پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«قال: یا على! خمسة تنور القلب : کثرة قرائة قل هو الله احد و قلة الکلام و مجالسة العلماء والصلاة فى اللیل و المشىء الى المساجد»
یا على! پنج چیز دل را نورانى مىکند: کثرت تلاوت سوره قل هو الله احد، کم گویى، مجالست با علما، نماز شب و گام برداشتن به سوى مسجد.
این حدیث را که خواندم یاد کتاب خار و میخک اثر شهید یحیی سنوار افتادم. آنجایی که در اوایل کتاب شخصی به نام شیخ احمد چند جوان را میبیند که کنار دیوار خانهای روی پتویی نشسته و بازی میکنند میرود کنار آنها مینشیند. با آنها گپ میزند و از هدفمندی در زندگی میگوید.سپس آنها را دعوت میکند تا بعد از نماز مغرب در مسجد با هم باشند و به ادامه گفتگو بپردازند.
چون کتاب را صوتی گوش دادم نمیتوانم واگویه صحیح با ذکر صفحه داشته باشم اما از ابتدا تا انتهای داستان یعنی از همان دوران کودکی شخصیت اول داستان یعنی احمد که همراه پدربزرگش به مسجد میرفت و ادای نماز خواندن در میآورد تا انتهای داستان آنچه هدایتگر و جهت بخش حرکت جهادی در جوانان کرانه باختری و غزه است محوریت مسجد است.
تقابل کنشهای فکری متضاد از کمونیستها گرفته تا اسلامگراها، تشریح روشهای شکنجه و بازجویی، بازخوانی تاریخ تحول در زندانهای رژیم صهیونیستی توسط زندانیان با اعتصاب غذا و اتحاد عجیبشان، ساخت دانشگاه اسلامی در غزه توسط خود دانشجویان، پاکسازی جاسوسان و تغییر فضای فاسد برخی جوانان فریب خورده حتی به قیمت حذف فیزیکی برادر توسط برادر، صحبت کردن از حربههای تکراری و البته ناشیانه رژیم صهیونیستی در تولید و انتشار اخبار و...
گاهی میان خنده گریه میکردم و گاهی میان گریه لبخند میزدم. وقتی یحیی عیاش موقع افطار میشنود که خانهای که در آن پنهان شده محاصره شده است، بدون اینکه از کوزهای که برداشته بود آبی بنوشد به پشت بام رفت و بعد از کشتن یک صهیونیست توسط سربازان کشته شد و از پشت بام به پای یک درخت زیتون افتاد و سربازان جرات نکردند به بدن بیجان او نزدیک شوند و خونش فرصت داشت خاک پای درخت زیتون را سیراب کند، یاد یحیی افتادم. سه روز بدون غذا و آب در حالی که خیلیها میگفتند او در کاخش در زیر زمین پنهان شده است آن صحنه بیبدیل را آفرید.
یاد علیرضا داوری میافتم که گفت او جاسوس است و یاد شیخ فتحی که محتویات جیب سنوار را گذاشته و نوشته بود ببینید خود او هم از محصولات اسرائیلی میخورده.
یحیی عیاش تشییع جنازه باشکوهی در باریکه غزه داشت اما یحیی سنوار...
داشتم میگفتم از محوریت مسجد اینکه آقای قرائتی شاید بیش از دو دهه است که میگوید مسجدها را احیا کنید اینکه مسجد است که انسان میسازد نه حسینیه که فقط شور ایجاد میکند. این را میشود هنوز هم در مردم غزه دید که در پیرامون خرابههای مساجد که فقط گنبدی روی تلی از بتن پارهها باقیمانده جمع میشوند، نماز میخوانند، غذا میخورند و مسجدها را گیرم با خاک یکسان شده خالی نمیگذارند.
خار و میخک داستان اشغال فلسطین و تفاوت میان مردم کرانه باختری و غزه است. وقتی کم کم جوانان غزه فرصت میکنند وارد سرزمین اشغالی شوند و به کرانه باختری بروند و یا در الخلیل و رام الله زندگی، کار و تحصیل کنند و بچرخند، متوجه فاصله طبقاتی میان خودشان و آنها میشوند. وقتی یکی از جوانان با دیدن خانهها میگوید پسر با پول سنگهای این خانه میشود غذای چند روز مردم غزه را تامین کرد، یاد تهران و آن در خانه میافتم که میتوانست زندگی هفت پشت ما را تامین کند.
خواندن آن کتاب چشم انداز دیگری برایم گشود.