مرا آفرید آن که دوستم داشت

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ویلچر» ثبت شده است

پنجشنبه هفته قبل همسر داداش احمد آمد و ما را برد دیدن پدر و مادرم. وقتی زنگ زدم که بگویم داریم رفع زحمت می‌کنیم و گریه کرد، خواهش کردم این آخرین زحمتم را مثل همیشه تقبل کند و کرد.

 

وقتی با اسنپ یا آژانس می‌رویم فقط پدر و مادر را زیارت می‌کنم چون پول اسنپ زیاد می‌شود و در ضمن آدم راحت نیست هی بگوید اینجا برو آنجا منتظر بمان. لااقل من و امیر راحت نیستیم. اگر هم مرخص کنیم سر خاک پدر و مادرم، آخر سر تاکسی برای برگشت پیدا کردن سخت است. آخ پرویز کجایی که یادت بخیر. (حتی یادم رفته بنویسم پرویز را هم توی خواب دیدم.)

 

القصه اینبار بدون گل رفتم و پول گل را ریختم به حساب خیریه جهادی مصاف آقای دکتر زادبر که خانه برای نیازمندان می‌سازند. یک تکه آجر و کاشی هم باقی‌الصالحات است، نیست مادر؟ مبادا به دل بگیری خوشگلم.

 

از آنجا با ویلچر پیاده رفتیم تا سمت قطعه شهدا که روبرویش یعنی قطعه ۶ خانه ابدی خواهر مرحومم است. آنقدر نرفته بودیم یادم رفته بود که ورودی قطعه پله دارد امیر آقا ضمن عذرخواهی از خانم توانا که از روی قبرش که درست زیر پای پله‌ها بود رد شدیم، مرا به سختی به آن خانه قدیمی که سال ۵۷ ساخته شده رساند. هنوز آن ترمیم کوچکی که وقتی با پدر رفته بودیم سر خاکش و دیدیم بالای سرش سوراخ شده انجام داد باقی است. من کوچک بودم اما مثل روز روشن و واضح خاطرم هست پدرم را که دور شد و بعد با مقداری شن و سیمان خیس خورده که از کارگرها گرفته بود برگشت و در حالی که چیزی را برایم تعریف می‌کرد که یادم نیست، بالای سر خواهرم را پوشاند. خانه همان خانه است سنگ خاکستری قدیمی و دیگر حتی اثری از رنگ طلایی که داداش کوچیکه یک بار که همراه مادر رفته بودیم گرفته بود تا نوشته‌های سنگ را پر کند نمانده است.

 

کمی گریه کردم. خداحافظی کردم برای روزی که دوباره کنار هم باشیم، شاید البته. گریه کردم چون یاد مادرم افتادم. یاد اینکه چقدر دلش می‌خواست سنگ را عوض کند اما نگذاشتند. گفتند می‌کنیم و نکردند. چه دین سنگینی خصوصاً که پولی که جمع کرده بود و چیزی را که می‌خواست بفروشد تا بقیه پول را جور کند را هم گرفتند که بفروشند و انجام بدهند اما نکردند. چه کسانی؟ یگانه پسر خواهرم و همسرش. همان مرید علی کریمی و زن زندگی آزادی. یادآوری نکردم؟ هزاران بار. گوش‌های در و دروازه.

 

رفتیم پیش مادربزرگم. درخت بالای سرش تن بزرگ کرده است و بالا کشیده. همان سنگ سفید همیشه خدا خنک خاص. آنجا ولی دیگر گریه نبود، زار زدم. نمی‌دانم چرا.  وقتی برای تسبیح تعریف کردم گفت شاید برای اینکه او دلش برایت خیلی تنگ شده بود. شاید برای همین وقتی خواستیم برگردیم درخت بالای سرش آنطور چنگ به سر و سینه‌ام زد. انسان متوهم قصه ساز دلخوش.

 

 

موقع طی آن خیابان که بیشتر رفتگان ما را در خود دارد، هر چه نگاه کردم عکس عموی بزرگم را که در قاب آلمینیومی مُد آن روزگار قرار داشت پیدا نکردم. خواهرم می‌گوید سنگش را عوض کردند و مغزم آپدیت نشده، مغزم در سال ۸۹ که پیاده با مادر قطعه‌ها را گز می‌کردیم مانده. حتی سنگ قبر مرحوم مختار ثقفی فرزند بهلول هم عوض شده اما اطلاعات مغز من آپدیت نشده. سبحان الله.

