مرا آفرید آن که دوستم داشت

۵۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سیاست» ثبت شده است

فاطمی نصر نوشته: «سرازیری سقوط سوریه درست پس از شهادت حاج قاسم از سراقب ادلب شروع شد. پهپادهای دولت طاغوت ترکیه سید علی زنجانی و رزمنده‌های حرکت حزب‌الله را شهید کردند؛ چه کردیم؟ برابر اردوکشی توران‌شهر ضد اسلام‌شهر، به بهانه‌ صبر راه‌بردی و تله‌ تنش و حق هم‌سایه از خون‌خواهی سید عقب نشستیم…»

 

 

 

همسایه احترامش واجب است. حضرت علی علیه‌السلام فرمودند به قدری به همسایه سفارش می‌شدیم که ترسیدیم آیه نازل شود که به همسایه هم ارث برسد.

 

در دو دولت قبل که بدجور رواداری کردیم اما شاید همسایه اینبار فامیل است و قرار است ارث هم ببرد.

 

دیشب تا اذان بیدار بودم و جز چند چرت کوتاه، چشم بر هم نگذاشتم. وقت اذان از امیر خواستم فشارم را بگیرد، ۱۳ روی ۹ بود. فهمیدم فشارم بالا بوده که خوابم نبرده. در واقع این که فکر می‌کردم بالا رفتن فشارم منتفی شده اشتباه بود. کم شده ولی هنوز الاکلنگ برقرار است، گیرم سمتِ کم، سنگین شده.

 

خنده‌دار است اما از آمادگی دولت ظریف برای «بدیم بره» با غرب که خنده‌دارتر نیست. هست؟

 

امروز صفحه قرآن کریم روزانه آیات ۱۲۷ تا ۱۵۲ سوره مبارکه صافات داستان حضرت یونس علیه‌السلام بود، یاد سید حسن نصرالله افتادم که می‌گفت هر کسی درونش باید یک یونس داشته باشد. همان که برای اولین بار به ملت ایران گفت انتخاب شما این بار فرق می‌کند. همان انتخابی که مقاومت را درو کرد… جبران ناپذیر.

 

از آبان ۱۴۰۲ که ایران شد رئیس مجمع اجتماعی شورای حقوق بشر رسیدیم به صدور قطعنامه حقوق بشر کانادا علیه ایران در آبان ۱۴۰۳.

 

کسی نوشته بود «مذاکره دوباره با گرگ‌ها؟» چرا که نه؟ هنوز قسمت‌هایی از مقاومت مانده که درو نشده، یعنی شما می‌گویی کار را نیمه تمام بگذارند؟ الحوثی، بشار اسد. الی ماشاءالله. ۴ سال مثل برق می‌گذرد، تازه اگر قصه بنی‌صدر تکرار نشود که گویا قرار است بشود و همت کردند حتماً بشود. چون تا شهید زنده است خلبان، باکی نمانده است که نشود.

 

 

«مشاور امنیت ملی جدید ترامپ مایک والتز خواهد بود.

والتز هم طرفدار جنگ با ایران و هم از تسلیح رادیکال اسرائیل است.

او از کسانی است که سازمان تروریستی پ‌.ک‌.ک را به عنوان بهترین متحد خود در منطقه پس از اسرائیل معرفی کرده است و البته ترکیه را یک مهاجم خطاب می‌کند. شیفتگی ملت ترکیه به ترامپ، آنها را به آستانه جنگ نه تنها با ایران، بلکه با روسیه و همین پ.ک.ک می‌کشاند.»

 

میلاد رضایی

 

 هر وقت کتاب می‌خوانیم یاد ‌ویولت می‌افتم. آن یکی دو سال و اندی که در آسایشگاه بود، با هم اتاقی‌اش عاطفه خدابیامرز کتاب می‌خواندند. بعدها تلویزیون هم برای اتاقشان گرفتند. البته ویولت از کتاب خواندن عاطفه همیشه کفری بود چون زیادی اشتباهات مرتکب می‌شد و او از گوشزد کردن خسته شده بود.

 

آخرین باری که با او صحبت کردم و هنوز در آسایشگاه بود پرسیدم عاطفه چطور است؟ خیلی ساده و بی مکث * گفت عاطفه مُرد. از خواب بیدارش کرده بودم، نشد بپرسم چرا و چگونه و دیگر با هم صحبت نکردیم. همیشه دوستان عزیزی را قبل از آنکه از دست بدهم مدتی در بی‌تماسی و بی‌خبری رها می‌کنم.

