مرا آفرید آن که دوستم داشت

۱۹ مطلب در شهریور ۱۴۰۴ ثبت شده است

خداوند در آیه ۴۳ سوره ی فاطر می‌فرماید: «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا» این آیه یعنی خدا چک سفید امضای رستگاری و عاقبت به خیری به هیچ پیغمبر و به هیچ امام و به هیچ امامزاده و آیت الله و هیچ امتی نداده و این ممکن نیست مگر اینکه انسان با سنت الهی حرکت کند. سنت الهی هم این است: «عَبْدِی أَطِعْنِی أَجْعَلْکَ مِثْلِی»، اگر بنده‌ام اطاعت من را کرد او را مانند خودم قرار می‌دهم. اگر به خلق خدا خدمت کردی «إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» و اگر با دشمن خدا جنگیدید غالب و فاتح می‌شوید «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ» را نصیبتان می‌کنم.

 

پس این پنبه را از گوشمان در بیاوریم که هرکاری دلمان خواست بکنیم یک هیئت و یک روضه می‌رویم و یک کربلا برویم کارها درست می‌شود. اینها با هم قابل جمع نیست. آن عقاب خودش را دارد و این حساب خودش را.

 

 

حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری

 

پ.ن: یک سری از من دلخور شدند که چرا جایی نوشتم چرا شهید باقری رفت دانشگاه آزاد اسلامی و گفت ما نباید با باتوم در خیابان بچرخیم برای بی‌حجابی که فرمانده کل قوا گفته هم حرام شرعی است و هم سیاسی. (تضعیف نیروی انتظامی)

ناراحت شدند که چرا گفتم سرداران سپاه که حالا شهید شدند، حرام امامین انقلاب مبنی بر عدم دخالت در سیاست و انتخابات را حلال کردند. شهادت عصمت نمی‌آورد. آن جای خود این جای خود. 

سردار شهید حاج قاسم قرار بود زمانی که فرمانده بود تبلیغ کاندیدی را بکند. صبح فردا وقتی سربازان جمع شده بودند حکم تحریم دخالت سپاه فرمانده کل قوا را بلند می‌کند و بر آن گردن می‌نهد.

شوخی است مگر؟ مثقال خیر یره و مثقال شر یره. همچنان که بر زنان پیامبر جزای خیر و شر دو برابر است بر صاحب منصبان از هر قشری همان است. من نمی‌گویم فرمانده کل قوا می‌گوید.

 

خدا نمی‌خواهد انسان تنها بماند، لذا همراهی خودش را به انسان هدیه می‌دهد و می‌گوید: «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ»! حالا مگر می‌شود کسی همیشه با من باشد و با من حرف نزند؟ به اندازه کل قرآن با من حرف زده است.

 

چرا قرآن انقدر جاذبه دارد؟ چون انسان را از غربت نجات می‌دهد و به این درک می‌رساند که کسی به فکرش هست، برهان می‌آورد وعده می‌دهد و دور او می‌گردد تا به او حس امنیت بدهد. می‌گوید قرآن نازل کردم که تو را یاد کنم! «فیهِ ذِکْرُکُمْ» تو اصلاً «شَیْئاً مَذْکُوراً» نبودی من نه تنها تو را «شَیْئاً مَذْکُوراً» کردم بلکه همه عالم و کائنات را برای تو خلق کردم. آن جاست که انسان آرامش و امیدی پیدا می‌کند که خالق هستی برای من حساب باز کرده، می‌گوید قسم به حقی که تو در گردن من داری من تو را دوست دارم. ما هرچه داریم برای خداست اما او ما را بالا می‌برد.

 

 

حجت الاسلام والمسلمین عاملی

 

وجود مبارک امام عسکری (سلام الله علیه) فرمودند: عزّت، حق محور است.

اگر کسی حق گفت، به حق باور کرد و به حق عمل کرد، می‌شود عزیز و هیچ کسی نمی‌تواند او را ذلیل کند (چه فرد چه جامعه) و اگر کسی از حق فاصله گرفت و باطل‌مدار بود، می‌شود ذلیل و هیچ کس نمی‌تواند او را عزیز کند.