 

جلوی ورودی قطعه شهدا که شهید سید آل هاشم هم آنجا دفن شده البته رو به خیابانی که گفتم و قطعه ۶، منزل خواهر بزرگه، ایستادیم تا از خانمی لیف بخریم، به قول امیر خیرات امواتمان. داخل محوطه سرپوشیده، بنر بزرگی از شهید امیرعبداللهیان سقف را زینت بخشیده بود با آن لبخند تماشایمان می‌کرد. ما درماندگان را. ماندگان را

 

خجالت کشیدم بگویم برویم داخل. امیر واقعاً خسته بود هر چند به روی خودش نمی‌آورد و حتی وقتی فردایش برای بار سوم مسکن خوردم از کمر درد باز هم نیاورد. فقط یکبار بعد از نک و نال من فقط گفت عضله پشت رانش کش آمده و باز نگفت درد دارد، خسته است یا چه.

 

نمی‌دانم کجای زندگی کار خوبی از من سر زده که خداوند امیر را به من داده. شاید به قول آرام چون در پرستاری از بیماران کم نمی‌گذاشتم و نک و نال نمی‌کردم روزی‌ام شده است. هرچه هست هر چقدر شکر کنم کم است و اگر به خاطر راحتی او حاضرم از شهری که عاشقش هستم و خانواده‌ام دور شوم کار بزرگی نمی‌کنم. یک بار به خودش گفتم آنقدر ناز نازی بارم آورده که وقتی کسی موقع انجام کارهایم اخم می‌کند قلبم می‌شکند. درد و بلایش از تن و جانش دور باد ان‌شاءالله.

 

به کوری چشم «یک نفر» و باقی حضرات الحمدالله علی کل حال و ماشاءالله و لا قوه الا بالله العلی العظیم.

 

با بقیه رفتگان منتظر مثل پسرعموی عزیزم و دختر خاله‌هایم و... حسن خدابیامرز هم از دور دور به امید دیدار گفتم. مهتاب خانم و همسرش که امیر مخصوص در خانه پیشنهاد داده بود برویم مزارشان اصلاً یادمان نیفتاد. عجیب.

 

«دوست سابق» آرام عزیز اگر شما هم از ذکر نام و یادتان در وبلاگم ناراحت و ناراضی هستید اعلام کنید. با تشکر.

 

ایجاد قلعه خیبر جدید در عربستان 

پایگاه نظامی ینبع: پروژه جنگ صلیبی نوین در حجاز

 

میلاد رضایی | کانال ایران شهر خورشید

 

برای شنیدن تحلیل(+)

 

تحرکات اخیر ایالات متحده آمریکا در منطقه جنوب غربی آسیا، به‌ویژه در شبه‌جزیره عربستان، بیانگر شکل‌گیری ساختاری نوین در دکترین دفاعی و هجومی این کشور است. برخلاف الگوهای سنتی درگیری‌های مستقیم یا نیابتی، آنچه امروز در حال وقوع است، برنامه‌ریزی برای نوعی نبرد ترکیبی و چندلایه است که در آن ابعاد نظامی، روانی، مذهبی و رسانه‌ای به‌صورت هم‌افزا عمل می‌کنند.

در چند سال اخیر شاهد آن بودیم که طرح‌های آمریکا برای حذف ایران و محور مقاومت با شکست مواجه شده‌ است ولی دشمن هرگز خسته نمی‌شود چراکه بحث یک جنگ موجودیتی برقرار است. 

به همین دلیل شاهد تغییر نوع ساختار جنگ علیه ایران هستیم که در تحلیل قفقاز کامل توضیح خواهم داد و به همین دلیل پس از شکست مجدد عملیات مستقیم آمریکا و اسرائیل علیه ایران و عقب‌نشینی متقابل این کشورها در برابر توان پاسخگویی نظامی ایران، رویکرد جدیدی در حال اتخاذ است. 

آمریکایی ها به خوبی می‌دانند اگر این حمله ادامه پیدا کند دیگر خبری از شلیک محدود چند موشک نخواهد بود. در صورت تکرار چنین رویارویی‌هایی، پاسخ ایران می‌تواند در قالب صدها موشک باشد، آن هم از فاصله‌ای نزدیک و حتی با استفاده از قایق‌های تندرو یا موشک‌های برد کوتاه.

در چنین شرایطی، آمریکا برای ادامه مقابله خود با ایران نیازمند پایگاهی ایمن است. از نظر برد چنین پایگاهی وجود ندارد و آمریکایی ها نیاز به یک بازدارندگی جدید دارند آن عدم اراده شلیک موشک‌های ایران است؛ و از نگاه آمریکا، عربستان سعودی گزینه‌ای ایده‌آل از منظر سیاسی و مذهبی محسوب می‌شود.

