مرا آفرید آن که دوستم داشت

۱۲۶ مطلب با موضوع «سیاست» ثبت شده است

یکی دو روز پیش خبر به دیار باقی شتافتن مفتی اعظم عربستان که آخرین فتوایش این بود که مردم غزه باید گرسنگی بکشند تا گناهانشان پاک شود و ما جز دعا کاری نمی‌توانیم بکنیم و نباید از پادشاه انتظار دخالت داشته باشیم (نقل به مضمون) را خواندم. صبح موقع نماز با خودم فکر کردم آیا فرصت توبه داشته؟ بعد از آن عمر طولانی آیا خدا به او فرصت داده توبه کند و عذاب او بعد از این همه مخالفت و تحریف در اسلام چه خواهد شد؟ (آره آزاده جان بدو بیا خوراک دادم بهت فقط مواظب باش رو دل نکنی.)

 

از طرفی در هفته‌های اخیر یک تجربه جالب ریز و زیر پوستی از چگونگی حمایت از کانال‌ها و پیج‌ها و اکانت‌های پلتفرم‌های مختلف توسط صاحبان سکوها داشتم که خوب چند مرحله بود و مرحله آخر خیلی دردناک بود. از این لحاظ که حس کردم داشتم در معرض سوء استفاده قرار می‌گرفتم که البته قرار نگرفتم خدا را شکر. ولی لحظات بدی را دیشب پس از نتیجه‌گیری سپری کردم و تا ساعت ۹ صبح موقع صبحانه خوردن خیلی در ذهنم بالا و پایین کردم. در نهایت مثل همیشه با همسرم در میان گذاشتم و او هم با نتیجه‌گیری من موافق بود ولی از اینکه احساس گناه می‌کردم مخالفت کرد.

 

درست وسط صحبت و غیبت ناگهان فشارم به شدت افتاد و مثل همیشه درها به رویم گشوده شد و صداها مشغول دعوتم شدند. به امیر می‌گفتم با من حرف بزن حتی پیشنهاد دادم امیرحسین قیاسی برایم پخش کند تا بخندم و فشارم بالا بیاید، اما توفیقی حاصل نشد و من با ترس و لرز تسلیم خواب می‌شدم به شرطی که امیر مرتب بیدارم کند. لحظات عجیبی بود در همان لحظات عجیب در حالی که به سختی صدایم در می‌آمد به امیر گفتم من صبح چنین فکری و قضاوتی درباره مفتی اعظم عربستان کردم، خداوند وسط غیبت یخه‌ام را گرفت و گفت فرصت توبه بدهم یا ببرمت؟ (سلام آقای مرآت)

 

شیطان همین حالا که دارم می‌نویسم یعنی می‌گویم  می‌نویسد، دارد سعی‌اش را می‌کند تا از این مکاشفه بیرونم بکشد که مفتی اعظم حقش بود قضاوتش کنی. هرچی که هست کتک خوردم، اما اینکه این کتک ادبم کرده یا نه از این به بعد شخص می‌شود.

 

پ.ن: صاحب پلتفرم گفت: «دروغ و تهمت ناروا، شما همه‌تان عین همید» (البته که کامنت را پاک نمود چه انتظاری داشتید؟)، منظورش مخالفان قالیباف (یا طرفداران جلیلی یا منتقدان وفاق) بود. به هر حال ما همه‌مان عین هم هستیم و به سفارش سلمان معمار «اجازه نمی‌دهیم ما را توده کنند!»

 

بعداً نوشت: نخیر! این قضاوت نیست همین است که نوشتم. نتیجه همان همفکری‌ام با همسرم است که اتفاقاً اصلاح طلب است.

 

 

هانا آرنت فیلسوف یهودی عبارتی دارد به نام «ابتذال شر». آرنت که اندیشه‌اش در ایران به شدت تبلیغ می‌شود به درستی می‌گوید شر می‌تواند چنان عادی بشود که حتی مردم معمولی هم آن را قبول کنند. از عجایب دنیا اینکه آرنت این نتیجه را از هولوکاست می‌گیرد. اما خودش در اشغال فلسطین ۱۹۳۵ جزو فرماندهان عملیات بود. و جذاب‌تر اینکه تا آخر عمرش هم صهیونیست ماند. یعنی خودش بهترین نمونه اثبات ادعایش بود.

 

خلاصه پروژه اسراییل «عادیسازی شر» است.

 

فکر می‌کنید بن سلمان نمی‌داند اسراییل چطور اعراب را می‌کشد؟ بن زاید اماراتی و آل خلیفه بحرینی چطور؟ هاشم اردنی و سیسی مصری نمی‌دانند اسراییل چه کثافتی است؟

 

می‌دانند و آگاهانه در اتاق خواب اسراییل خودشان را آرایش می‌کنند. حتی بعید نیست امثال اردوغان در خلوت با بغض آرزو کند کاش این چند میلیون فلسطینی هم شرشان کنده شده بود. مگر جانیان کربلا ناآگاه بودند؟ اسراییل پروژه تجسیم شیطان است تا خیلی عادی ما کنارش زندگی کنیم. عادیسازی شر، مثل رفاقت با یک قاتل متجاوز سریالی!

 

سید حسن نصر الله اما کسی نبود که لختی پادشاه را تحمل کند. نصر الله کسی نبود که صدای بچه های غزه را فراموش کند. نصرالله روح دوران بی‌روح بود. نصرالله وجدان عصر بی‌وجدانی بود. نصرالله با شیطان معامله نکرد. نصرالله شمایلی از انسان بود.