درست است خدا فرمود عزتی داریم ذلّتی داریم: ﴿تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ﴾؛ اما مشیئت او حکیمانه است.

امام سجاد (سلام الله علیه) فرمود:

مشیئت او متنِ حکمت است: «یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حکمته الوَسَائِل‏»؛ ای خدایی که هیچ توسّلی و هیچ وسیله‌ای، نمی‌تواند مسیر مشیئت تو را عوض کند؛ مشیئت و اراده تو حکیمانه است. هیچ کس با دعا و تضرّع و ناله و توسل نمی‌تواند از خدا کاری بخواهد که آن کار حکیمانه نباشد.

اگر او بر اساس مشیئت، عده‌ای را عزیز و بر اساس مشیئت، عده‌ای را ذلیل می‌کند: ﴿تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ﴾، این را امام عسکری سلام الله علیه معنا کرده است؛ فرمود:

اگر کسی حق را فهمید (۱)،

باورش کرد (۲)،

به آن عمل کرد (۳)،

و در جامعه منتشر کرد (۴) مثل اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، او عزیز می‌شود.

هیچ فرد یا جامعه‌ای حق را رها نکرد و به باطل گرایش پیدا نکرد، الّا اینکه ذلیل خواهد شد.

 

 

آیت الله جوادی آملی/ درس اخلاق؛ تاریخ: ۹۵/۰۹/۱۸

 

وحدت میان «تشیع» و «تسنن» نه ممکن است نه معقول؛ مرگ تفکر علمی در میان تسنن و در میان تشیع – هر دو- است. اما وحدت «شیعه» و «سنی» هم ممکن است و هم معقول و هم مسئولیت و تعهد ما این است...

 

وقتی از آن کسی که می‌گوید «فلسطینی‌ها باید ضربه بخورند و وقتی خوب ضربه بخورند، دل شیعه را خنک می‌کند» می‌پرسیم: چرا ضربه بخورند؟ جواب می‌دهد: «اینها دشمن اهل بیت بوده‌اند!» آقا! اینها کی دشمن اهل بیت بوده‌اند؟ اهل بیت کجا، اینها کجا؟ اینها چه تقصیری کرده‌اند؟ و ثانیاً آن اهل بیت تو، اهل بیتی است که انتقامش را باید «بن‌گوریون» بگیرد؟! این تشیع تو چه جور است که منتقمش و موعودش «بن‌گوریون» و «موشه‌دایان» است؟! جامعه‌های اسلامی بمباران می‌شوند، اینها می‌گویند آنها دارند انتقام آن ستمی را که بر خانوادهٔ مصطفی رفت، پس می‌دهند!

 

تو اگر شیعه هستی، به این معناست که در راه علی باید بروی و به آنچه که او برای آن جنگید، تو هم بجنگی و برای آنچه او زندگی‌اش را فدا کرد، تو زندگی‌ات را فدا کنی، نه به این معنا که کسانی را که امروز مثل تو بدبخت هستند در کام دشمن مشترک خودت بیندازی یا بپسندی که بیفتند. آیا علی الان خودش با اینها دشمن است؟ برداشت تاریخی این آقا غلط است.

 

این اگر به فلان خلیفه معتقد است، به عنوان دشمن اهل بیت به او معتقد نیست؛ به عنوان یک خلیفهٔ پیغمبر و رفیق علی به او معتقد است و من باید او را از اشتباه دربیاورم. اگر منطق دارم، باید این رفیقم را از این برداشت تاریخی غلط دربیاورم. و این کوشش من است و رسالت من. در آن حمله ‌کردن به خانه فاطمه، والله این آقا شرکت نداشته! این ۱۴۰۰ سال بعد آمده. خودت هم می‌دانی شرکت نداشته و خودت هم می‌دانی که به نفع کی ‌داری حرف می‌زنی!

