مرا آفرید آن که دوستم داشت

۸۹ مطلب با موضوع «مذهبی» ثبت شده است

در صفحه ۴۷۵ قرآن کریم آیات ۶۷ تا ۷۷ سوره غافر، در جایی که به درهای جهنم اشاره می‌کند ذهنم به تعداد درهای جهنم و بهشت پر کشید.

گویا درهای جهنم ۷ عدد و درهای بهشت ۸ عدد است. این وسط ذهنم درگیر چیزی شد که نمی‌توانستم جمع‌بندی کنم و یادم بیاید که روی کدام شاخه باید بنشیند این گنجشک ذهن من. 

تا اینکه یادم افتاد چند وقت پیش که درباره بازی مار و پله مطلب می‌خواندم، نوشته بود: «نسخه تاریخی ریشه در درس‌های اخلاق داشت، که در آن پیشرفت بازیکن به بالای صفحه نشان دهنده یک سفر زندگی پیچیده با فضایل (نردبان‌ها) و بدی‌ها (مارها) بود.

نردبان‌ها نمایانگر فضایلی مانند سخاوت، ایمان و فروتنی بودند، در حالی که مارها نمایانگر رذیلت‌هایی مانند شهوت، خشم، قتل و دزدی بودند. 

تعداد نردبان‌ها کمتر از تعداد مارها بود تا یادآوری کند که پیمودن مسیر خیر بسیار دشوارتر از مسیر گناه است.» (+)

به گمانم ذهنم خوب جایی رفت و شاخه را هم پیدا کرد ولی اینکه آیا قضیه همین است یا نه؟ الله اعلم.

مخلص کلام اینکه آن‌هایی که در این جهان در فرح و لاابالی‌گری گذران زندگی می‌کنند، در روز قیامت همانطوری که با رسیدن به دهان مار می‌سریدند پایین، به درون جهنم خواهند سُرید:

فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ (۷۲)

در آب جوشان و سپس در آتش سوزانده مى‌شوند.

*یسجرون: سجر: طبرسى فرماید: اصل آن انداختن هیزم در آتش است، سرخ کردن تنور، پر از آب کردن نهر نیز گفته‌‏اند.(لینک)

 

دیروز فیلمی دیدم از معجزات علمی قرآن کریم و اینکه چند قرن بعد توسط دانشمندان کشف شده. نظرم به خط اول آیه ۴۰ سوره مبارکه نور جلب شد که نوشته بود مربوط به شکست نور است. اما متن کامل آیه این گونه است:

 

وْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ۚ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا ۗ وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ (نور: ۴۰)

 

در جستجوهایی که برای مطالب علمی انجام می‌دهم به چیزی برخورده‌ام به نام لایه‌های پلاژیک (+) که رفته رفته از نفوذ نور خورشید کاسته می‌شود تا جایی که در مناطقی مانند منطقه نیمه شب موجودات معمولاً مانند کرم شب تاب از نورهای سرد برخوردار می‌شوند، که در آیه هم به آن اشاره شده. مجالی برای توضیح نیست. در واقع این آیه قرآن نه ظاهراً و نه باطناً ربطی به شکست نور ندارد و مربوط به مناطق پلاژیک است.

 

جالب اینجاست که وقتی رفتم تا عکس منطقه را دانلود کنم در ویکیپدیای فارسی به جای کلمه پلاژیک از کلمه لجه استفاده کرده بود. لُجّه یا گودابه در واژه به معنای میانهٔ دریا و آب‌های عمیق دریا است.(البته ربطی به چنار اعظم ندارد و این کلمه در اشعار شاعران معروفی چون سعدی آمده است.)

 

در خود آیه هم کلمه لجى آمده که در تفسیر نور اینطور معنی شده: بزرگ و متلاطم. «بحر لجى» دریاى بزرگ و متلاطم.

 

 

 

*فرهنگستان زبان فارسی گفته به جای تیک بگویید و بنویسید هفتک.

 

صفحه ۳۸۸ قرآن کریم آیات ۲۲ تا  ۲۸ سوره مبارکه قصص را جای دیگری خواندم و آیه ۲۷ «قَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ عَلَىٰ أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ ۖ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِکَ ۖ وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ و سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ.» نظرم را جلب کرد.

در پستی (+) درباره دعای حضرت آسیه این ظن را مطرح کرده بودم که آیا ایشان از محل تدفین حضرت هاجر کنار کعبه آگاه بوده؟ بعدها آقای عابدینی عزیز هم در برنامه سمت خدا اشاره کردند که انبیاء بنی‌اسرائیل از جمله حضرات موسی و سلیمان علیهم‌السلام حج به جا آوردند.

از جمله حضرت یعقوب علیه‌السلام به پسرانش برای ترویج با فرزندان عمویشان حضرت اسماعیل سفارش کرده بود (تَلمود) پس امکانش بوده.   اینجا هم حضرت شعیب مهریه دخترش را به جای سال، «حج» تعیین می‌کند:

«ثَمانِیَ حِجَجٍ» (به جاى هشت سال، فرمود: هشت حج)

 

که باز تو گویی تأیید ظن و حدس من است چون سفر برای حج یک سال طول می‌کشیده.

 

آیه ۲۸ سوره مبارکه قصص:

عبارت‌ «أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ» دو گونه معنا شده است؛ یکى این‌که مهریّه‌ دختر خواه هشت سال باشد و خواه ده سال، هیچ‌یک بر من ستم نیست و معناى دیگر این که بعد از پایان هر یک از این دو مدّت، اگر خواستم از نزد شما بروم نباید مانعى در کار باشد.

 

من همین مدّت قرارداد را مى‌مانم و بعد از آن اختیار با خودم مى‌باشد.

پیام: در قراردادها براى خود، اختیاراتى در نظر بگیریم و دست خود را در محورهایى بازبگذاریم. «أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ» (+)

 

و اما، در آیه ۲۷، همچنین سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ مرا یاد داستان حضرت موسی و خضر علیهم‌السلام انداخت. جستجو کردم دیدم با این شکل جمله‌بندی از لسان حضرت اسماعیل علیه‌السلام است:

سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ (صافات: ۱۰۲)

که اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهى یافت. 

جمله‌بندی حضرت موسی علیه‌السلام فرق می‌کند:

قَالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا (کهف: ۶۹)

گفت: اگر خدا بخواهد، مرا صابر خواهى یافت آنچنان که در هیچ کارى تو را نافرمانى نکنم.

لحنی قاطع که کار دست حضرت می‌دهد با التفات به دعایی از حضرت سجاد علیه‌السلام. (لینک)

 

این را به صورت صوتی در کانال ایتایم (+) کار کرده بودم گفتم تا جایی که حافظه یاری می‌کند اینجا هم به اشتراک بگذارم. 

 

 

[جناب مجاهدی نقل می‌کنند:] روزی در خدمت آقای مجتهدی صحبت از این بود که گاهی سیم انسان وصل می‌شود و گاهی نه! ایشان فرمودند: ما غالباً تصور می‌کنیم که این ماییم که سیم خود را با عوالم ماورایی وصل می‌کنیم! ابداً این‌طور نیست! مثل این می‌ماند که یک سیمِ موییِ ضعیفی مستقیماً به ژنراتور مولد برق وصل شود! که در این صورت شاهد ذوب شدن آن خواهیم بود. سیم از آن طرف وصل می‌شود و جریان برقی که متناسب با «ظرفیت وجودی» ما باشد از آن عبور می‌کند و به ما منتقل می‌شود. این‌ها تمثیل است، و الّا سخن گفتن از سیم و جریان برق در تبیین ارتباطات معنوی درست نیست. 

 

بعد فرمودند: آقاجان! در «مبدأ فیض» هیچ بخلی نیست. فیاض علی الاطلاق، علی الدوام فیض خود را بر عوالم هستی می‌بارد و هر موجودی به اندازهٔ سعهٔ وجودی و استعداد فطری‌ای که دارد از آن بهره‌مند می‌شود.