 

و ما مفتخر به سوگواری انسان هستیم‌.

 

اما شهادت سید حسن نصرالله از سالها پیش لو رفته بود.

 

ما حتی قاتلش را هم می‌شناختیم. مکانش را می‌دانستیم و فقط منتظر شنیدن خبر بودیم ولی اعتراف کنیم این شهادت عادی نبود. سید حسن عاشورایی شهید شد. در گودال قتلگاه با بدنی سم کوب. اما این درد ما نیست. غربت غربت. غربتی حسنی.

 

او کربلایی شهید شد و ما در این هنگامه مثل آنها شدیم که از فاصله به تماشا نشستند. به خدا که ما نخواستیم و نمی‌خواهیم اهل کوفه باشیم. این درد غربت از کجا می‌آید؟ مگر نه اینکه همه ما در یمن، ایران، لبنان و عراق پای کاریم تا شیطان عادی نشود؟ مگر ما وعده صادق نساختیم؟ پس چرا غمگینیم؟

باید یکبار مسیر ترور سید را مرور کنیم. (ادامه مطلب

 

سعید جلیلی جذابیت ظاهری ندارد، بیان مردم پسند ندارد، زبان بازی نمی کند، ۱۱ سال طول کشید تا عصبانی شود، توهین بلد نیست، عصبانیتش هم غیر عقلانی نمی‌شود، ساختمان و پل نساخته، کارهایش را به دلایل امنیتی نمی‌گوید، مصالح کشور را خرج خودش نمی‌کند، توصیه پذیر به نظر نمی‌رسد، مبهم است، نقطه سیاه ندارد، برنامه زیاد دارد، خسته کننده است، نخبگانی است، با سواد است، ... واقعا چرا نفر اول نظرسنجی هاست؟

این سوالی است که باید در آینده بیشتر شکافت. خصوصاً که قالیباف، گزینه رقیب داخلیش، جذابیت ظاهری دارد، کارنامه ساخت و ساز دارد، شعارهای وسط پسند دارد و کلی امتیاز دیگر. چه برسد به پزشکیان، گزینه رقیب خارجیش. یعنی انتخاب جلیلی را نمی‌توان به حساب قحط الرجال گذاشت.

دیگران را نمی‌دانم اما جلیلی برای من یک ویژگی بسیار خاص دارد. برخلاف عموم طرفدارانش که "برنامه داشتن" را خصوصیتش می‌دانند منی که از ۹۲ دقیق دنبالش کردم چیز زیادی از برنامه‌هایش نفهمیدم. بلکه برعکس امسال به این نتیجه رسیدم که جلیلی جزییات برنامه‌هایش را "عامدانه" عمومی نمی‌کند. برنامه داشتن (حداقل برای من) ویژگی خاص جلیلی نیست، ویژگی خاص سعید جلیلی را باید در "کارنامه" اش پیدا کرد.

نزدیک به ۴۰ روز از حادثه تلخ و رازآلود شهادت رییسی می‌گذرد. چه کسی فکر می‌کرد در این روزهایی که رییسی باید میوه تلاشهایش برای مهار اقتصاد رو به زوال ایران را می‌چید، اسراییل باید تبعات عملیات وعده صادق را می‌داد، ایران باید ثبات را تجربه می‌کرد چنین طوفانی از حوادث همه چیز را زیر و رو کند. اما دست خدا در چنین رویدادهایی آشکار می‌شود و یکبار بار دیگر به ما اهمیت بزرگترین دستاورد انقلاب اسلامی گوشزد شد: ساختار دولت-ملت ایرانی که می‌تواند در چنین طوفانی کشتی را به آرامی به سمت انتقال قدرت ببرد. یک انتخابات کاملاً رقابتی برگزار و بدون مشکلی "رای مردم" را هرچه باشد اجرا کند، حتی پزشکیان.

به نظرم مهمترین ویژگی جلیلی دقیقاً اینجاست: "او با یک آگهی روزنامه وارد دولت شده است." جلیلی مثل هر کارمندی استخدام شده، کارشناس، سرپرست، معاون، مدیر، مدیر کل، معاون وزیر و دبیر شعام شده. حتی یک بار هم این وسط تنزل مقام گرفته و دوباره از کارشناسی شروع کرده. چرا این ویژگی مهمی است؟

ساختار دولت - ملت یک ماشین عظیم پیچیده است. در این ساختار دو گونه رشد امکان پذیر است، رشد عمودی، و رشد افقی. اولی همین مسیری است که جلیلی و هر کارمندی طی می‌کند، دومی مسیری است که قالیباف، پزشکیان، قاضی‌زاده، زاکانی و بسیاری از رجال طی می‌کنند. اینها از بیرون سازمان به آن تزریق می‌شوند.

برخلاف تصور اتفاقاً رشد افقی پدیده بدی نیست. چرا که سازمان‌ها و به طور کلی ساختار دولت-ملت یک ویژگی ذاتی دارد. دولتمندی تمایل شدیدی به "حفظ وضع موجود" و "بقامحوری" دارد. همین تمایل است که امکان تداوم را در بحران‌هایی مثل انقلاب، جنگ، تحریم و تغییر ریاست جمهوری فراهم می‌کند. اما این تمایل یک فرزند ناخواسته می‌زاید: "روزمرگی"

رشد عمودی در سازمان و زندگی کارمندی روزمرگی را در تمام شئون فکری فرد تزریق می‌کند. در این شرایط افراد در برابر تحول و تغییر مقاوم می‌شوند. این از عجایب دستگاه دولت-ملت است. چیزی که باعث تداومش می‌شود جلوی پیشرفتش را می‌گیرد!