برای اینکار آنها پایگاه ینبع در نزدیکی مدینه را انتخاب کرده اند با موقعیت، کارکرد و پیامدهای بسیار متفاوت نسبت به پایگاه های دیگر خود!!

پایگاه نظامی ینبع که سه سال پیش به‌عنوان بخشی از چتر حفاظتی خاندان آل‌سعود در مقابل موشک های یمنی ساخته شده بود امروز به خط دفاعی اصلی متحدان آمریکا در منطقه تبدیل شده است. 

و بعد باز شدن قفل شلیک موشک های ایران به پایگاه های آمریکا در کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس امروز به یکی از مراکز اصلی فرماندهی و پشتیبانی ایالات متحده بدل شده است.

موقعیت جغرافیایی این پایگاه در نزدیکی شهر مقدس مدینه و دسترسی مستقیم به دریای سرخ، بُعدی فراتر از مزیت‌های لجستیکی به آن می‌بخشد و آن را به یک "قلعه نامرئی" در دل حساس‌ترین منطقه مذهبی جهان اسلام تبدیل می‌کند.

در لایه اول، این پایگاه نقش سنتی ذخیره مهمات، تجهیزات زرهی، خودروهای نظامی و پشتیبانی لجستیکی را ایفا می‌کند؛ اما لایه دوم، شامل کارکردهای روانی و تبلیغاتی پیچیده‌تری است. 

درواقع از روز اول مکان ساخت این پایگاه به این علت انتخاب شده بود که بین این پایگاه و یمن شهرهای مدینه و مکه قرار داشته باشد و آنها از منطقه مقدس به عنوان یک سپر مذهبی استفاده کرده اند 

امروز نیز تجهیز و گسترش سریع این پایگاه در بندر ینبع و نزدیکی مدینه حاوی یک یک راهبرد دوگانه است. 

از یک‌سو امکان پاسخ به حملات ایران و انصارالله را فراهم می‌کند؛ و از سوی دیگر، هرگونه واکنش نظامی مقاومت به آن، می‌تواند در قالب «حمله به سرزمین‌های مقدس» یا "حمله سپاه ابرهه " تصویرسازی شود. 

نمونه آن، واکنش رسانه‌ای سعودی‌ها به حمله موشکی انصارالله به جده است که بلافاصله ادعا کردند هدف، کعبه بوده است.

این اقدام، نه‌تنها از مقاومت مشروعیت‌زدایی می‌کند، بلکه آن را در برابر افکار عمومی اهل سنت نیز قرار می‌دهد. بدین ترتیب، جنگ ژئوپلیتیکی کنونی بین ایران به عنوان نماینده مسلمانان و ظلم ستیزان جهان علیه اسرائیل به عنوان نماینده ظلم و استبداد و تکبر به یک جنگ فرقه‌ای درون اسلام بدل می‌شود؛ یک تله روانی تمام‌عیار برای نابودی اتحاد ایجاد شده مسلمانان علیه اسرائیل و راهی برای از بین بردن محبوبیت ایران در بین جهانیان خصوصا مسلمانان اهل سنت که با شلیک هر موشک ایرانی به شدت افزایش یافته است. 

اما هدف اصلی دیگر آمریکا یا هژمون غرب از تجهیز این پایگاه بازآرایی خطوط حمله و دفاع آمریکا در غرب آسیا است. 

با شکل‌گیری یک کمربند جدید از پایگاه‌های نظامی آمریکا از یونان، فلسطین اشغالی، اردن، و عربستان شاهد شکل گیری خط دوم دفاعی هژمون غرب در مقابله با ایران و یارانش در محور مقاومت هستیم که بعد از حمله موشکی ایران به قطر دیگر پایگاه های آمریکایی در کشورهای حاشیه خلیج فارس کارایی خود را از دست داده اند و نیاز به طراحی چنین خطی است که حداقل از برد موشک های کوتاه برد ایران در امان باشند و از خط مقدم جنگ دور شوند.

اکنون در ینبع، ساختار تازه‌ای از حمل‌ونقل تجهیزات از کانال سوئز، دریای مدیترانه و پایگاه هوایی شاهزاده سلطان در حال انجام است.

پایگاه ینبع در این طرح ، نقش پایگاه عملیاتی مرکزی در عملیات زمینی و تدارکات در مناطق هدف از جمله سوریه، عراق و ایران ایفا می‌کند. این بدان معناست که آمریکا، حتی در صورت بسته شدن تنگه هرمز، مسیر جایگزینی برای تحرکات نظامی‌اش دارد.