 

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست

در باغ، لاله روید و در شوره‌زار، خَس

 

در محضر لاهوتیان | زندگینامه عارف بصیر، جعفر آقای مجتهدی/ ص. ۱۹۸

 

* نام شاعرش را پیدا نکردم.

 

در صفحه ۲۶۱ قرآن کریم آیات ۴۳ تا ۵۲ سوره مبارکه ابراهیم به این آیات رسیدم.

وَقَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَعِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ وَإِنْ کَانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ (ابراهیم: ۴۶)

به یقین آنان تمام مکر خود را به کار گرفتند، ولى مکر و حیله‌ آن‌ها نزد خداست گرچه کوه‌ها از مکرشان از جا کنده شود.

 

«إِنْ»: می‌تواند حرف نفی یا حرف شرط باشد. «اِن کَانَ»: نبوده است. اگر بوده باشد. اگر (إِنْ) حرف شرط باشد معنی آیه چنین می‌شود: آنان به نیرنگ نشستند و توطئه چیدند و خدا از نیرنگشان باخبر بود و آن را باطل و خنثی کرد، هرچند که نیرنگشان آن اندازه بزرگ و سترگ بود که می‌توانست کوهها را از جای برکند. (منبع)

 

فَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ (ابراهیم: ۴۷)

پس مپندار که خدا در وعده‌اش با پیامبرانش وفا نمی‌کند؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و صاحب انتقام است. 

 

در جای دیگری خداوند خطاب به مسلمانان و پیروان حضرت محمد صلوات الله علیه و آله می‌فرماید شما ندیدید پیامبران و پیروانشان را که به درجه‌ای رسیدند که با خودشان گفتند آیا خداوند ما را فراموش کرده و یاوری نداریم؟ (نقل به مضمون) این دو آیه نهایت توکل به قدرت شکست ناپذیر و انتقام گیر خداوند است. همان توکلی که امام خامنه‌ای در سخنرانی‌هایش با باوری قلبی و مطمئن به زبان می‌آورد. اینکه اصلاح‌طلبان و نو اصلاح‌طلبان اصولگرای سابق یا هر اسم سخیف دیگری که لایقشان هستند، می‌خواهند کودتای نرمی انجام دهند، آن نگرانی که در قلب ایجاد می‌کند را با توکل به خداوندی که قلب امام خمینی و امام خامنه‌ای را تسخیر کرده، آنچنان که لایق پروردگار است از بین می‌برد. 

گیرم شما هنوز در بند انتخابات مانده‌اید و گمان می‌کنید ۱۴ میلیون نفر که آگاهانه و قاطعانه به شما نه گفته‌اند، در بند نام یک کاندیدا هستند، همان فریبی که در دوره انتخابات با تمام قدرت به کار بستید ولی آن ۱۴ میلیون را مصمم و نیرومندتر مقابل خود دیدید.

 

این اقلیت بسیار نیرومند، (+) فریب این تخریب‌ها و دست و پا زدن‌ها برای تحریف اذهان انقلابی‌های اصیل ۵۷ی را نخوردند و نخواهند خورد. این ۱۴ میلیون همان گونه که امام خامنه‌ای درباره مقاومت و گسترش آن صحبت می‌کند، گسترش خواهد یافت و با یاری پروردگار آسمان‌ها و زمین نیرنگ شما را باطل خواهند کرد. ان‌شاءالله. 

 

 

 

نگاه به نامحرم، علاوه بر نگاه‌کننده، بر نگاه‌شونده هم «اثر وضعی» دارد.

در روایت آمده است که خدا برای هر چشم، دو پلک قرار داده؛ یعنی انسان به ازای هر چشم، یک عامل نگاه و دو عامل نگه‌دارنده دارد! یعنی بیشتر از این که نگاه می‌کنیم، باید نگاهمان را کنترل بکنیم.

 

حجت الاسلام سعید دسمی/ پیاده شده سخنرانی 

 

 

 

امروز می‌خواستم در صفحه علمی‌ام در ویسگون، درباره فیلمی که از ‌محل عروج حضرت عیسی علیه السلام داشتم بنویسم. در جستجویی که انجام دادم به این منبع رسیدم. این زیارتگاه در قله جنوبی رشته کوه زیتون در اورشلیم قرار دارد. طبق آنچه در این سایت نوشته روی سنگی جای پای راست حضرت عیسی علیه السلام هنگام عروج بر جای مانده است. 