در چنین شرایطی است که رشد افقی مثل یک شوک می‌تواند سامانه‌اش را تکان بدهد. قالیباف، احمدی‌نژاد، رییسی نمونه‌های خوبی از این مثال هستند. اما الزاماً این تکانش موفق نخواهد بود، چرا که نا آشنایی مدیر می‌تواند تبدیل به آزمون و خطا شود. عین کسی که پشت دستگاهی پیچیده دکمه‌ها را امتحان می‌کند.

مثلاً احمدی‌نژاد سازمان برنامه بودجه را حذف کرد! هرچه این سازمان تخصصی‌تر باشد مدیر افقی زمان بیشتری برای آزمون و خطا نیاز دارد، در نتیجه یا زمان را برای یادگیری از دست می‌دهد (مثل ضرغامی در میراث) یا توسط همان سازمان مدیریت می‌شود. (مثل روحانی) یا تغییرات شدید اعمال می‌کند یا درک ناقصی از سازمان را مطرح می‌کند.(مثل درک قالیباف از کار اجرایی به مثابه پیمانکاری)

البته نمونه‌های موفقی از رشد افقی وجود دارد، شبیه مرحوم یزدانی خرم در والیبال که از فدراسیون کشتی آمد و نسل جدیدی ساخت. اما این روش ریسک بالایی دارد.

ساختار دولت_ملت موفق باید بتواند رشد عمودی را سالم کند. درست است که نمونه‌های موفقی از رشد عمودی وجود دارد مثل علیرضا دبیر در کشتی، حسن طهرانی مقدم در موشک‌سازی، مجید شهریاری و فخری‌زاده، اما در بسیاری موارد "روزمرگی" ذهن کارگزار را می‌بلعد. رشد عمودی یک آفت دیگر هم دارد که به "قانون پیتر" مشهور است. خلاصه‌اش اینکه مدیر موفقی ارتقا می‌یابد و خراب می‌کند. مثل محمد سرافراز در صداوسیما، یعنی سقف این مدیر همان پرس تی وی درخشان بود.

 

سعید جلیلی اینجاست که ممتاز است.

او از پایین‌ترین درب وارد شده، پله‌ها را بالا رفته و تمام پیچ و مهره‌های سازمان را یکبار باز و بست کرده، مشمول قانون پیتر نشده و در هیچ سطحی گیر نکرده اما از همه مهمتر درگیر روزمرگی نشده است. جلیلی کار دولتداری را کامل تجربه کرده و اجرا یعنی همین.

او به این هم بسنده نکرده، ۱۱ سال اخیر را صرف بررسی ساختار دولت-ملت کرده و برای تغییرش "ایده" ضد روزمرگی پیدا کرده است. نگفتن جزییات برنامه‌هایش به این دلیل است که قدر ایده‌هایش را فهمیده. مثل دیگر رقبا نیست که برایشان برنامه می‌نویسند و ایده‌ها را خرج کنند. چنین نامزدی در تاریخ انتخابات‌های ما بی‌مانند است. (او همین ایده‌ها، یعنی حاصل عمرش را رایگان به رییسی داد)

سازمان هم به خوبی این را می‌فهمد و مقابل تحول مقاومت می‌کند. ترجیح بدنه، ریاست اصلاح‌طلبان (کارگزاران) است که برخلاف اسمشان دقیقاً "حفظ وضع موجود" و گذران امور می‌کنند. انتهای ایده این افراد "نفت بفروشیم زندگی کنیم" است و به همین دلیل مذاکره رفع تحریم و عادیسازی (نرمالایز شدن) را پیگیری می‌کنند. ایران با چنین رویکردی در بهترین حالت مثل دوران خاتمی (بدون تحریم) درجا می‌زند یا مثل دوران روحانی (با تحریم) عقب می‌ماند.

در درجه بعد هم مدیرانی نسبتا مدیریت شونده مثل قالیباف اولویت سیستم است، که اگر چه مقداری درد تحرک دارد اما زایمانی در کار نیست. این مدیران مثل دوران احمدی‌نژاد زیرساخت‌های عمدتاً عمرانی را اجرا می‌کنند و برنامه‌های توسعه راستی را پیگیری می‌کنند که قطعاً با فاصله از نمونه قبلی بهتر و حتی باعث پیشروی است.

بحران جلیلی‌ها دقیقاً اینجاست که نه تنها ضد روزمرگی هستند، بلکه خواهان جهش هم هستند! از طرفی چون زیر و بم سازمان را هم دیده‌اند به راحتی مدیریت نمی‌شوند. او با همه کار نمی‌کند، تعارف ندارد و جلوی فساد و نابهینگی می‌ایستد. قدرت ریاست جمهوری را فراتر از پیمانکاری و ساخت و ساز، مثل یک معمار فهمیده است. چنین گزینه‌ای باید هم مطرود ساختارها باشد، اما شاید به لطف قدرت ملت در "دولت-ملت" بتوان تحولی ایجاد کرد. فشار از پایین!

ممکن است جلیلی رییس‌جمهور نشود اما من بسیار امیدوارم که یک حزب واقعی تاسیس کند و خودش را تکثیر کند.

 

پ.ن: مثالهای مدیریتی این متن نسبی هستند. همه دوران مدیریت یک نفر را نمی‌توان با یک جمله توصیف کرد.

 

 

سلمان معمار ۷ تیر ۱۴۰۳

 

توضیح: این سلسله یادداشت‌های سلمان معمار را از عکس‌نوشت‌های اینستاگرامش دارم به وبلاگ انتقال می‌دهم و چند وقت بعد به تاریخ نگارشش انتقال خواهم داد.

