مرا آفرید آن که دوستم داشت

جان به هوای کوی او خدمت تن نمی‌کند*

سه شنبه, ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۰۹:۱۸ ب.ظ

دیشب اصلاً خوابم نبرد. یک مقداری در یکی از اتاق‌های گفتگو شنونده بودم. همزمان مشغول انتقال نوشته‌های اینستاگرام به وبلاگ. هیجانات اتاق گفتگو با احساسات مرور روزهای رفته تلخ تلخ تلخ در می‌آمیخت و من بی‌خواب‌تر می‌شدم.

 

آخرین پست را که داشتم نتقال می‌دادم یک چند تایی تلفات در صفحات گشوده شده فدای سرم شد. به شدت خوابم می‌آمد اما می‌خواستم کار را تمام کنم. چرا؟ برای اینکه گالری گوشی دچار مشکلی است که نمی‌دانم و نمی‌توانم حل کنم. فکر می‌کردم اگر کار اسکرین شات‌ها را تمام کنم می‌توانم یکباره این مشکل را هم حل کنم.

 

ناگهان صدای اذان آمد. ساعت ۴ صبح بود. دیگر اختیار چشم‌هایم را نداشتم. خوابیدم و زمانی بیدار شدم که چیزی به قضا شدن نماز نمانده بود. اما به قدری ناراحت و عصبانی بودم از دست خودم که متوجه نشدم و به جای ادا، قضا خواندم.

 

خودم را تنبیه کردم. تنبیه امروزم این بود که هیچ کدام از صفحاتم را در ویسگون، ایتا، وبلاگ و همینطور ویراستی چک نکنم. امروز نوبت ورزشم بود همراه دوستان و همکاران سابقم. همین باعث شد که زمان بسیاری را بدون عوارض جانبی اعتیاد سپری کنم.

 

یکی از دخترها چند وقت پیش درباره خواص پوست هندوانه می‌گفت و برایم مربای پوست هندوانه آورده بود. بین خواص این جالب بود که می‌گفت عضله ساز است گفتم از گوسفندها مشخص است خب. دیگر خنده مجال نداد.

 

امروز موقع ماساژ پاهایم می‌گفت عضلاتت دارد سفت می‌شود. خندیدیم و یادی از مربای پوسته هندوانه کردیم و عضله ساز بودنش. ولی جدای از شوخی مربای بسیار خوشمزه‌ای است. سری قبل به دوستم هم گفتم که وقتی کوچک بودم در یک برنامه‌ای که از زندگی بهزاد فراهانی تهیه شده بود، با پوست هندوانه خورشت پخت. گفتیم لابد بین کردها غذای محبوبی است یا معمول.

 

هرچند در تمام این سال‌ها هر چی جستجو کردم، یعنی تا جایی که یادم هست ندیدم جایی خورشت پوست هندوانه را. اما لامصب عضله ساز است. من که هر روز صبح یک روز در میان مربای انجیر، آلبالو و پوست هندوانه می‌خورم. هر از گاهی هم به سفارش خانم نفرزاده عزیزم تخم مرغ آب پز.

 

نشد که تحمل کنیم و یواشکی یواشکی از ترجمه متن‌های عقب افتاده شروع کردیم و رسیدیم اینجا و این نوشته.

 

همه این‌ها را نوشتم که ننویسم چقدر مرور سال‌های تنهایی، بلاتکلیفی و گریه‌های مکرر روانم را به هم می‌ریزد.

 

*حافظ جان 

 

  • سوسن جعفری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی