مرا آفرید آن که دوستم داشت

اولین انقلاب دورکاری تاریخ: حجاب‌های افتاده

يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۴۰۴، ۰۲:۳۶ ب.ظ

چیز عجیبی بود. هر شب تهران سقوط می‌کرد و هر صبح سرجایش بود. خارج نشینان چمدانها را بسته بودند و منتظر پایان مراحل اداری انقلاب بودند تا به رقص آزادی برسند. یکی‌شان در تجمع کانادا نوشته بود: "تو آنجا گلوله می‌خوری من اینجا می‌میرم" و بعد با دوست دخترش رفتند شام پس از مرگ.

اولین انقلاب دورکاری تاریخ.

انقلابیون کیلومترها آن طرف محل انقلاب جمع می‌شدند و فحش می‌دادند و مبارزه می‌کردند. در شبکه‌های اجتماعی می‌جنگیدند و حتی شهید هم می‌دادند.

اولین انقلاب با رهبران فوتبالیست و بازیگر. متحد می‌شدند و غنائم را تقسیم می‌کردند. حکم مسوولیت می‌زدند. از فرسنگ‌ها آن طرف مرگ فلانی را رد و صحنه را قتل اعلام می‌کردند. هشتگ‌های میلیونی می‌ساختند و دنیا را به تعجب می‌انداختند، اولین انقلاب هشتگی.

از چپ چپ تا راست راست کنار هم جمع شده بودند و شعار کومله را تکرار می‌کردند. هیچ کس نمی‌دانست چه می‌خواهند، یکی می‌گفت گشت نباشد، دیگری جلوی دوربین لخت می‌شد، یکی سقوط حکومت را می‌خواست و دیگری قدرت اصلاحات،

تمام دنیای غربی را پای کار آوردند، ژولیت بینوش موهایش را می‌برید و راجر واترز مصاحبه می‌کرد.

از مکرون تا نتانیاهو انقلابی شده بودند. امثال احسان کرمی و فرخ نژاد و ارجمند از میدان انقلاب به سفره انقلاب فرار می‌کردند. حجم توهم چنان بود که فراخوان پر کردن میدان آزادی می‌دادند. هر کس می‌مرد کشته شده بود. شاهین نجفی امان‌نامه می‌داد و صدف بیوتی آموزش ساخت سلاح.

خواندن سرود ملی را شرم آور کردند. شادی را جرم ساختند و دستور ناراحتی و اعتصاب می‌دادند. از همجنس باز تا محجبه، از تجزیه طلب تا سلطنت طلب، از دموکرات تا شاه دوست، ... دست به دست هم دادند تا کار تمام شود و آخرش چه شد

طوفان واقعیت توهم مجازی را برد و خیابان خالی پیدا شد. ما به زندگی‌مان برگشتیم و آنها به افسردگی‌شان.

۵۷ را دیده بودند اما هنوز فکر می‌کردند انقلاب یک جوسازی اراذل و دخالت خارجی بوده. در ۴۰۱ اولی را سفارش دادند و در ۴۰۴ دومی را. هر دو ناکام، چراکه انقلاب چشمه است، از درون می‌جوشد.

البته ۴۰۱ یک بازیگر درونی هم داشت. آنها که سالیانی در این تنور دمیدند و نان درآوردند. از ابتدای سال اخبار گشت ارشاد را داغ کردند، تیتر پشت تیتر، جلد پشت جلد، حتی یک جرقه ناکام با سپیده رشنو زده شد اما نگرفت، تا بالاخره مهسا امینی آتش را روشن کرد.

گسل حجاب را دست کم نگیرید. فکر می‌کردند میلیون‌ها زن به خیابان می‌آیند. حالا میلیونی هم نشد، حداقل صدها هزار، صدهزار هم نشد، ده ها هزار (یک صدم درصد ایران) که می‌شد.

اما امروز تقریبا هیچ تصویری از ۴۰۱ نیست که از بالا گرفته شده باشد جز یکی دو عکس با جمعیت به زور چند صد نفر. آنهم در رسانه‌ای‌ترین رویداد معاصر. اصلِ مردم نیامدند.

 آ.خامنه‌ای، یک مرجع تقلید دینی، پشت بلندگو از زنان کم حجاب که هدف ۴۰۱ بودند، تشکر کرد، آن هم دو بار!

سه سال بعد باز اسرائیل فکر می‌کرد با حمله به ایران مردم بیرون می‌ریزند و کار را تمام می‌کنند. اینبار هیچکس نیامد.

انقلاب مصنوعی ۴۰۱ اما شروع یک تغییر بزرگ بود: افتادن حجاب‌ها.

از ۴۰۱ بود که همه چیز رو آمد، صحنه روشن روشن شد. اینجا کومله از همان اول با پرچم کردستان در صندلی جلو نشسته بود. همان اول کومله نقده را گرفت و هشتگ آزادی زد. همجنس بازان رژه می‌رفتند. پهلوی خودش مراسم پابوسی نتانیاهو در اسرائیل را پوشش می‌داد. رجویسم همه جا بود و آموزش کوکتل مولتوف می‌دادند. خودشان شعار "من بی ناموسم" و "من سلیطه‌ام" را فریاد می‌زدند.