 

نوشته بودم که داریم کتاب سفر به انتهای شب را می‌خوانیم. پریشب اتفاقی طرح روی جلدش را دیدم و فهمیدم چرا هیچ وقت رغبت نکردم به خواندنش. باید از امیر بپرسم چاپ کدام انتشاراتی و کدام سال است تا بدانم روی چه اصلی این طرح روی جلد را برای این کتاب انتخاب کرده‌اند؟

 

با اینکه در زمان طولانی‌تری نسبت به هرچه باداباد ان را می‌خوانیم اما کندتر پیش می‌رود. امشب پرسیدم آیا فونت کتاب ریز است؟ ولی یادم نیست که جواب سوالم چه بود.

 

چشم‌هایم را می‌بندم و گوش می‌دهم و از «تهوع» به «دل تاریکی» سفر می‌کنم. کدام یکی از کدام یکی تقلب کرده است؟ دنیا در آن زمان، در آن برهه زمانی چه ورطه‌ای بوده است که کتابی به این کلفتی در برابر دل تاریکی لنگ می‌اندازد؟ و منِ ۱۳ ساله دارم تهوع می‌خوانم و چشم‌های سبز بطری رنگ ملوان ذهنم را درگیر می‌کند و «می‌شود جوراب‌هایم را در نیاوررم؟» و تهیگاه زن سرایدار/ مدیر یا هر که بود.

 

صورت زشت استعمار و جنگ، کنگو، جنگلی‌ها، پارچه سبز، کائوچو و بادام زمینی و جاده‌ای که زمین جنگل‌های گرمسیری در خود می‌بلعد پشت سر هم ردیف می‌شوند و در کثافت فحشا و میل جنسی و مشروب و نژادپرستی می‌آمیزند:

 

«همان‌طور که گفتم، توى انبار و مزرعه‌هاى شرکت پوردوری‌یر کنگوى وسطی کلى سیاه و کارمند جزء سفید مثل من، همزمان با من کار می‌کردند. سیاه‌پوست‌ها کم‌و‌بیش فقط به ضرب چماق کار می‌کنند، لااقل آن‌ها هنوز عزت نفس‌شان دست نخورده، در حالی که سفیدپوست‌ها که نظام و ﺗﻤدن‌شان، طبیعت‌شان را به غلتک انداخته، خود به خود به‌ کار می‌افتند.

 

چماق بالاخره صاحبش را خسته می‌ﻛند، در حالی که آرزوى قدرت و ثروت، یعنی چیزی که وجود سفیدپوست‌ها تا خرخره از آن لبریز است، نه زحمتى دارد و نه خرجی، اصلاً و ابداً. بهتر است دیگر از فراعنه مصر و خان‌های تاتار پیش ما قمپز در نکنند! این آماتورهاى باستانى در هنر والاى به کار واداشتن جانور دو پا، ناشی‌هاى ناواردى بودند که فقط ادعاشان گوش فلک را کر می‌کرد. این بدوى‌ها بلد نبودند برده‌شان را “آقا” صدا بزنند، گاهى هم او را پاى صندوق رأى بکشند، براش روزنامه بخرند، یا در درجه اول راهى میدان جنگ کنند تا آتش شور و حرارتش بخوابد. مسیحى با تاریخ دو هزار ساله پشت سرش، وقتى هنگى از روبرویش رد می‌شود ( راجع به این مطلب من چیزکی دستگیرم شده بود)، نمى‌تواند جلوى خودش را بگیرد‌. فکر و خیال زیادى به سرش می‌زند.»

 

سفر به انتهای شب/ لویی فردینان سلین/ ص. ۱۴۷

(انتشارات جامی؛ چاپ چهارم؛ ۱۳۸۵)

 

 

 

* خبرهای خیلی ساده و بی مکث (+)

 

صفحه را باز می‌کنم که چیزی بنویسم. در واقع بگویم تا این تکنولوژی که کفار برایمان ساخته‌اند بنویسد. ویل دورانت در تاریخ تمدن می‌نویسد ایرانیان تن به کار نمی‌دادند چون ثروت بسیار داشتند پس پول می‌دادند تا یونانیان و کاربلدان دیگر برایشان کار کنند، بسازند و چه بسا اختراع کنند. ما چه چیزمان از اعقاب هخامنشی خودمان کم است؟

 

به جانگابازها فکر می‌کنم که قبلاً هم نوشته بودم حوصله‌شان سر رفته است (+) می‌آیم بنویسم اما نوشتنم نمی‌آید. مثل کسی هستم که یک پازل ۲۰۰۰ تکه‌ای را با مهارت تمام چیده است و حالا که باید شاید آخرین تکه را سر جایش بگذارد احساس می‌کند «چه کار بیهوده‌ای!» چون فراموش کردم حساب این را بکنم که چطوری می‌خواهم قابش کنم؟

 

من آخرین قطعات را سر جایش نمی‌گذارم. چون دانای کل این داستان منم و دوست دارم پا در هوا ماندن آنها را تماشا کنم. دانای کل هم نبودم بچه سرتق که می‌توانم باشم.

 

در ویسگون درباره دستگاه گوارش و حرکات دودی مری و معده و روده‌ها مطلبی کار کرده بودم. دانش آموزی پرسیده بود این همان حرکت کرمی است؟ بعد لطف کرده و از کتاب درسی برایم عکس گرفت فرستاد که حرکات دودی را حرکات کرمی فید کرده بود. با همکاران که در میان گذاشتم گفتند احتمالاً کار حداد عادل است. عالمان خارجی هم بیخود می‌کنند می‌نویسند اسموکینگ، از این پس باید بنویسند ورم شیپد.

 

هر شب ساعت ده و نیم سریال «با سال تماس بگیر» را تماشا می‌کنیم. ادامه سریال بریکینگ بد است. مریضش شده‌ایم. کاش فقط یک فریم والتر وایت یا جسی پینک را هم نشان می‌داد.

 

چند ماه پیش علیرضا به مادرش گفته بود به این نتیجه رسیده است ه خوشی‌های دنیا خیلی کوتاه است. از کجا به این نتیجه فاخر رسیده بود؟ از اینجا که رفته بودند گردش و خیلی به او خوش گذشته بود اما بعد مریض شده بود و همه آن خوشی پریده بود.

 

نمی‌دانم اینجا درباره کتاب سفر به انتهای شب نوشتم یا نه که مشغول خواندنش هستیم. کتاب تلخی است. با اشارات فراوان به جزئیات. دیوانه کننده است و البته رشک برانگیز. لابلای جملات خلبان را کشف کردم.

 

گفتم خلبان، یاد حماسه خلبان در سفر به بیروت افتادم آن هم با عینک طبی. سفر پرمخاطره‌ای بوده و باید هم عکسش را قاب می‌کردند و با آن عکس یادگاری می‌گرفتند. بهتر از عکس یادگاری با موگرینی بود. نبود؟

روز چهارشنبه هفته گذشته صبح زود در دانشکده دندانپزشکی وقت داشتم. تا ساعت ۱۲ طول کشید. با اینکه صبحانه نخورده بودم اما توی ماشین که نشستیم دیدم دلم طاقت نمی‌آورد. آنقدر گفتم تا امیر آقا موافقت کرد رفتیم بیمارستان دیدن همکارانم.

 

هیچکدام انتظار نداشتند و همینش خوب بود. البته بیشتر همکاران بازنشسته شدند ولی باز تعدادی را از نزدیک دیدم و کلی انرژی گرفتم.

 

مخصوصاً یکی از همکارانم گفت که یک چیزی از من به یادگار نگه داشته و رفت و با یک تکه چسب کاغذی که من رویش یک شاخه گل رز کشیده و تاریخ زده بودم را آورد که برای اولین بار از کمدش می‌کند. لوکو پلاست دیگر از چسبیت درآمده بود. تاریخ پای نقاشی سال ۸۴ بود تقریباً ۲۰ سال پیش.

 

اینکه بچه‌ها به من می‌گفتند یادت هست در مورد ما چه می‌گفتی یا چه نظری داشتی و حرف‌های مرا به خاطر سپرده بودند قلبم را به تپش انداخته بود. یادم رفته بود که از ۸ صبح بیرونم و چیزی نخوردم.

 

همان همکار عزیزم زحمت کشید و یک لیوان سوپ بیمارستانی را قاشق قاشق به من خوراند. اما انقدر ذوق زده بودم که اصلاً احساس گرسنگی هم نمی‌کردم.

 

در تمام طول مدتی که بیرون بودیم راحت نشسته بودم و دیگر مثل قبل سُر نمی‌خوردم پایین و می‌دانستم چرا و هر لحظه برای دو دوست عزیز و همکار قدیمی‌ام که برای بهبود وضعیت جسمی من زحمت می‌کشند دعا کردم.