 

 

 

علی شریعتی/ علی بنیانگذار وحدت/ علی [مجموعه آثار شماره ۲۶]/ انتشارات نیلوفر/ صفحات ۱۸۰ تا ۱۸۳.

 

 

 

 

از کانال:

@Ab_o_Atash

اگر عرفات را نماد جامعه فلسطینی محصور شده در کرانه باختری بگیریم که همین هم هست، این فیلم کوتاه و پرکنایه فرانسوی در 90 ثانیه به شما می‌گوید که فلسطینی‌ها در کرانه باختری بخصوص بعد از پیمان اسلو در دهه 90 میلادی چطور زندگی می‌کنند؛ پیمانی که مقاومت وقت فلسطینی (ساف) در آن به امید زندگی بهتر برای فلسطینی‌ها مهمترین خطوط قرمزش را به دست همین عرفات در برابر «رابین» و «پرز» ذبح کرد و طرف اسرائیلی هم منت گذاشت و آنها را به رسمیت شناخت.

نتیجه پیمان اسلو که راه گروههای مقاومت نظیر حماس و جهاد را از ساف جدا کرد بدتر شدن زندگی فلسطینی ها در کرانه باختری و ایضاً در غزه بود.

اوضاع چنان بر مردم سخت شد که انتفاضه دوم در سال 2000 از دل آن بیرون آمد عرفات در خانه‌اش در رام الله محصور ماند و در نهایت هم به مرگی مشکوک درگذشت.

قرار بود پیمان اسلو به دو دولتی ختم شود، اما امروز شاید بتوان متصور بود که دو خط موازی در نهایت به هم برسند اما دو کشور مستقل اسرائیل و فلسطین هرگز شکل نخواهد گرفت.

حمایت‌های ادایی کشورهای غربی از تشکیل کشور مستقل فلسطینی و ژست مخالفتشان با اسرائیل را هم بگذارید کنار

پی نوشت: کلیپ نگاهی گزنده و کنایه‌زن به دیدگاه عرفات در سازش با اسرائیل دارد. در انتهای فیلم عرفات روی تختخوابش به لوله توپ اسرائیلی که نماد استیلای اسرائیل در کرانه باختری و زندگی فلسطینیان است می‌گوید برو کنار همه جا رو داری می‌گیری.

 

 

 

از اینستاگرام مهدی بختیاری 

 

 

اولش در روزنامه نوشتند این بیمارستان ۸ تا بخشش هر کدام یک رنگ لباس و لحاف تشک دارد، شاهدشان هم وزیر بهداشت بود. (+)

حالا دنیای اقتصاد این عکس را گذاشته.

یک عکس قدیمی هم با جوراب پارازین داشت، نداشت؟

بند ۱۴ عقد اخوتشان با پزشکیان زمان انتخابات چی بود؟ آفرین.

 

 

 

*از اینجا: (+)

یک ابر صورتی چاق بر فراز تپه آویزان است

که مانند گل رز باز می‌شود

 

خواب زیاد می‌بینم. خواب‌هایم در شهرهای باستانی میان ستون‌ها و طاق‌ها می‌گذرد و من با گوشی نوکیای ۵۷۰۰ قرمزم عکاسی می‌کنم. مثل دوربین عکاسی می‌چسبانم به چشمم و از بنای آجری بالای تپه‌ای که چند لحظه قبلش همراه سیب از میان جنازه‌هایی در راهروهایش گذشته‌ایم عکس می‌گیرم. شبیه محراب مسجد ارک علیشاه تبریز است، بالطبع از بیرون و گنبد کلاه فرنگی طوری دارد با ملات‌های ریخته و آجر قرمز. از پایین تپه همین قدر ریز می‌بینم، حتی رطوبت خنیده به پایه‌هایش را و شوره آجرها و خزه‌ها را.

 

داخلش پر بود از جنازه‌هایی که خون‌شان تازه بود.