نکته مهم اینجاست که عقب نشینی آمریکا از پایگاه های کشورهای حاشیه خلیج فارس به سمت خط دوم ما شاهد این هستیم که دیگر آمریکا به این نتیجه رسیده باید از حالت جنگ نیابتی خارج شده و به صورت رسمی به جنگ ها ورود نماید و چون ایران تنها کشور غیر هسته ای در بین اتحاد محور شرق هست برای مردم آمریکا نیز قابل هضم تر است و خیال فرماندهان آمریکایی راحت تر است. 

ساخت این پایگاه و ماهیت آن، حاکی از درک عمیق آمریکا از شکست نسبی پروژه‌های جنگ نیابتی در منطقه و آماده‌سازی برای فاز بعدی جنگ‌های مستقیم هژمون‌هاست. 

از این منظر، اقدام آمریکا را باید بخشی از روند ورود رسمی به دوره "جنگ‌های منطقه‌ای" تحلیل کرد.

در این چارچوب، حضور روزافزون چین در کنار ایران و عدم تمرکز بر پروژه‌هایی مانند «کریدور عرب‌مد» نیز قابل فهم‌تر می‌شود. زمانی که زمین بازی از سطح رقابت‌های اقتصادی به درگیری‌های تمدنی ارتقا می‌یابد، اولویت‌ها نیز تغییر می‌کنند.

ایران و یارانش در محور مقاومت مقاومت باید برای این پایگاه قبل از آنکه تثبیت شود فکر جدی بکنند که به دلایل امنیتی امکان ارائه پیشنهادات مستقیم نظامی در یک رسانه عمومی وجود ندارد اما به صورت غیر مستقیم چندین راهکار ارائه می‌گردد.

ایران هرگز نباید نقش رسانه و بازدارندگی غیرمستقیم در تقابل با آمریکا را دست‌کم بگیرد. 

جایگاه راهبردی ینبع نه تنها از منظر نظامی بلکه از منظر رسانه‌ای نیز باید هدف قرار گیرد. 

محور مقاومت می‌تواند به سراغ افکار عمومی مسلمانان رفته و آنها را نسبت به سوءاستفاده آمریکا از مقدسات اسلامی آگاه کند. 

تمام دنیا باید بدانند که آمریکا می‌خواهد یک جنگ صلیبی جدید ایجاد کند و تبدیل پایگاه ینبع به «قلعه خیبر جدید» می‌تواند هزینه‌های رسانه‌ای و روانی عظیمی را به آمریکا تحمیل کند.

درواقع ینبع، نماد ورود هژمون غرب به فاز جدید نزاع تمدنی جدیدی است که در جهان و منطقه ما در حال رخ دادن است. 

پایگاه نظامی ینبع نه‌تنها یک تأسیسات نظامی است، بلکه نماد استراتژی‌ای گسترده برای حمله دشمن از دل دین، با پوشش مذهبی و سلاح رسانه است.

البته دقت بفرمایید که آمریکا از همان ابتدا با ایجاد این پایگاه در چنین موقعیتی ، به‌وضوح ایران را به‌عنوان یک هژمون نظامی جدی پذیرفته و خود را برای مواجهه مستقیم آماده کرده است .

در چنین شرایطی، محور مقاومت باید با ایجاد یک مرکز فرماندهی مشترک منطقه‌ای برای مدیریت جنگ‌های تمدنی، خود را برای مراحل بعدی آماده سازد. زیرا اکنون در نقطه‌ای ایستاده‌ایم که هر تصمیم، تعیین‌کننده آینده‌ای میان تجزیه یا تثبیت یک امپراطوری بزرگ اسلامی است. 

 

یاعلی

تیرماه ١۴٠۴

میلاد رضایی

 

 

مسعود سپهر، استاد علوم سیاسی دانشگاه آزاد شیراز

«مرحوم رئیسی داشت همه درهای امید را می‌بست تا اینجا شعار وفاق تا حدودی کار کرد و همین باعث شد که مقداری چرخ‌های مملکت بچرخد.» (+)

 

دونالد ترامپ در پاسخ به سوال خبرنگار درباره افزایش قیمت تخم مرغ:

« من 3 هفته است که رئیس‌جمهور شدم و کاری به کار تورم نداشتم. بایدن مقصر افزایش قیمت تخم مرغه، اما اینو بدونید در همین 3 هفته کشور به اندازه 4 سال پیشرفت کرده.» /جوان

میلاد رضایی: «از کرامات شیخ غرب‌گرها این است که به قول خودشون در سه هفته به اندازه چهار سال کشور را متحول کرده، ولیکن نتواسته مشکل تخم‌مرغ‌های مملکت را حل کند!»