 

راستی برای اسپاسم شدید عضلات بین دنده‌ای سمت راستم می‌خواستم بروم پیش دکتر نجمی برای تزریق بوتاکس. ولی گویا به خاطر تحریم هواپیمایی ایران، بنده خدا امکان برگشتن به ایران را فعلاً ندارد. علی برکت الله به دولت سوم روحانی.

 

این پوستر انتخاباتی خاتمی است. در ویراستی کسی در جواب دیکری منتشر کرده بود. چقدر دنبالش بودم. آن موقع دقت نکرده بودم جالب است که در پوستر دو تا سید بالایی دارند گریه می‌کنند این یکی سید دارد فکر می‌کند.

 

باغیان رسانه بلد. مثل عکسی که یکی از نشریات‌شان از شهید سنوار گذشته زیر تیتر بزرگ یک مطلب دیگر «بوق ممتد پوچی». اما خیلی ریز روی عکس شهید تیتر دیگری زده است.

در مدل حکمرانی الهی آحاد ملت‌ها به خداوند اعتماد می‌کنند چرا؟ چون ایمان دارند که: " إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ " و وقتی خداوند می‌گوید به شیطان اعتماد نکنید، یعنی هر کسی که اعمال و رفتارش برابر با سیره الهی نیست قابل اعتماد نیست لذا هر مسئولی بیاید خدایی عمل کند به او اعتماد می‌کنند، تا کی؟ تا روزی که خدا محور عمل بکند.

امام خمینی رحمت‌الله‌علیه زمانی که حکم ریاست جمهوری بنی صدر را تفویض کرد فرمود تا موقعی که خدا محور عمل کنی به تو اعتماد می‌کنیم. الان هم هر رئیس جمهوری که تفویض می‌شود تا روزی که عملکرد او بر اساس بندگی خدا و خدمت به خلق خدا باشد مورد اعتماد است. لذا نظام جمهوری اسلامی عقد اخوت با هیچ فردی نبسته و اعتمادمان بر اساس تقواست.

 

حجت الاسلام ماندگاری برنامه سمت خدا ـ ۱۷ مهر ۱۴۰۳

 

بعد از سفر خلبان به بیروت یک حزب جدید ایجاد شده به اسم منقلبون. منقلبون می‌گویند با اینکه قبلاً با خلبان مشکل داشتند و مثلاً به جلیلی رأی دادند، اما اکنون بسیار پشیمان شده و دستبوس خلبان شجاع هستند. هر کسی هم که غیر از این فکر کند بودجه بگیر صهیونیست‌ها است و درک سیاسی ندارد و چه بسا احمق است.

 

اکنون در کنار اصلاح طلبان و نواصولگرایان، که زیر چتر وفاق جمع شدند و گروه انقلابی، منقلبون هم اظهار وجود کردند.

 

ما هم گفتیم باشد تا دولتتان بدمد.

 

رزق مؤخر: چقدر این صفحه خوب بود. آیات پایانی سوره مبارکه قصص و آیات ابتدایی سوره مبارکه عنکبوت. در آیه ۸۵ می‌فرماید قسم به قرآنی که بر تو نازل کردم، تو را به مکانی که از آن رانده شدی بازمی‌گردانم.

در ابتدای سوره مبارکه عنکبوت می‌فرماید گمان نکنید بی‌خیالتان می‌شوم، کاری می‌کنم راست و دروغتان آشکار شود جراح چاله میدونی. همچینم هرکی هر کی نی. به قول سید حسن نصرالله یواش یواش.

 

 

رزق مجدد: در آیه ۱۲ سوره مبارکه عنکبوت می‌فرماید کافران به مومنان می‌گویند راه ما را دنبال کنید بار گناهش گردن ما. با اینکه در آیه ۱۸ فاطر فرموده «و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نگیرد» در آیه ۱۳ ادامه می‌دهد و آنها علاوه بر بار سنگین گناهان خود بار گناهان هر که را گمراه کرده‌اند نیز به دوش می‌گیرند.

اما چطور؟

در تفاسیر درّالمنثور و نمونه روایات متعدّدى آمده است که هرکس در کار خوب یا بدى راه را براى دیگران باز کند، علاوه بر پاداش یا کیفرى که به هریک از عمل کنندگان و پویندگان آن راه مى‌دهند، پاداش یا کیفرى نیز به راهنما، مؤسّس و پایه‌گذار آن مى‌دهند.