 

خواب‌های عجیب می‌بینم. توی حیاط قدیمی خانه خواهرم آنجا که کنجش توالت بود، روی دیافراگم بشکه نفت نارنجی درب و داغانی پزشکیان با کسی دارند توی تابه روحی نیمرو و سالاد شیرازی می‌خورند. یک لقمه برمی‌دارم و به لبهایم که می‌خورد می‌پرسم از خودم آیا باید بخورم؟ لب بسته یعنی قبل از پرسش هم اکراه دارم، اما لقمه گرفتم چرا؟

 

یکی از دوستان آ.ب مثبتم درگیر تعمیر و توسعه خانه‌اشان در روستا شدند و نمی‌آید. جایش هانیه می‌آید که یک سر دارد و هزار سودا. یعنی دل نمی‌دهد به کار و اذیتم. از این گذشته که چی بشود؟ یک انیمیشن دیدم از لیگمان‌ها و تاندون‌های زانو. لامصب آن همه بست و تسمه در زانوهایم سال‌هاست خشک شده. با عضلات تحلیل رفته پشت و دست و پا قرار است این تمرینات به کجا برسد؟ یادم هست هفت هشت سال پیش طبق معمول درمان قطعی ام‌اس پیدا شده بود. در اینستاگرام نوشتم گیرم ام‌اس من خوب شد، با مفاصل خم و خشک به چه کارم می‌آید؟

 

دیدن انیمیشن‌های سه بعدی آناتومی عضلات و استخوان‌ها غمگینم می‌کند. تک تک عضلاتی که خشک شده و تحلیل رفته‌اند را می‌بینم. جایی که باید به حکمت خداوند مرحبا بگویم و از این شگفتی در خلقت به وجد بیایم که می‌آیم همزمان اندوهگین می‌شوم. و بعد یاد موذن مسجد غزه می‌افتم و بچه‌هایی که پوست بر استخوانشان تنها جامه‌ اندازه شان است.

 

من از جهان چه می‌خواهم؟ از این گذرگاه پر هول و هراس و وقاحت و بی‌شرمی که گویی تمامی ندارد. تاریک نیست اتفاقاً، به غایت روشن است و همین تهوع آورش می‌کند. خون و رذیلت و خیانت و دهشت. پریشان حالی از این همه ظلم و جهل ستوه‌آور است. سرگرم کننده. سر در گم کننده.

 

وجود مبارک رسول گرامی آن‌گونه که در دعای شب ۲۷ رجب آمده است، تجلی اعظم خدای سبحان است.

با رحلت پیامبر، آن تجلّی اعظم از ما گرفته شد. در نهج ‌البلاغه، امیرمؤمنان(ع) فرمود:

«لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ ینْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیرِکَ»؛

با ارتحال شما چیزی از ما گرفته شد که با مرگ هیچ کس گرفته نمی‌‌شد.

با رحلت رسول خدا، وحی تشریعی منقطع شد؛ جبرئیل دیگر دستور و حکمی نمی‌آورد. این مصیبت، همان مصیبت عظمی است؛ ثلمه‌ای که «لَا یسُدُّهَا شَی‏ءٌ».

مرحوم کلینی(ره) فرمود: درباره ائمه(ع) «کُلَّمَا غَابَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ»؛

یعنی با رحلت هر امام، امام بعدی خلأ را پر می‌کند تا برسد به وجود مبارک ولی‌عصر(عج).

اما درباره نبوت این ‌چنین نیست؛ چون پیامبر خاتَم انبیاست و هیچ‌کس جای او را نمی‌گیرد.

 

 

آیت الله جوادی آملی/ درس اخلاق؛ ۸۶/۱۲/۱۶

 

 

 

یکی از اقوام نزدیک طرفدار جنبش فواحش که قبلاً درباره پارادوکسش نوشته بودم (+) تنها دختر زیبای ۱۷ ساله‌اش را سال گذشته شوهر داد به یک پسر ۳۴ ساله. دلیل؟ مرد سن بالا قدر زن را بیشتر می‌داند (البته آن موقع گفتند ۲۷ ساله است). خواستگار، برادر همکلاسی سابق دخترک بود و ۴ سال در اینها را از پاشنه در آورده بود.