چیز عجیبی بود. هر شب تهران سقوط می‌کرد و هر صبح سرجایش بود. خارج نشینان چمدانها را بسته بودند و منتظر پایان مراحل اداری انقلاب بودند تا به رقص آزادی برسند. یکی‌شان در تجمع کانادا نوشته بود: "تو آنجا گلوله می‌خوری من اینجا می‌میرم" و بعد با دوست دخترش رفتند شام پس از مرگ.

اولین انقلاب دورکاری تاریخ.

انقلابیون کیلومترها آن طرف محل انقلاب جمع می‌شدند و فحش می‌دادند و مبارزه می‌کردند. در شبکه‌های اجتماعی می‌جنگیدند و حتی شهید هم می‌دادند.

اولین انقلاب با رهبران فوتبالیست و بازیگر. متحد می‌شدند و غنائم را تقسیم می‌کردند. حکم مسوولیت می‌زدند. از فرسنگ‌ها آن طرف مرگ فلانی را رد و صحنه را قتل اعلام می‌کردند. هشتگ‌های میلیونی می‌ساختند و دنیا را به تعجب می‌انداختند، اولین انقلاب هشتگی.

از چپ چپ تا راست راست کنار هم جمع شده بودند و شعار کومله را تکرار می‌کردند. هیچ کس نمی‌دانست چه می‌خواهند، یکی می‌گفت گشت نباشد، دیگری جلوی دوربین لخت می‌شد، یکی سقوط حکومت را می‌خواست و دیگری قدرت اصلاحات،

تمام دنیای غربی را پای کار آوردند، ژولیت بینوش موهایش را می‌برید و راجر واترز مصاحبه می‌کرد.

از مکرون تا نتانیاهو انقلابی شده بودند. امثال احسان کرمی و فرخ نژاد و ارجمند از میدان انقلاب به سفره انقلاب فرار می‌کردند. حجم توهم چنان بود که فراخوان پر کردن میدان آزادی می‌دادند. هر کس می‌مرد کشته شده بود. شاهین نجفی امان‌نامه می‌داد و صدف بیوتی آموزش ساخت سلاح.

خواندن سرود ملی را شرم آور کردند. شادی را جرم ساختند و دستور ناراحتی و اعتصاب می‌دادند. از همجنس باز تا محجبه، از تجزیه طلب تا سلطنت طلب، از دموکرات تا شاه دوست، ... دست به دست هم دادند تا کار تمام شود و آخرش چه شد

طوفان واقعیت توهم مجازی را برد و خیابان خالی پیدا شد. ما به زندگی‌مان برگشتیم و آنها به افسردگی‌شان.

۵۷ را دیده بودند اما هنوز فکر می‌کردند انقلاب یک جوسازی اراذل و دخالت خارجی بوده. در ۴۰۱ اولی را سفارش دادند و در ۴۰۴ دومی را. هر دو ناکام، چراکه انقلاب چشمه است، از درون می‌جوشد.

البته ۴۰۱ یک بازیگر درونی هم داشت. آنها که سالیانی در این تنور دمیدند و نان درآوردند. از ابتدای سال اخبار گشت ارشاد را داغ کردند، تیتر پشت تیتر، جلد پشت جلد، حتی یک جرقه ناکام با سپیده رشنو زده شد اما نگرفت، تا بالاخره مهسا امینی آتش را روشن کرد.

گسل حجاب را دست کم نگیرید. فکر می‌کردند میلیون‌ها زن به خیابان می‌آیند. حالا میلیونی هم نشد، حداقل صدها هزار، صدهزار هم نشد، ده ها هزار (یک صدم درصد ایران) که می‌شد.

اما امروز تقریبا هیچ تصویری از ۴۰۱ نیست که از بالا گرفته شده باشد جز یکی دو عکس با جمعیت به زور چند صد نفر. آنهم در رسانه‌ای‌ترین رویداد معاصر. اصلِ مردم نیامدند.

 آ.خامنه‌ای، یک مرجع تقلید دینی، پشت بلندگو از زنان کم حجاب که هدف ۴۰۱ بودند، تشکر کرد، آن هم دو بار!

سه سال بعد باز اسرائیل فکر می‌کرد با حمله به ایران مردم بیرون می‌ریزند و کار را تمام می‌کنند. اینبار هیچکس نیامد.

انقلاب مصنوعی ۴۰۱ اما شروع یک تغییر بزرگ بود: افتادن حجاب‌ها.

از ۴۰۱ بود که همه چیز رو آمد، صحنه روشن روشن شد. اینجا کومله از همان اول با پرچم کردستان در صندلی جلو نشسته بود. همان اول کومله نقده را گرفت و هشتگ آزادی زد. همجنس بازان رژه می‌رفتند. پهلوی خودش مراسم پابوسی نتانیاهو در اسرائیل را پوشش می‌داد. رجویسم همه جا بود و آموزش کوکتل مولتوف می‌دادند. خودشان شعار "من بی ناموسم" و "من سلیطه‌ام" را فریاد می‌زدند.