بنای یادبود اولیه این مکان در قرن هفتم میلادی توسط ارتش ساسانیان ویران می‌شود. سپس صلیبیون آنجا را با کلیسای هشت ضلعی بازسازی می‌کنند. در قرن دوازدهم میلادی صلاح الدین ایوبی آنجا را به مسجد تبدیل می‌کند. 

اگر این مسئله صحت داشته باشد، بعد از مقام ابراهیم علیه السلام و سنگی که جای پاهای مبارک ایشان بر جای مانده کنار کعبه مبارکه، این دومین اثر پا از پیامبری الهی در سرزمین مبارک اورشلیم است. 

برایم جالب بود گفتم با شما به اشتراک بگذارم. 

در قسمتی از مقاله آمده است (وقتی ۱۱ حواری در آنجا حاضر می‌شوند و شاهد عروج حضرت هستند): «و فرشتگان را می‌شنیدند که به آنها می‌گفتند: «ای مردان جلیلی، چرا ایستاده‌اید و به آسمان خیره می‌شوید؟ همین عیسی که از میان شما به آسمان برمی‌خیزد، همان گونه که او را دیدید که به آسمان رفت، خواهد آمد.» (اعمال رسولان 1:11).»

 

در دو صفحه ۴۷۱ و ۴۷۲ از قرآن کریم مومن آل فرعون در حضور فرعون و مردم با آنان جدل می‌کند یعنی استدلال می‌آورد:

 

۱) تعبیر «یا قوم» و نیز محتوا و آهنگ کلام وى حاکى از موقعیّت ممتاز او مى‌کند.

از طرفی استفهام در «ما لى ادعوکم ...» براى تعجّب است.

 

۲) «واو» در «و لقد جاءکم یوسف ...» واو قسم است، یعنى سوگند به خداوند، یوسف علیه‌السلام قبلًا با دلایل واضح و ... آمد.

 

۳) مؤمن آل‌فرعون، انسانى رشد یافته و قادر بر هدایت افراد، به راه رشد بود:

«وقالَ الَّذى امَنَ یقَومِ اتَّبِعونِ اهدِکُم سَبیلَ الرَّشاد»

 

۴) توطئه‌ها و نقشه‌هاى شوم فرعونیان، علیه مؤمن آل‌فرعون:

«فَوَقهُ اللَّهُ سَیّاتِ ما مَکَروا وحاقَ بِالِ فِرعَونَ سوءُ العَذاب‌(۱۹)

جمع آوردن «سیّئات» بیانگر تعدّد و گوناگونى مکرهاى فرعونیان است. (تفسیر نور)

 

زنان قریش پاسخ دادند که ما نخواهیم آمد، چرا که سخن ما را نشنیده انگاشتى و با محمد صلى اللَّه علیه و آله یتیم ابوطالب، پیمان زناشوئى بستى.خدیجه از این پاسخ رنجیده خاطر گشت…

این نقاشی من ۲۸ ساله است. ثبت بر جریده‌ای. عملی از اعمال از سر محبتم به خاندان حبیب الله.

 

یکم: قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ ۚ کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ (روم:۴۲)

بگو: در زمین بگردید و بنگرید که عاقبت پیشینیان که بیشترینشان از مشرکان بودند چگونه بوده است.

 

تقویم تمدن مایاها دقیقاً در 11 آگوست 3114 قبل از میلاد ساخته شده است. مشخص نیست که این برای تمدن مایا چه معنایی داشت. اولین بقایای تمدن میان‌آمریکایی 1000 سال قبل از شروع تمدن بین‌النهرین است.

 در آمریکای مرکزی. 

 

دوم: در صفحه ۴۶۷ آیه ۷۵ زمر و ۷ آیه نخست سوره مبارکه غافر

۱)جز کافران در آیات خدا جدال نمى‌کنند. پس جولانشان در شهرها تو را نفریبد(غافر: ۴)

حتی اگر سطح ۴ حوزه باشد مثل شیخ فتحی و الی آخر.

