه‌های هلویی رنگ در لباس‌های پف‌دار و چین‌دار با گردنبندهای مروارید و برلیان. ورنی رنگ‌ها را جاندارتر درخشان‌تر می‌کند انگار که پیش خدمتی تازه‌کار هستی آنجا مبهوت سیمای دختران و زنانی که باب آن روزها شانه‌ها و سینه ‌برهنه‌شان را با آن گردن‌های کوتاه گرد اشرافی که تو پر و برازنده میزهای ضیافت‌های آن چنانی بیرون گذاشته‌اند، پلک نمی‌زنی که مبادا خطا کنی و ثانیه‌ای آن همه نور و رنگ و زیبایی را از دست بدهی.

وقتی تولستوی موشکافانه سر و صورت و اندام شخصیت‌ها را توصیف می‌کند با خودم فکر می‌کنم اگر قرار بود تولستوی مرا توصیف کند چگونه آغاز می‌کرد؟

خودم یک بار به امیر گفتم من تک تک اجزای صورتم قشنگ هستند اما در مجموع و در کنار هم نازیبا. چشم‌هایم «چاه‌های سیاه واژگون»، که وقتی به بالا نگاه می‌کنند زیباترند. لب‌ها و دهانم و دندان‌هایم شاید قشنگ‌ترین و بی عیب‌ترین قسمت‌های صورتم باشند. اما هیچ تناسبی با صورت مستطیل شکلم ندارند. فک درشت استخوانی با چانه‌ای که مختص آدم‌های مصمم است اما، من آدم مصممی نیستم.

سال ۷۲ که برای اولین بار عینکی شدم داداش رضایم گفت از وقتی هم که عینک می‌زنی خوشگل‌تر شدی، با خنده گفت من سرم را پایین انداختم. با عینک قشنگ‌تر می‌شدم. این را خودم می‌دانستم. یکی از آخرین بارهایی که وقتی تهران بودیم رفتیم کافه و امیر بلند شد تا از من و الهام و زرمان عکس بگیرد و من عینکم را طبق عادت درآورده بودم چون نزدیک را خوب می‌دیدم، گفت عینکت را بزن. الهام گفت نمی‌خواهد. امیر گفت نه بهتر است عینکش را بزند، که لابد توی عکس خوب بیفتم. روزهایی بود که دیگر مرا نمی‌خواست و بی‌پروا از عیب‌هایم می‌گفت. بی‌اعتنایی می‌گرد، جلوی جمع خرابم می‌کرد. شاید بهتر باشد بنویسم بیشتر از قبل و بی‌پرواتر از قبل.

آن روز در آن دیدار در کافه دیاموند، حتی الهام و زرمان هم مثل سابق نبودند، دوستان «دوران مجردی» امیر هم بی‌پروا نادیده‌ام می‌گرفتند. از خسته شدن امیر آگاه بودند حتی پیش از اینکه به خودم گفته باشد. «اینو همه می‌دونن! همه!» خانواده‌اش، دوستانش و هر غریبه دیگری که به قول خودش وقتی توی کافه‌ای تنها می‌نشسته به گریه و می‌آمده برای رفع نگرانی و ادای انسان دوستی‌اش. و من نمی‌دانستم وقتی کیک شکلاتی خیس می‌پخت، نان صبحانه از فر در آمده را می‌آورد ببینم وقتی شب‌ها قبل از خواب مولوی می‌خواندیم و من دلم به چند تیر و تخته خوش بود که زندگی دارم 

راست می‌گفت.

دارد باران می‌بارد. نمی‌دانم چرا از وقتی ساعت داروها را عوض کرده‌ام و شب‌ها زودتر از قبل می‌خوابم نماز صبح‌هایم قضا می‌شود‌. امروز هفت بیدار شدم. هوا به قول خواهر ساکن روستایم صورت در هم کشیده است. امیر گفت باران می‌بارد. این نوشته دیشب شروع شد و امروز صبح با تلخی تمام شد. اما قرار نبود تلخ باشد. القصه «خود غلط بود آنچه می‌پنداشتیم». نوشته است که خود را پیش می‌برد. مثل زندگی. اوست که تو را با خود پیش می‌برد. با چند تیر و تخته.

 

صبح بخیر.

 

* تیتر مطالب معمولاً بعد از اتمام مطلب انتخاب و نوشته می‌شود، حافظ و تولستوی هم گویا با هم تبانی کردند.

مجتبی عسکری مشاهده‌ای از حضور نمایندهٔ بنی‌صدر دارد که آن را بازگو می‌کند: ما داخل سپاه در اتاق خودمان نشسته بودیم که یک دفعه من دیدم نمایندهٔ بنی‌صدر به طرف اتاق احمد رفت. همان موقع به بچه‌ها گفتم: «الانه که این کتکه رو بخوره و بیاد بیرون!» همان هم شد! هنوز پنج دقیقه نگذشته بود که دیدم او با شتاب از اتاق احمد به بیرون پرت شد؛ طوری که سرش به شیشهٔ روبه‌روی اتاق خورد و شیشه شکست. بعد هم با سرعت از سپاه خارج شد. 

 

هاشم فراهانی دلیل نحوهٔ خروج آن‌چنانی نمایندهٔ بنی‌صدر را از اتاق متوسلیان از زبان خود او بیان می‌کند: برادر احمد برای من تعریف کرد؛ وقتی نمایندهٔ بنی‌صدر وارد اتاق شد گفت من باید محل اسکان و خواب آقای بنی‌صدر را ببینم که در خور ایشان باشد. او گفت «در ضمن شما باید یک تشک فنری برای خواب ایشان و هم‌چنین توالت فرنگی تدارک ببینید.» این را که گفت، بلند شدم، زدم زیر گوشش و گفتم: «جمع کن برو دنبال کارت!» و از اتاق بیرونش کردم. خوب یادم هست زمانی که زمزمهٔ ورود بنی‌صدر به مریوان شد، از زبان برادر احمد شنیدم که گفت اگر بنی‌صدر پایش را در مریوان بگذارد، من او را دستگیر و محاکمه خواهم کرد.

 

 

علی اکبری مزدآبادی/ برادر احمد؛ روایت حیات جهادی احمد متوسلیان/ صص. ۲۵۶-۲۵۷

 

کانال حرف حساب (+

 

می‌گویند‌‌ شمخانی گفته بود احمد متوسلیان دندان کرم خورده‌ای بود که کندیم انداختیم دور. راست گفته اگر نه، نه دولت‌های سه‌گانه روحانی را داشتیم نه مرعشی‌ها را و نه نفتکش‌های شخصی شمخانی را.

 

 

[آن مؤمنان، همان] توبه کنندگان، عبادت کنندگان، سپاس گزاران، روزه داران، رکوع کنندگان، سجده کنندگان، فرمان دهندگان به معروف و بازدارندگان از منکر و پاسداران حدود و مقرّرات خدایند؛ و مؤمنان را [به رحمت و رضوان خدا] مژده ده. (توبه: ۱۱۲)

 

عکس از انیمیشن قلعه حیوانات بر اساس کتابی به همین نام از جورج اورول.