خیلی سریع ارتباط پارچه روی سر و تحریم تیم ملی روشن شد. طولی نکشید که شعارهای رکیک اندام جنسی در دانشگاه داده شد. در عرض چند هفته به لزوم حمله آمریکا رسیدند. هزاران نفر در کانادا جمع شدند که درخواست تحریم ایران و ثبت تروریستی سپاه را می‌دادند. پرچم را که همان روزهای اول آتش زدند. پلیس و مامور پیشکش. اصلا زن زندگی آزادی شعار قدیمی کومله بود. همینقدر عریان

از ۴۰۱ بود که پرده‌ها افتاد و فرصت وسط بازی گذشت، وقتی بعضی محجبه‌ها هشتک حمایت از ززا زدند تا پذیرفته شوند، ززایی‌ها به چشم عقب مانده نگاهشان کردند. مقابل حجاب اجباری، بی‌حجابی اجباری است، اختیار برچسب تبلیغاتی حذف حکومت بود. این میدان پر از مسیح علی‌نژاد هاست.

وضعیت امروز حجاب در خیابان تاثیر انقلاب جنسی جهانی است نه انقلاب فلانی. ایران جزو آخرین سنگرهای هویتی است که مقابل این موج ایستاده و باید حل شود. نه آن انقلاب درون‌زا بود و نه این خیابان.

سالها می‌گفتند گشت (هرگونه دخالت حکومت) نباشد همه چیز درست می‌شود، اصلا اینها باعث بی‌دینی شده‌اند، حالا داریم آرمانشهر دینی‌شان را می‌بینیم. هر روز تفاوت ظاهری ایران با غرب کمتر و شمال تهران اروپای دست دوم‌تر می‌شود. البته برای کسی که انسان اروپایی مرکز جهانش باشد خیلی هم اتفاق خوبیست و اصل ماجرا هم دقیقا اینجاست!

می‌خواستند زن ایرانی را حذف کنند.

زنی که انقلاب واقعی ۵۷ را آفرید. انقلابی که برای زنان دورترین روستاها بهداشت و آموزش برد. همانی که دختران را به دانشگاه فرستاد، پای ورزش زنان ایستاد. به نادیدگان فرصت داد، زن را سیاسی کرد، همانی که میلیونها زن انسان و خانه‌دار و شاغل و پزشک و دانشمند و کارآفرین و هنرمند و ... تربیت کرد.

زن ایرانی زیر موشک و تحریم و استعمار در دامنه آتشفشان زندگی ساخت. هویتش را حفظ کرد و قد کشید. خودش بود نه ادای دیگران. زنی که دغدغه جامعه داشت و فکر می‌کرد. زنی که پای باور و کشورش ایستاد. چنین زنی خطرناک نیست؟

۴۰۱ پروژه حذف زن ایرانی است و سرقت دستاوردهایش. گرفتن پرچمش و و عادی کردنش. کندن لباسش و فرستادنش به سربازی دیگران، عضو جنبش شو، یکی باش از صدها رونوشت زن پاریسی. زن یعنی این.

اول باید دنیایش را کوچک می‌کردند. «بدن خودمه» یعنی پاک کردن پیرامون. فردی کردن مساله. حذف تصویر بزرگ، فقط به خودت فکر کن، گور بابای بقیه. زندگی یعنی این. 

و وقتی آدمها از هم جدا شدند جمله اصلی را گفتند: دیگران به تو چه؟ و تو به دیگران چه؟ هر کسی سرش به کار خودش باشه. آزادی یعنی این

با «به تو/من چه» می‌شود جلوی چشمت صد هزار نفر بکشند، مکانیسم ماشه ببندند و آماده ترکمنچای شوند و تو در حال لذت بردن از شجاعت در رقص باشی.

می‌خواستند زنی بسازند در خود و برای خود.

زنی که دستاوردش زیبا کردن شهر باشد، نوعی مبلمان شهری. زنی که نهایت مبارزه‌اش نمایش جذابیت باشد، ابژه دیگران. زنی که افقش شباهت به زن پاریسی باشد، جنس دست دوم. زنی که "زندگی نرمال" را آنجا ببیند، حسرتی مداوم. چنین زنی بی‌خطر است، درگیر است، ناکام است، نگران جامعه نیست، فداکاری ندارد، حل می شود، چنین زنی به راحتی رها می‌کند

حجب و حیای ایرانی یک تکه پارچه نبود. حجاب یک "نه" بزرگ به این نظم است. نه به شبیه دیگری شدن. نه به زیر بار رفتن، نه به در دسترس بودن، نه به ارزانی زن، نه به حذف از اجتماع، نه به قضاوت، نه به رقابت زیبایی و ایجاد میلیونها زن بازنده.

مبارزه واقعی اینجاست. پس آنها میدان مبارزه را تغییر دادند: «شجاعت یعنی عریانی» حالا برو در این میدان تا دلت می‌خواهد بجنگ، هیچ شدی.

مهسا امینی نمونه جالبی است، بدون یک جمله، یک فعالیت، حتی یک خواسته! در نهایت انفعال. تا به حال شنیده‌اید "من میخواهم مهسا امینی شوم"؟! چرا این قهرمان الگو نیست؟! با هوش مصنوعی برایش صدا می‌گذارند، چون صدایی ندارد. سخنی نگفته و کاری نکرده و حتی اراده‌ای هم نداشته. هیچ چیزی برای الگو بودن ندارد.

مهسا امینی فقط یک نقش دارد: قربانی! او و زن‌های دیگر ماجرا از نیکا و سارینا و ... همه قربانی هستند نه الگو.

نام چنین کسی را رمز میکنند، چون این جایگاه زن ایرانی است. همه باید حس قربانی بودن کنند تا الگوی اصلی را بپذیرند.

در واقع ززا اصلا الگو نمی‌خواهد،

چون از اول داشت: «زن آزاد غربی».