خیلی سریع ارتباط پارچه روی سر و تحریم تیم ملی روشن شد. طولی نکشید که شعارهای رکیک اندام جنسی در دانشگاه داده شد. در عرض چند هفته به لزوم حمله آمریکا رسیدند. هزاران نفر در کانادا جمع شدند که درخواست تحریم ایران و ثبت تروریستی سپاه را می‌دادند. پرچم را که همان روزهای اول آتش زدند. پلیس و مامور پیشکش. اصلا زن زندگی آزادی شعار قدیمی کومله بود. همینقدر عریان

از ۴۰۱ بود که پرده‌ها افتاد و فرصت وسط بازی گذشت، وقتی بعضی محجبه‌ها هشتک حمایت از ززا زدند تا پذیرفته شوند، ززایی‌ها به چشم عقب مانده نگاهشان کردند. مقابل حجاب اجباری، بی‌حجابی اجباری است، اختیار برچسب تبلیغاتی حذف حکومت بود. این میدان پر از مسیح علی‌نژاد هاست.

وضعیت امروز حجاب در خیابان تاثیر انقلاب جنسی جهانی است نه انقلاب فلانی. ایران جزو آخرین سنگرهای هویتی است که مقابل این موج ایستاده و باید حل شود. نه آن انقلاب درون‌زا بود و نه این خیابان.

سالها می‌گفتند گشت (هرگونه دخالت حکومت) نباشد همه چیز درست می‌شود، اصلا اینها باعث بی‌دینی شده‌اند، حالا داریم آرمانشهر دینی‌شان را می‌بینیم. هر روز تفاوت ظاهری ایران با غرب کمتر و شمال تهران اروپای دست دوم‌تر می‌شود. البته برای کسی که انسان اروپایی مرکز جهانش باشد خیلی هم اتفاق خوبیست و اصل ماجرا هم دقیقا اینجاست!

می‌خواستند زن ایرانی را حذف کنند.

زنی که انقلاب واقعی ۵۷ را آفرید. انقلابی که برای زنان دورترین روستاها بهداشت و آموزش برد. همانی که دختران را به دانشگاه فرستاد، پای ورزش زنان ایستاد. به نادیدگان فرصت داد، زن را سیاسی کرد، همانی که میلیونها زن انسان و خانه‌دار و شاغل و پزشک و دانشمند و کارآفرین و هنرمند و ... تربیت کرد.

زن ایرانی زیر موشک و تحریم و استعمار در دامنه آتشفشان زندگی ساخت. هویتش را حفظ کرد و قد کشید. خودش بود نه ادای دیگران. زنی که دغدغه جامعه داشت و فکر می‌کرد. زنی که پای باور و کشورش ایستاد. چنین زنی خطرناک نیست؟

۴۰۱ پروژه حذف زن ایرانی است و سرقت دستاوردهایش. گرفتن پرچمش و و عادی کردنش. کندن لباسش و فرستادنش به سربازی دیگران، عضو جنبش شو، یکی باش از صدها رونوشت زن پاریسی. زن یعنی این.

اول باید دنیایش را کوچک می‌کردند. «بدن خودمه» یعنی پاک کردن پیرامون. فردی کردن مساله. حذف تصویر بزرگ، فقط به خودت فکر کن، گور بابای بقیه. زندگی یعنی این. 

و وقتی آدمها از هم جدا شدند جمله اصلی را گفتند: دیگران به تو چه؟ و تو به دیگران چه؟ هر کسی سرش به کار خودش باشه. آزادی یعنی این

با «به تو/من چه» می‌شود جلوی چشمت صد هزار نفر بکشند، مکانیسم ماشه ببندند و آماده ترکمنچای شوند و تو در حال لذت بردن از شجاعت در رقص باشی.

می‌خواستند زنی بسازند در خود و برای خود.

زنی که دستاوردش زیبا کردن شهر باشد، نوعی مبلمان شهری. زنی که نهایت مبارزه‌اش نمایش جذابیت باشد، ابژه دیگران. زنی که افقش شباهت به زن پاریسی باشد، جنس دست دوم. زنی که "زندگی نرمال" را آنجا ببیند، حسرتی مداوم. چنین زنی بی‌خطر است، درگیر است، ناکام است، نگران جامعه نیست، فداکاری ندارد، حل می شود، چنین زنی به راحتی رها می‌کند

حجب و حیای ایرانی یک تکه پارچه نبود. حجاب یک "نه" بزرگ به این نظم است. نه به شبیه دیگری شدن. نه به زیر بار رفتن، نه به در دسترس بودن، نه به ارزانی زن، نه به حذف از اجتماع، نه به قضاوت، نه به رقابت زیبایی و ایجاد میلیونها زن بازنده.

