مرا آفرید آن که دوستم داشت

۱۲۶ مطلب با موضوع «سیاست» ثبت شده است

اولش در روزنامه نوشتند این بیمارستان ۸ تا بخشش هر کدام یک رنگ لباس و لحاف تشک دارد، شاهدشان هم وزیر بهداشت بود. (+)

حالا دنیای اقتصاد این عکس را گذاشته.

یک عکس قدیمی هم با جوراب پارازین داشت، نداشت؟

بند ۱۴ عقد اخوتشان با پزشکیان زمان انتخابات چی بود؟ آفرین.

 

 

 

*از اینجا: (+)

یک ابر صورتی چاق بر فراز تپه آویزان است

که مانند گل رز باز می‌شود

 

یکی از اقوام نزدیک طرفدار جنبش فواحش که قبلاً درباره پارادوکسش نوشته بودم (+) تنها دختر زیبای ۱۷ ساله‌اش را سال گذشته شوهر داد به یک پسر ۳۴ ساله. دلیل؟ مرد سن بالا قدر زن را بیشتر می‌داند (البته آن موقع گفتند ۲۷ ساله است). خواستگار، برادر همکلاسی سابق دخترک بود و ۴ سال در اینها را از پاشنه در آورده بود.

دخترک از همان زمان تنهایی من در خانه نور، در عمه پارتی به دخترها ملحق می‌شد و وقتی می‌نویسم زیبا یعنی زیباست و مهربان و درسخوان و سر و زیان دار شیرین و دلم می‌سوزد که می‌نویسم. مردی که زن زندگی آزادی شعارش بود، و «اگر یک مرد در ایران باشد علی کریمی است» و خب، باید بنویسم خودش با وجود همسری زیبا و بساز، سال‌هاست خیانت عادتش شده، حالا دامادش در همان روزهای عقد حسابی تمام هیکلش می‌جنبیده و به خواهرش هم رحم نمی‌کرده، البته با رضایت خانواده!

مادر دختر به چشم دیده داماد در کارگاه طلاسازی‌اش کارگر (!) دختر و زن مطلقه مکشوفه دارد و به قول خودش پشت کارگاه هم محل خواب و خور، اما چون پسر خانه و ماشین داشته چشم پوشیده.

دخترک را هر بار می‌رفته خانه مادرشوهر، کوزتش می‌کردند و وقتی به مادرش گفته فرموده دخترم اول زندگی است بسوز و بساز! (+)

یک ده ماهی بدون ددر دودور دو نفره، یارو یا تهران بوده یا شمال. «بسوز و بساز» تا اینکه در باغلارباغی تبریز خاله دخترک، داماد را با کارگران مؤنثش می‌بیند، می‌پرسد دخترک کجاست؟ می‌فرماید بچه‌ها حوصله‌شان سر رفته بود آمدیم هواخوری فلانی خبر ندارد.

خاله صدایش را در نمی‌آورد که متهم به «چشم دیدن داماد پولدارم رو نداره» نشود، لذا خود داماد فردا می‌رود سراغ دخترک و ماوقع را تعریف می‌کند (سلام مرد شماره یک من). و دعوا شروع می‌شود. کی؟ زمان جنگ ۱۲ روزه با داداش پزشکیان.

داماد می‌آید سراغ ۴ تا النگو و قمه کشی می‌کند (جنبش قمه کش‌ها)، پلیس مداخله نمی‌کند که خانم وسط جنگیم ها، همسایه‌ها فرار کردند اطراف و اکناف و شاهدی نیست. وسط دعوا دخترک ساده می‌گوید قانونی اقدام می‌کنم. پنجشنبه شب است. شنبه تا اینها با آشنایی صحبت کنند وقت وکیل بگیرند برای یکشنبه و برگ ثنا فعال کنند، داماد سن بالا داشته همه چیزش را به اسم مادرشوهر می‌کرده. همان کاری که چند تا از اقوام سببی نسبی ما کردند. بعله، مگر ملت بلد نیستند؟

خیلی لانگ استوری است دوستان. یعنی هر بار که حرف می‌زنیم و تعریف می‌کنند بیشتر انگشت به دهان این پارادوکس زن زندگی آزادی می‌مانم که همین؟ بعد این دخترک اوایل عقدشان به مادربزرگش و همه گفته بود باید صدایش بزنید آقای نام و نام خانوادگی، چون منت گذاشته آمده با ما فامیل شده. «زن، زندگی، آزادی» این بود؟ همان زمان بهش گفتم او باید کف پای پدرت را ببوسد که افتخار داده دامادتان شود. ما از اسلام این را یاد گرفتیم. اما هوا برش داشته بود. بال در آورده بود را دیدم. بال‌هایش را دیدم. حالا با بال و قلب و روحی سوخته افتاده در رختخواب. دخترکم.