اینجا زن ایرانی حتی لیاقت الگو شدن هم ندارد. باید حدش را بفهمد. گلشیفته فراهانی رهبر کبیر انقلاب نمونه‌اش، تا انتهای غربی شدن رفت، هرچه داشت کندند، هرچه گفتند کرد، اما هنوز به درجه انسان شدن نرسیده؛ همه جا یک "قربانی" سرکوب جهان سومی معرفی می‌شود که موفق شده ارزشهای غربی را بپذیرد. تارزانی که از جنگل به دنیای آدمها آمده. نوازشش کنید، لختش می‌کنیم، می‌رقصانیمش و اگر جفتک نزند جایزه هم می‌گیرد.

این آخرت زن ایرانی در دنیای ززاست. به همین عریانی.

از ۴۰۱ پرده‌ها افتاده. فکر می‌کنید آن استاندار جمهوری اسلامی که می‌گوید به حجاب اعتقادی ندارم، قبلا داشته؟ ون‌ها را آوردند و این بار حامیان حجاب را جمع کردند. (و همین سیاست رهاسازی تصویری ناچار و بی‌بدنه از نظام فرستاد که جنگ را تقویت کرد).

صحنه رو شده، این نمایش سبک زندگی کسانی است که به سرمایه رسیدند، قدرت را هم فتح کردند و حالا ارزش‌هایشان را به جامعه تحمیل می‌کنند و اسمش را انقلاب می‌گذارند.

همانطور که پهلوی و علینژاد در بیرون می‌گفتند «ما نماینده مردم هستیم، امتیاز بدهید تا شلوغ بشود» داخلی‌هایی هم آمدند که «ما نماینده مردم هستیم، امتیاز بدهید تا شلوغ نشود». خون‌های ۴٠١ را اینها در داخل نقد کردند و آنها در خارج.

شورش بی رهبر انقلابی است که اینطور دزدیده می‌شود. این یکی قدرت را گرفت و جاده را برای جنگ هموار کرد، آن یکی سرباز جنگ شد تا به قدرت برسد. 

رسوایی ۴۰۱ نهایتاً جنگ را هم از پرده بیرون انداخت. دیدید حمله اسراییل به ایران چقدر یادآور ۴۰۱ بود؟ از لزوم حمله آمریکا و اسرائیل نمی‌گفتند؟ از حذف سران سپاه؟ سفر پهلوی به اسرائیل؟ شعار زن زندگی نتانیاهو وسط جنگ؟

همان آدمها، همان شعارها، همان هدفها.

جنگ تحمیلی ۴۰۴ خروجی مستقیم ۴٠١ بود. تک تک کسانی که آن را داغ کردند در خون ۱۰۶۰ شهید شریک هستند.

پروژه اصلی اینجاست. مساله هیچ وقت یک تکه پارچه نبود، همانطور که در جنگ یک تکه خاک نبود.

 

 

سلمان معمار ۲۹ شهریور ۱۴۰۴

 

همایون شجریان در کنسرت خیابانی رایگانی که تبلیغ می‌کنند برای مردم نمی‌خواند. برای بانک صادرات می‌خواند. «رایگان» فریب مردم و اسم رمز تبلیغات ۲۰ میلیاردی بانک صادرات است. که به او پرداخت شده است. همایون برای تهیه آلبوم‌هایش پیشتر برای بانک صادرات و پول‌های رانتی ایران مال و بانک آینده نیز کمر خم کرده بود.

 

پی‌نوشتی برای ایضاح بهتر:

در باب کنسرت رایگان اما بیست میلیاردی همایون شجریان سوءبرداشتی پیش آمده که انگار مخالف برگزاری این کنسرت هستیم. اما مسأله نحوه تبلیغ کنسرت است که فریبکارانه و غیر اخلاقی است. اتفاقاً در این روزهای تاریک سخت دلهره‌آور و بی‌آینده برگزاری چنین کنسرتی جای خشنودیست. هم تجربه‌ای نو در برگزاری کنسرت است، هم رایگان است و امکان حضور افرادی که علاقه دارند اما امکان تامین بلیط ندارند را فراهم می‌کند و هم تمرینی برای حضور جمعی و خیابانی مردم در رویدادی غیر ایدئولوژیک است.

طبعاً همه کنسرت‌ها اسپانسر دارند اما بخش عمده‌ای از هزینه‌ها از طریق بلیط فروشی تأمین می‌شود و مابقی درآمد دستمزد عوامل برگزاری کنسرت است. در واقع انتقاد از همایون به این دلیل است که با عنوان کردن آرزوی محال برای برگزاری کنسرت رایگان در میدان آزادی جوری وانمود می‌کند که انگار برای رضای الی الله و شادی ارواح مومنین کنسرت رایگان برگزار می‌کند. درستش این بود که صادقانه به مردم می‌گفت با سفارش بیست میلیاردی بانک صادرات کنسرت رایگان برگزار می‌کند. معنی کنسرت رایگان این است که طرف با هزینه خودش اقدام کند نه اینکه برای «آروزی محال»اش دستمزدی هنگفت بگیرد و منت لطف و مرحمت به مردم بزند.

این آرزوی محال هم آرزوی برگزاری کنسرت در میان آزادی بود نه برگزاری رایگان کنسرت برای مردم.

 

پ.ن: برنده اصلی این بازی بنگاه مالی بانک صادرات بود که با پیش انداختن ،همایون بدون هزینه تبلیغ خودش را انجام داد.