دخترک از همان زمان تنهایی من در خانه نور، در عمه پارتی به دخترها ملحق می‌شد و وقتی می‌نویسم زیبا یعنی زیباست و مهربان و درسخوان و سر و زیان دار شیرین و دلم می‌سوزد که می‌نویسم. مردی که زن زندگی آزادی شعارش بود، و «اگر یک مرد در ایران باشد علی کریمی است» و خب، باید بنویسم خودش با وجود همسری زیبا و بساز، سال‌هاست خیانت عادتش شده، حالا دامادش در همان روزهای عقد حسابی تمام هیکلش می‌جنبیده و به خواهرش هم رحم نمی‌کرده، البته با رضایت خانواده!

مادر دختر به چشم دیده داماد در کارگاه طلاسازی‌اش کارگر (!) دختر و زن مطلقه مکشوفه دارد و به قول خودش پشت کارگاه هم محل خواب و خور، اما چون پسر خانه و ماشین داشته چشم پوشیده.

دخترک را هر بار می‌رفته خانه مادرشوهر، کوزتش می‌کردند و وقتی به مادرش گفته فرموده دخترم اول زندگی است بسوز و بساز! (+)

یک ده ماهی بدون ددر دودور دو نفره، یارو یا تهران بوده یا شمال. «بسوز و بساز» تا اینکه در باغلارباغی تبریز خاله دخترک، داماد را با کارگران مؤنثش می‌بیند، می‌پرسد دخترک کجاست؟ می‌فرماید بچه‌ها حوصله‌شان سر رفته بود آمدیم هواخوری فلانی خبر ندارد.

خاله صدایش را در نمی‌آورد که متهم به «چشم دیدن داماد پولدارم رو نداره» نشود، لذا خود داماد فردا می‌رود سراغ دخترک و ماوقع را تعریف می‌کند (سلام مرد شماره یک من). و دعوا شروع می‌شود. کی؟ زمان جنگ ۱۲ روزه با داداش پزشکیان.

داماد می‌آید سراغ ۴ تا النگو و قمه کشی می‌کند (جنبش قمه کش‌ها)، پلیس مداخله نمی‌کند که خانم وسط جنگیم ها، همسایه‌ها فرار کردند اطراف و اکناف و شاهدی نیست. وسط دعوا دخترک ساده می‌گوید قانونی اقدام می‌کنم. پنجشنبه شب است. شنبه تا اینها با آشنایی صحبت کنند وقت وکیل بگیرند برای یکشنبه و برگ ثنا فعال کنند، داماد سن بالا داشته همه چیزش را به اسم مادرشوهر می‌کرده. همان کاری که چند تا از اقوام سببی نسبی ما کردند. بعله، مگر ملت بلد نیستند؟

خیلی لانگ استوری است دوستان. یعنی هر بار که حرف می‌زنیم و تعریف می‌کنند بیشتر انگشت به دهان این پارادوکس زن زندگی آزادی می‌مانم که همین؟ بعد این دخترک اوایل عقدشان به مادربزرگش و همه گفته بود باید صدایش بزنید آقای نام و نام خانوادگی، چون منت گذاشته آمده با ما فامیل شده. «زن، زندگی، آزادی» این بود؟ همان زمان بهش گفتم او باید کف پای پدرت را ببوسد که افتخار داده دامادتان شود. ما از اسلام این را یاد گرفتیم. اما هوا برش داشته بود. بال در آورده بود را دیدم. بال‌هایش را دیدم. حالا با بال و قلب و روحی سوخته افتاده در رختخواب. دخترکم.

 

 

 

*محمود درویش:

و من، پدرم، غمگینم،

همچون کبوتری از برج‌ها، بیرون از دسته‌اش.

نشانم بده که چرا مرا آورده‌ای... چرا مرا آورده‌ای.