 

 

 

*محمود درویش:

و من، پدرم، غمگینم،

همچون کبوتری از برج‌ها، بیرون از دسته‌اش.

نشانم بده که چرا مرا آورده‌ای... چرا مرا آورده‌ای.

 

سه روز پیش انیمیشنی که چهار روز پیش چند ثانیه تبلیغش را دیده بودم، تماشا کردیم. «خاطرات یک حلزون» محصول ۲۰۲۴ که توسط سازندگان انیمیشن فوق العاده زیبای مکس و مری ساخته شده. اگر مکس و مری را ندیدید اول آن را تماشا کنید و بعد این را و پیشنهاد می‌کنم هر دو را حتماً ببینید. شباهت‌های زیادی بین دو انیمیشن هست مثل اینکه امضای خودت را هی گوشه گوشه تابلوی نقاشی‌ات زده باشی. ولی چون امضایت خودش حرف‌های زیادی برای گفتن دارد پس لطمه‌ای به تابلوی زیبای تو وارد نمی‌کند. خصوصاً اینکه بین تولید دو اثر بیش از یک دهه فاصله افتاده است.

 

در اسکرین شاتی دیدم که: «احسان گل محمدی روزنامه نگار گفته در تهران همبرگر ۱۵ میلیون تومنی وجود دارد.

اینطوری که منوی یکی از شعب مک دونالد در دوبی را جلوی شما می‌گذارند و شما سفارش می‌دهید. یکی از کارمندان این شرکت که در دبی حضور دارد به مک دونالد مراجعه می‌کند و در اولین پرواز با هواپیما همبرگر برایتان ارسال می‌شود. چون پروازهای دبی هم محدودند، فقط چند ساعت فرصت برای این کار است.

اختلاف طبقاتی چیز عجیبی است، یک همبرگر برای بعضی‌ها حقوق یک ماه یک کارگر است.»

 

من وقتی متوجه فاصله طبقاتی شدم که کارمند سابق وزارت خارجه نوشت اتاق دوست دخترش ۱۲۰ متر است (در خانه ۱۰۰۰ متری در خود سعدآباد). تا همین الان برایم سوال است اتاق ۱۲۰ متری را با چی پر کرده؟

آخی. یاد خانواده مظلوم دکتر ولایتی افتادم.

از ۸ اتاق خواب این خانه با آن توصیفات از استخر حیاط جلویی و درختان یادآور رامسر حیاط پشتی‌اش که بگذریم، به نظرم برای نمادین‌تر کردن نقش گورباچفی پزشکیان با «میانجی‌گری» عمان، شعبه‌های مک دونالد بزنید رسمی. می‌دانید چقدر از خروج ارز جلوگیری می‌شود؟ البته اگر درصدی که مثل کوکاکولا و پپسی و نستله و بقیه رفقا سالهاست به جیب رژیم صهیونسیتی می‌رود را خروج ارز حساب نکنیم که نمی‌کنیم. آن وقت واقعاً یک «دستاورد» در سال دوم صدارت پزشکیان ثبت می‌شود که اوف و واویلا.

 

صحبت کارمند سابق شد یادی کنم از پست وزین دلربایش درباره «بزرگراه مقتولvs خیابان قاتل» که:

«جلوتر برویم. ستارخان، باقرخان، یپرم خان و سردار اسعد بالاخره موفق شدن تهران رو فتح کنن، شاه رو که به سفارت روسیه پناه برده بود عزل کنن، احمدشاه رو جایگزینش کنن و بالاخره دوباره مجلس ملی دوم رو تشکیل بدن. حالا وقت تسویه حساب با مخالفا بود و چه مخالفی مهم تر از شیخ فضل الله نوری؟ بزرگوار رو دستگیر کردن و کمی بعد در دادگاه، حکم فساد فی الارضش رو که توسط مراجع نجف تایید شده بود، قرائت کردن. شیخ رو می برن میدون توپخانه تهران و همونجا اعدام میشه. از اعدام شیخ فضل الله یه عکس معروف بالای دار مونده. گویا مردم به جسدش هم بی احترامی زیادی کردن.