 

از فیسبوک امیر چمانی

 

پی‌نوشت من: مسلماً با جمله «اتفاقاً در این روزهای تاریک سخت دلهره‌آور و بی‌آینده برگزاری چنین کنسرتی جای خشنودیست» امیر چمانی موافق نیستم اما خواستم میزان بوی گند به قول هشتگ‌های هنرمند غیر متعهد و غیر مردمی که او در پایان مطلبش زده را نشان بدهم. وگرنه همایون شجریان سال ۴۰۱ که یادمان نرفته است.

 

 ما هر سال هفته وحدت داشتیم و داریم، پربرکت هم است؛ ولی این هفته وحدت یا آن تقریب، یک محفل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است؛ تنها محفل فرهنگی نیست. ما باید بدانیم که چه کسی در کمین است.

 

ما هر سال، هفته وحدت داریم و تقریب، دبیرخانه‌اش در طول سال باز است؛ که ما یک حقیقت هستیم، یک دین داریم، یک قرآن داریم، یک حبل داریم که باید اعتصام بکنیم؛اما این بیگانه نه سنی می‌شناسد نه شیعه می‌شناسد؛ امروز علیه ماست، فردا علیه شماست!

 

تقریباً هفتاد درصد برنامه تقریب و ایام هفته وحدت، باید درباره این مسائل سیاسی باشد. فضایل پیغمبر را نقل کردن، اینکه محبت پیغمبر اثر دارد، محبت اهل بیت اثر دارد، این سی درصد قضیه است؛ اما دشمن در کمین است، آمده تفنگ داده به دست آن تکفیری، آن وقت شما دارید فضیلت نقل می‌کنید؟!

 

 هفته وحدت باید کارش طور دیگری باشد؛ دارالتقریب در طول سال باید این ‌طور باشد.

 

 حضرت امیر (سلام الله علیه) یک بیان نورانی دارد؛ وقتی پرچم جنگ جمل را به پسرش ابن‌حنفیه داد، به او فرمود: تو با همین سرباز روبه‌رو می‌جنگی تو ولی: «اِرْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَی الْقَوْمِ» ببین اتاق جنگ کجاست، آن دورترین نقطه را ببین.

 

 الآن ما باید دورترین نقطه که آمریکای پلید و صهیونیسم هستند را کاملاً ببینیم.

 

 

آیت الله جوادی آملی/ دیدار مسئولین سازمان حج و زیارت با حضرت استاد/ تاریخ ۹۲/۰۸/۲۹

خداوند در آیه ۴۳ سوره ی فاطر می‌فرماید: «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا» این آیه یعنی خدا چک سفید امضای رستگاری و عاقبت به خیری به هیچ پیغمبر و به هیچ امام و به هیچ امامزاده و آیت الله و هیچ امتی نداده و این ممکن نیست مگر اینکه انسان با سنت الهی حرکت کند. سنت الهی هم این است: «عَبْدِی أَطِعْنِی أَجْعَلْکَ مِثْلِی»، اگر بنده‌ام اطاعت من را کرد او را مانند خودم قرار می‌دهم. اگر به خلق خدا خدمت کردی «إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» و اگر با دشمن خدا جنگیدید غالب و فاتح می‌شوید «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ» را نصیبتان می‌کنم.

 

پس این پنبه را از گوشمان در بیاوریم که هرکاری دلمان خواست بکنیم یک هیئت و یک روضه می‌رویم و یک کربلا برویم کارها درست می‌شود. اینها با هم قابل جمع نیست. آن عقاب خودش را دارد و این حساب خودش را.

 

 

حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری

 

پ.ن: یک سری از من دلخور شدند که چرا جایی نوشتم چرا شهید باقری رفت دانشگاه آزاد اسلامی و گفت ما نباید با باتوم در خیابان بچرخیم برای بی‌حجابی که فرمانده کل قوا گفته هم حرام شرعی است و هم سیاسی. (تضعیف نیروی انتظامی)

ناراحت شدند که چرا گفتم سرداران سپاه که حالا شهید شدند، حرام امامین انقلاب مبنی بر عدم دخالت در سیاست و انتخابات را حلال کردند. شهادت عصمت نمی‌آورد. آن جای خود این جای خود. 

سردار شهید حاج قاسم قرار بود زمانی که فرمانده بود تبلیغ کاندیدی را بکند. صبح فردا وقتی سربازان جمع شده بودند حکم تحریم دخالت سپاه فرمانده کل قوا را بلند می‌کند و بر آن گردن می‌نهد.

شوخی است مگر؟ مثقال خیر یره و مثقال شر یره. همچنان که بر زنان پیامبر جزای خیر و شر دو برابر است بر صاحب منصبان از هر قشری همان است. من نمی‌گویم فرمانده کل قوا می‌گوید.

 

وجود مبارک امام عسکری (سلام الله علیه) فرمودند: عزّت، حق محور است.

اگر کسی حق گفت، به حق باور کرد و به حق عمل کرد، می‌شود عزیز و هیچ کسی نمی‌تواند او را ذلیل کند (چه فرد چه جامعه) و اگر کسی از حق فاصله گرفت و باطل‌مدار بود، می‌شود ذلیل و هیچ کس نمی‌تواند او را عزیز کند.

درست است خدا فرمود عزتی داریم ذلّتی داریم: ﴿تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ﴾؛ اما مشیئت او حکیمانه است.

امام سجاد (سلام الله علیه) فرمود:

مشیئت او متنِ حکمت است: «یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حکمته الوَسَائِل‏»؛ ای خدایی که هیچ توسّلی و هیچ وسیله‌ای، نمی‌تواند مسیر مشیئت تو را عوض کند؛ مشیئت و اراده تو حکیمانه است. هیچ کس با دعا و تضرّع و ناله و توسل نمی‌تواند از خدا کاری بخواهد که آن کار حکیمانه نباشد.