 

۲) آخرین آیه سوره زمر و آیه ۷ سوره غافر در مورد فرشتگان پیرامون عرش است:

وَتَرَى الْمَلَائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ... (۷۵)

الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا... (۷)

در دومی بیشتر توضیح داده که آنها مومنین را دعا می‌کنند.

 

سوم: صفحه ۴۶۸ قرآن کریم آیات ۸ تا ۱۶ سوره مبارکه غافر

آیه ۱۵: رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلَاقِ

مراد از روح، یا خود وحى است که سبب حیات معنوى جامعه مى‌شود و یا فرشته‌ مأمور وحى.

 

از اینکه قرآن و وحى به روح نامگذارى شده است، «یُلْقِی الرُّوحَ» معلوم مى‌شود که وحى سبب حیات مردم است و پیامبران مردم را براى حیات معنوى دعوت مى‌کنند. «دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ» (تفسیر نور

 

چهارم: در صفحه ۴۶۹ قرآن کریم آیات ۱۷ تا ۲۵ سوره مبارکه غافر 

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‌ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ (۲۳)

کلمات «آیات» و «سُلْطانٍ» هر کدام به تنهایى در مواردى آمده است ولى هر کجا این دو کلمه با هم باشند در مورد موسى و فرعون است. یعنى حضرت موسى هم معجزاتى ارائه داد و هم با دلیل و برهان با فرعون سخن گفت.

 

إِلى‌ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابٌ (۲۴)

سرلوحه‌ رسالت انبیا مبارزه با رهبران فساد و کفر است؛

خواه در قالب زور و حکومت و قدرت سیاسى، «فِرْعَوْنَ»

یا در قالب تدبیر و تدارک و شیطنت و قدرت فرهنگى، «هامانَ»

یا در قالب سرمایه و ثروت و قدرت اقتصادى‌ «قارُونَ»

 

پ.ن: هامان وزیر فرعون بود، قارون خزانه‌دار فرعون و از قوم یهود بود.

(منبع)

 

پنجم: در صفحه ۴۷۰ قرآن کریم آیات ۲۶ تا ۳۲ سوره مبارکه غافر کسی که سخن می‌گوید مردی از فرعونیان است که ایمان آورده و ایمانش را مخفی کرده است. در برابر فرعون و خطاب به مردم از بلاهایی که پیش از آن بر مردم پیامبرانی چون حضرت نوح علیه السلام نازل شده است و روز حساب بیم می‌دهد. 

در دیوار نگاره‌های مصر باستان تصاویری هست از روز قیامت البته به سبک خودشان. ترازویی است که در یک کفه آن یک پر حقیقت قرار دارد و در کفه دیگر قلب انسان را قرار می‌دهند. اگر سنگین‌تر یا سبک‌تر از آن پر باشد یعنی گناهکارتر است و به دوزخ افکنده می‌شود. اگر نه پاک است و اهل بهشت. 

میزان همان ترازو است. 

فکر می‌کردم به قلب که در قرآن به آن اشاره شده است و البته در دو حکمت از حضرت علی علیه السلام (حکمت ۴۰ و ۱۰۸) به قلب تأکید شده.

امروز سخنرانی شنیدم از استاد شجاعی که خوب ایمان را عقل می‌پذیرد ولی برای اینکه استحکام بیابد باید قلبی بشود و نمی‌شود مگر با تکرار و مجاهدت.

 

چقدر این صفحه قرآن را دوست داشتم. 

به سخنان فرعون هم دقت کنید، می‌گوید می‌ترسم موسی و برادرش هارون در زمین فساد کنند آنچه من به شما می‌گویم راه رشد شماست: «سبیل الرشاد».

این همان اتفاقی است که در زمان ظهور پیش خواهد آمد صیحه آسمانی در صبحگاه و صیحه شیطانی در شامگاه.

 

پ.ن: بالطبع هر کجا منبع ذکر نشده مکاشفات بنده حقیر است.