حالا صد و چهارده سال می گذره از ماجرای اعدام شیخ فضل الله به دست مشروطه خواهان. به دست فاتحان تهران. به دست ستارخان و سایر رفقا و ما امروز در سال هزار و چهارصد و دو هجری شمسی، در تهران بزرگراهی به نام شیخ فضل الله نوری داریم و در همان حوالی خیابانی به نام ستارخان. بزرگراهی به نام مقتول و خیابانی به نام قاتل.»

 

راستی تا یادم نرفته، درست است که ۵ مرداد باید در موردش می‌نوشتم اما در ویراستی نوشتم پرت شد از ذخیره ارزی وبلاگ. در قسمت چهارم فصل دوم سریال فارگو، این میز مذاکره (ببینید) برایم تداعی داشت. وسط مذاکره کسی در گوش طرف کانزاسی خبر می‌دهد که دخل محافظان شوهر سکته کرده زن در آمده. یک جاسوس پرستو هم توی خانواده هست: دختر پسر بزرگه، همان ناقض صلح که جای بابابزرگ را لو می‌دهد.

تصمیم مادر: وارد جنگ می‌شویم.

آنچه برای خانواده جاسوس پرستو، خودش و رابط جاسوس از خانواده/ کارتل مقابل پیش آمد فوق‌العاده است. یعنی می‌خواهم بگویم ببینید این سریال خیر سرش «بر اساس داستان واقعی» را. یکی می‌گفت هر کتابی ارزش یکبار خواندن را دارد، فارگو بیشتر. لفظ بی‌ادبی نمی‌خواهم به کار ببرم ولی گیرم حتی آبکی، اسانسش تقلبی، هر چی، فارگو را دو بار ببینید.

 

حتماً سر و صدای بیانیه «جبهه» اصلاحات به گوشتان رسیده و تحلیل هم دیده و شنیدید. من دیروز صبح خیلی اتفاقی موقع انبار گردانی گالری گوشی، مستند جالبی دیدم که دسامبر ۲۰۲۲ ذخیره کرده بودم و اینکه کی ساخته شده نمی‌دانم ولی اوباما در فیلم است و تصاویر نگاتیو رؤسای جمهور بعدی، که یکی شبیه الترناتیو رهبری (زایمان فورسپس) و دیگری خیلی عجیب‌تر شبیه پزشکیان است و... تمام! «جمهوری اسلامی تقلبی» یا همان استحاله نظام. عجیب بود، نبود؟ (برشش را ببینید)

 

کسی در توییتر نوشته بود چرا جناب اژه‌ای کاری به کار برخی من جمله داوری ندارد؟ راستش از همان روزهای اول انقلاب آقای اژه‌ای یک عادت منجر به مرضی دارند و آن اینکه به شدت کار بلد هستند و نه تنها چم و خم کارشان را که کوچه پس‌کوچه‌های ذهن متهمان را طوری بلد هستند که گوگل مپ نمی‌تواند کمکی به آنها بکند و ناچار آماده اعتراف می‌شوند. فقط ساعت بدی. خب آدم هستند خسته می‌شوند باید بخوابند. پس با قلبی مطمئن می‌خوابند.

انصاف داشته باشید، ساعت ۱۲ شب بخوابید ۶ صبح به جای رفتن به وزارتخانه مستقیم بروید اوین به هوای اعتراف و ناگهان بگویند «موسی کو تقی؟» شما با یادآوری آن در طول سالهای بعد چه حالی می‌شوید؟ هی برایتان تجربه می‌شود هی تجربه می‌شود هی ناراحت می‌شوید. یک جایی باید ترمزش را کشید یا نه؟ می‌خواهید بگویند موسی کو حسن؟ اصلاً زبان می‌چرخد بگوید؟ (برش فیلم از مستند تارکد قسمت دهم)

 

 

 

 

پزشکیان ورد زبانش حضرت آقاست، نمی‌دانم این حضرت آقا کی هست.