اگر او بر اساس مشیئت، عده‌ای را عزیز و بر اساس مشیئت، عده‌ای را ذلیل می‌کند: ﴿تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ﴾، این را امام عسکری سلام الله علیه معنا کرده است؛ فرمود:

اگر کسی حق را فهمید (۱)،

باورش کرد (۲)،

به آن عمل کرد (۳)،

و در جامعه منتشر کرد (۴) مثل اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، او عزیز می‌شود.

هیچ فرد یا جامعه‌ای حق را رها نکرد و به باطل گرایش پیدا نکرد، الّا اینکه ذلیل خواهد شد.

 

 

آیت الله جوادی آملی/ درس اخلاق؛ تاریخ: ۹۵/۰۹/۱۸

 

وحدت میان «تشیع» و «تسنن» نه ممکن است نه معقول؛ مرگ تفکر علمی در میان تسنن و در میان تشیع – هر دو- است. اما وحدت «شیعه» و «سنی» هم ممکن است و هم معقول و هم مسئولیت و تعهد ما این است...

 

وقتی از آن کسی که می‌گوید «فلسطینی‌ها باید ضربه بخورند و وقتی خوب ضربه بخورند، دل شیعه را خنک می‌کند» می‌پرسیم: چرا ضربه بخورند؟ جواب می‌دهد: «اینها دشمن اهل بیت بوده‌اند!» آقا! اینها کی دشمن اهل بیت بوده‌اند؟ اهل بیت کجا، اینها کجا؟ اینها چه تقصیری کرده‌اند؟ و ثانیاً آن اهل بیت تو، اهل بیتی است که انتقامش را باید «بن‌گوریون» بگیرد؟! این تشیع تو چه جور است که منتقمش و موعودش «بن‌گوریون» و «موشه‌دایان» است؟! جامعه‌های اسلامی بمباران می‌شوند، اینها می‌گویند آنها دارند انتقام آن ستمی را که بر خانوادهٔ مصطفی رفت، پس می‌دهند!

 

تو اگر شیعه هستی، به این معناست که در راه علی باید بروی و به آنچه که او برای آن جنگید، تو هم بجنگی و برای آنچه او زندگی‌اش را فدا کرد، تو زندگی‌ات را فدا کنی، نه به این معنا که کسانی را که امروز مثل تو بدبخت هستند در کام دشمن مشترک خودت بیندازی یا بپسندی که بیفتند. آیا علی الان خودش با اینها دشمن است؟ برداشت تاریخی این آقا غلط است.

 

این اگر به فلان خلیفه معتقد است، به عنوان دشمن اهل بیت به او معتقد نیست؛ به عنوان یک خلیفهٔ پیغمبر و رفیق علی به او معتقد است و من باید او را از اشتباه دربیاورم. اگر منطق دارم، باید این رفیقم را از این برداشت تاریخی غلط دربیاورم. و این کوشش من است و رسالت من. در آن حمله ‌کردن به خانه فاطمه، والله این آقا شرکت نداشته! این ۱۴۰۰ سال بعد آمده. خودت هم می‌دانی شرکت نداشته و خودت هم می‌دانی که به نفع کی ‌داری حرف می‌زنی!

 

 

 

علی شریعتی/ علی بنیانگذار وحدت/ علی [مجموعه آثار شماره ۲۶]/ انتشارات نیلوفر/ صفحات ۱۸۰ تا ۱۸۳.

 

 

 

 

از کانال:

@Ab_o_Atash

اگر عرفات را نماد جامعه فلسطینی محصور شده در کرانه باختری بگیریم که همین هم هست، این فیلم کوتاه و پرکنایه فرانسوی در 90 ثانیه به شما می‌گوید که فلسطینی‌ها در کرانه باختری بخصوص بعد از پیمان اسلو در دهه 90 میلادی چطور زندگی می‌کنند؛ پیمانی که مقاومت وقت فلسطینی (ساف) در آن به امید زندگی بهتر برای فلسطینی‌ها مهمترین خطوط قرمزش را به دست همین عرفات در برابر «رابین» و «پرز» ذبح کرد و طرف اسرائیلی هم منت گذاشت و آنها را به رسمیت شناخت.

نتیجه پیمان اسلو که راه گروههای مقاومت نظیر حماس و جهاد را از ساف جدا کرد بدتر شدن زندگی فلسطینی ها در کرانه باختری و ایضاً در غزه بود.

اوضاع چنان بر مردم سخت شد که انتفاضه دوم در سال 2000 از دل آن بیرون آمد عرفات در خانه‌اش در رام الله محصور ماند و در نهایت هم به مرگی مشکوک درگذشت.

قرار بود پیمان اسلو به دو دولتی ختم شود، اما امروز شاید بتوان متصور بود که دو خط موازی در نهایت به هم برسند اما دو کشور مستقل اسرائیل و فلسطین هرگز شکل نخواهد گرفت.

حمایت‌های ادایی کشورهای غربی از تشکیل کشور مستقل فلسطینی و ژست مخالفتشان با اسرائیل را هم بگذارید کنار

پی نوشت: کلیپ نگاهی گزنده و کنایه‌زن به دیدگاه عرفات در سازش با اسرائیل دارد. در انتهای فیلم عرفات روی تختخوابش به لوله توپ اسرائیلی که نماد استیلای اسرائیل در کرانه باختری و زندگی فلسطینیان است می‌گوید برو کنار همه جا رو داری می‌گیری.

 

 

 

از اینستاگرام مهدی بختیاری