 

روز چهارشنبه هفته گذشته صبح زود در دانشکده دندانپزشکی وقت داشتم. تا ساعت ۱۲ طول کشید. با اینکه صبحانه نخورده بودم اما توی ماشین که نشستیم دیدم دلم طاقت نمی‌آورد. آنقدر گفتم تا امیر آقا موافقت کرد رفتیم بیمارستان دیدن همکارانم.

 

هیچکدام انتظار نداشتند و همینش خوب بود. البته بیشتر همکاران بازنشسته شدند ولی باز تعدادی را از نزدیک دیدم و کلی انرژی گرفتم.

 

مخصوصاً یکی از همکارانم گفت که یک چیزی از من به یادگار نگه داشته و رفت و با یک تکه چسب کاغذی که من رویش یک شاخه گل رز کشیده و تاریخ زده بودم را آورد که برای اولین بار از کمدش می‌کند. لوکو پلاست دیگر از چسبیت درآمده بود. تاریخ پای نقاشی سال ۸۴ بود تقریباً ۲۰ سال پیش.

 

اینکه بچه‌ها به من می‌گفتند یادت هست در مورد ما چه می‌گفتی یا چه نظری داشتی و حرف‌های مرا به خاطر سپرده بودند قلبم را به تپش انداخته بود. یادم رفته بود که از ۸ صبح بیرونم و چیزی نخوردم.

 

همان همکار عزیزم زحمت کشید و یک لیوان سوپ بیمارستانی را قاشق قاشق به من خوراند. اما انقدر ذوق زده بودم که اصلاً احساس گرسنگی هم نمی‌کردم.

 

در تمام طول مدتی که بیرون بودیم راحت نشسته بودم و دیگر مثل قبل سُر نمی‌خوردم پایین و می‌دانستم چرا و هر لحظه برای دو دوست عزیز و همکار قدیمی‌ام که برای بهبود وضعیت جسمی من زحمت می‌کشند دعا کردم.

 

راستی برای اسپاسم شدید عضلات بین دنده‌ای سمت راستم می‌خواستم بروم پیش دکتر نجمی برای تزریق بوتاکس. ولی گویا به خاطر تحریم هواپیمایی ایران، بنده خدا امکان برگشتن به ایران را فعلاً ندارد. علی برکت الله به دولت سوم روحانی.

 

وقتی با ویلچر در خیابان‌ها و پیاده روها تردد می‌کنید مهم نیست در کدام شهر ایران باشید. آسمان همه جا همان رنگ است. آبی کثیف.

پیاده روها که برای خود افراد سالم امنیت و فضای کافی برای عبور و مرور ندارند چه برسد به کسی که سوار ویلچر است. 

 

وقتی از جعبه‌های جلوی سوپرمارکت‌ها، ماشین‌های جلوی مکانیکی‌ها، موتورهای پارک شده جلوی فست فودی‌ها، مبل‌های سبک جلوی مبل فروشی‌ها، گعده پیرمردها کنار دیوار مساجد، میله‌های با اشکال متنوع فروکرده در زمین از طرف شهرداری برای جلوگیری از تردد موتورها، حتی گاهی مسیر مثلاً مخصوص ویلچر که تنگ و ناتراز است به خیابان پناه می‌برید، در واقع به عنوان کسی که سوار وسیله‌ای چهار چرخ است، جای نادرستی نرفته‌اید.

 

البته این نقل مسیر کردن، به شرطی است که یک پل درست و درمان آن طرف‌ها پیدا کنید که ماشینی جلوی آن پل پارک نکرده باشد. پل خودش قوس و قزح نداشته باشد، درب و داغان نباشد. 

 

وقتی وارد خیابان شدید نه بوق دارید نه صندلی، ببخشید! چراغ راهنما. باید حواستان به ماشین‌هایی که دوبله پارک کرده‌اند، یا ناگهان قصد تغییر مسیر یا گرفتن سبقت دارند باشد.

 

ماشین‌های پارک شده کنار خیابان، گاهی خطرناک‌ترند چون ممکن است ناگهان از پارک خارج شوند یا درشان بی‌هوا باز شود. 

در کنار تمام این‌ها ممکن است ناگهان پرت شوید روی زمین چون چاله کوچکی را در آسفالت خیابان ندیدید چون یک موتوری خواسته از شما سبقت بگیرد. ضمن اینکه در آیین نامه‌ها قید نشده حق تقدم با کدام یک از شماهاست.