یاد حکایت تاریخی افتادم که یک بهایی را داشتند فلک می‌کردند می‌گفت تو را به حضرت عباس نزنید. گفتند بگو تو را به حضرت حسین تا نزنیم. نگفت. فهمیدند منظورش عباس افندی بوده.

 

خیلی خوشبین نباشید در ایران، فکر نکنید پیروز شده‌اید‌.

تصاحب مجدد و ویرانی لیبی توسط اروپا ۴۰ سال کشید. سوریه سه دهه تحریم بود.

تحریم همیشه پیش درآمد جنگ است و نگذارید با مدل متفاوت آفریقای جنوبی فریبتان دهند.

تحریم مقدمه جنگ است.

جنگ سوریه ۱۴ سال کشید. در آنجا هم اپوزیسیون را از چپ و راست با شغل در تینک تنک و مدیا و با جایزه خریدند. آنجا هم چپ‌هایش به لفت فورم حمله کردند که شما ضد امپریالیستها پرو دیکتاتورید و از «ضد امپریالیسم احمقها» مقاله‌ها نوشتند... آنجا هم جیش الفلانها شدند انقلابی و ترکها و ترکمنها و ازبکهای القاعده شدند «سنی‌های سرکوب شده توسط حکومت!»

بالاخره کشور ویران شد، قطعه قطعه شد. به دست اتحاد عربستان / امارات / اسراییل افتاد و البته به قول چپ پرو ناتو آینده‌‌ای دمکراتیک و غیر اتورترین در آن به وجود آمد.

به جمهوری اسلامی دل بسته‌اید که مقابل پروژه امپریالیستی بایستد؟ یا به ضد جمهوری اسلامی؟ پوزیسیون یا اپوزیسیون؟

پروژه‌های امپریالیستی نو استعماری پروژه‌های طولانی مدت هستند... نگذارید بی‌صبری نتانیاهو در تسریع وقایع برای حفظ موقعیت خودش این را از یادتان ببرد.

 

 

لیلای لیلی ۱۵ تیر ۴۰۴

آخرین سخنرانی امام (علیه‌السلام):

 

سوگند به خدا می‌دانستم که شامیان به زودی بر شما غلبه می‌کنند زیرا آنها در یاری کردن باطل خود وحدت دارند و شما در دفاع از حق متفرقید، شما امام خود را در حق نافرمانید و آنها امام خود را در باطل فرمانبردار. آنان نسبت به رهبر خود امانت دارند و شما خیانتکار.

 

برخی اسلام ستیزان بیان می‌کنند که در قرآن چون زنان به کشتزار تشبیه شده است، لذا به زنان به چشم تحقیر نگریسته شده است.

جدا از اینکه این عبارت چه مفهومی دارد، در تفکر آریایی و زرتشتی از اصولی‌ترین باورها نیز بوده است

در متون متعلق به آریایی‌ها داریم:

 

«زن به منزله مزرعه است هر آنچه در آن برود متعلق به مالک مزرعه است اگر چه تخمی نیفشانده باشد.» (تصویر)

 

 

چون لینک در متن زیاد است منت بگذارید و ادامه مطلب را اینجا (+) بخوانید.

 

حقش این نبود آقای تولستوی که آندره‌ی محبوب مرا شبی به خانه برگردانی که همسرش سر زا برود.

 

باگلاتیون منفعل در بزنگاه و رستف بعد از بازگشت از جنگ افتخارات را درو می‌کنند و سرگرم عیش و مهمانی‌ها و کوتوزف مخالف تاکتیک جنگ اتخاذ شده شماتت و طرد می‌شود و آندره‌ی؟ احمق بود.

 

 

دو هفته پیش همسر یکی از بستگان که به پزشکیان رأی داده و شیفته اوست می‌گفت آن شب آخر که دیدم العدید را زدند و به شوهرم گفتم برآشفته و هراسان گفت وای بدبخت شدیم بچه‌ها اشهدتان را بخوانید آمریکا با خاک یکی‌مان می‌کند بلند شو کیف بقا آماده کن ببرمتان فلان شهرستان پیش فلانی... 

از اصلاح‌طلب جماعت جز این انتظاری هست؟ طرف در ویراستی خطاب به برادر یمنی می‌گوید شما چون زیرساخت ندارید از حملات آمریکا نمی‌ترسید. به آن خانم گفتم ایمانتان ضعیف است، جای خدا از کدخدا می‌ترسید. از خانم غزه‌ای که بالای سر فرزندانی که به خاطر «بازی گرسنگی» شهید شدند و می‌گوید: «اگر سیاست این است و طرحی علیه ماست از عهده‌اش برمی‌آییم و بیشتر می‌ایستیم.»، از یمنی‌ها یاد بگیرید. شروع کرد طبق معمول که همه که مثل هم نیستند، اینطور هم نیست شوهرم همان روزهای اول رفت ثبت نام کرد برای جنگ و فلان. ثبت نام برای شکستن محور مقاومت و جنگیدن در تهرانش گواه است از دلاوری اصلاح‌طلب. فرمود: «مردم، به دولتمردان خود شبیه‌ترند تا به پدرانشان.»

البته خودش کسی بود که یکبار طلبکارانه گفت مردم غزه داشتند زندگی می‌کردند دیگر، چرا جنگ را شروع کردند. گفتم تو اگر زمان امام حسین علیه‌السلام بودی هم همین را می‌گفتی. گیرم ماهواره ندارند، منبع و آبشخورشان اینستاگرام است. مثل دختر آموزگارش که می‌گفت چرا با چمدان پول بردند «فلسطین»؟ چرا جوان‌هایمان را فرستادند به جنگ داعش؟ و وقتی پرسیدم داعش کجا بود و چه بود دست برد به گوشی، گفتم نه با گوشی نه، خودت بگو در ماند.

یکبار گفت من از سیاست چیزی سرم نمی‌شود گفتم هم‌سن تو بودم با یک کاریکاتور دانشگاه را به هم می‌ریختم یعنی چی سیاست نمی‌دانم؟ به آن خانم گفتم اگر طرز فکر دخترت این است تقصیر شما است. ما هم مشکلاتمان زیاد بود اما سیاست و حکمت و مذهب را از پدر و مادر بی‌سوادم یاد گرفتیم. شما اگر غرق در مشکلات بودید که بودید هم، در تربیت معنوی فرزندان کم گذاشتید. 

مثل همیشه همه مثل هم نیستند و شما وضعتان فرق می‌کند و الی آخر. راست می‌گوید. ما شبیه دولتمداران خودمان هستیم. فرق داریم. 

دیروز گفت این یک سال خیلی سخت گذشت به ما. می‌گویم به همه سخت می‌گذرد. گفت نه برای ما سخت‌تر بود چون مستأجر بالایی اذیتمان می‌کند و دوباره قصه گفت. گفتم آره شما فرق می‌کنید. آدم‌ها مشکلات خودشان را بزرگتر از بقیه می‌بینند. خصوصاً من که خیلی وضعم بهتر است. یکبار این را گفت. فرو ریختم. چطور کسی اینقدر نزدیک و آگاه به شرایط زندگی ما می‌تواند این جمله را بر زبان بیاورد؟ ولی می‌گویند. پشت سر یا رو در رو. بعد با یک عذرخواهی می‌خواهند درستش کنند. عذرخواهی درست می‌کند؟ 

 

إِنَّ مَعِیَ رَبِّی

خیلی خسته‌ام.

هم بیماری شدت گرفته و هم دارم شمشیرهای از رو بسته را می‌بینم.

زمان انتخابات نوشته بودم (الان پیدا نکردم) اگر این ادعا که پزشکیان پزشک رهبر انقلاب است درست باشد، یاد دوره بنی‌صدر می‌افتم که مدارک پزشکی امام را فرستاده بودند فرانسه گفته بودند شش ماه بیشتر زنده نمی‌ماند و... 

رهبر انقلاب گفت خدای دهه شصت خدای الآنم هست و طرح انگشترشان قلبم را مطمئن می‌کند که اتفاق بزرگی در شرف وقوع است: قَالَ أَصْحَابُ مُوسَىٰ إِنَّا لَمُدْرَکُونَ

سخن پزشکیان از همکاری با اپوزیسیون یعنی بنی‌صدر و رجوی. واضح و آشکار جهاد تصمیم مسئولان قالیباف گرفته شده.

آیا آماده هستیم؟

 

آیات ۶۱ و ۶۲ سوره مبارکه شعرا