مبارزه واقعی اینجاست. پس آنها میدان مبارزه را تغییر دادند: «شجاعت یعنی عریانی» حالا برو در این میدان تا دلت می‌خواهد بجنگ، هیچ شدی.

مهسا امینی نمونه جالبی است، بدون یک جمله، یک فعالیت، حتی یک خواسته! در نهایت انفعال. تا به حال شنیده‌اید "من میخواهم مهسا امینی شوم"؟! چرا این قهرمان الگو نیست؟! با هوش مصنوعی برایش صدا می‌گذارند، چون صدایی ندارد. سخنی نگفته و کاری نکرده و حتی اراده‌ای هم نداشته. هیچ چیزی برای الگو بودن ندارد.

مهسا امینی فقط یک نقش دارد: قربانی! او و زن‌های دیگر ماجرا از نیکا و سارینا و ... همه قربانی هستند نه الگو.

نام چنین کسی را رمز میکنند، چون این جایگاه زن ایرانی است. همه باید حس قربانی بودن کنند تا الگوی اصلی را بپذیرند.

در واقع ززا اصلا الگو نمی‌خواهد،

چون از اول داشت: «زن آزاد غربی».

اینجا زن ایرانی حتی لیاقت الگو شدن هم ندارد. باید حدش را بفهمد. گلشیفته فراهانی رهبر کبیر انقلاب نمونه‌اش، تا انتهای غربی شدن رفت، هرچه داشت کندند، هرچه گفتند کرد، اما هنوز به درجه انسان شدن نرسیده؛ همه جا یک "قربانی" سرکوب جهان سومی معرفی می‌شود که موفق شده ارزشهای غربی را بپذیرد. تارزانی که از جنگل به دنیای آدمها آمده. نوازشش کنید، لختش می‌کنیم، می‌رقصانیمش و اگر جفتک نزند جایزه هم می‌گیرد.

این آخرت زن ایرانی در دنیای ززاست. به همین عریانی.

از ۴۰۱ پرده‌ها افتاده. فکر می‌کنید آن استاندار جمهوری اسلامی که می‌گوید به حجاب اعتقادی ندارم، قبلا داشته؟ ون‌ها را آوردند و این بار حامیان حجاب را جمع کردند. (و همین سیاست رهاسازی تصویری ناچار و بی‌بدنه از نظام فرستاد که جنگ را تقویت کرد).

صحنه رو شده، این نمایش سبک زندگی کسانی است که به سرمایه رسیدند، قدرت را هم فتح کردند و حالا ارزش‌هایشان را به جامعه تحمیل می‌کنند و اسمش را انقلاب می‌گذارند.

همانطور که پهلوی و علینژاد در بیرون می‌گفتند «ما نماینده مردم هستیم، امتیاز بدهید تا شلوغ بشود» داخلی‌هایی هم آمدند که «ما نماینده مردم هستیم، امتیاز بدهید تا شلوغ نشود». خون‌های ۴٠١ را اینها در داخل نقد کردند و آنها در خارج.

شورش بی رهبر انقلابی است که اینطور دزدیده می‌شود. این یکی قدرت را گرفت و جاده را برای جنگ هموار کرد، آن یکی سرباز جنگ شد تا به قدرت برسد. 

رسوایی ۴۰۱ نهایتاً جنگ را هم از پرده بیرون انداخت. دیدید حمله اسراییل به ایران چقدر یادآور ۴۰۱ بود؟ از لزوم حمله آمریکا و اسرائیل نمی‌گفتند؟ از حذف سران سپاه؟ سفر پهلوی به اسرائیل؟ شعار زن زندگی نتانیاهو وسط جنگ؟

همان آدمها، همان شعارها، همان هدفها.

جنگ تحمیلی ۴۰۴ خروجی مستقیم ۴٠١ بود. تک تک کسانی که آن را داغ کردند در خون ۱۰۶۰ شهید شریک هستند.

پروژه اصلی اینجاست. مساله هیچ وقت یک تکه پارچه نبود، همانطور که در جنگ یک تکه خاک نبود.

 

 

سلمان معمار ۲۹ شهریور ۱۴۰۴

 

نظرات  (۳)

سلام سلام...

 

 

مدت ها بود دنبال یه مطلب خوب درباره زن زندگی آزادی بودم ، و این پستی که گذاشتید عالی بود از نظر من

 

خدا خیرتون بده

سلام.

وقتی خانم هیپنوتیک مهر تأیید بزنه به این یادداشت. معلومه که خیلی‌خیلی ارزشمنده :)

 

 

به نظر منم بسیار مستدل و مستند و عمیق بود و البته غم انگیز و دردآور و شرم‌آور از ماجرای پروژه‌سازی صهیونیست‌ها.

که عده‌ای میان‌تهی و فریب‌خورده شده بودند عمله بدون مزدِ حرامیان که هویت‌ما را و شخصیت زن ایرانی را به نفع بیگانگان مصادره کردند و داغ بر دل ما نشاندند.

 

ممنون از شما و نویسندۀ محترم

 

چقدر زیاد به دلم نشست

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی