مرا آفرید آن که دوستم داشت

پریا زنی محجوب با چشمانی پر احساس، دستانش را محکم به هم زد. «چرا این همه غرغر می‌کنید؟ این بهترین اتفاق زندگیم بود! من مدت‌ها بیمار و زمین‌گیر بودم. پارکینسون داشتم. هر درمانی رو بگین امتحان کردم. حالا دیگه زجر نمی‌کشم.» کِیرا با او موافق بود. «باید قبول کرد که مرگ نکات مثبت قابل توجهی هم داره.»

 

کشف ترسناکی بود؛ این که مرگ هیچ عارضه‌ی جانبی‌ای نداشت و در واقع درمان محسوب می‌شد. این جا از خواب بیدار می‌شوی و می‌بینی از شر همه‌ی بیماری‌هایی که در زندگی اسیرشان بوده‌ای خلاص شده‌ای. اندام کسانی که نقص عضو داشته‌اند بر می‌گردد، امعا و احشای آنهایی که دل و روده‌شان را بیرون کشیده‌اند در شکم‌شان قرار می‌گیرد، توانایی شناختی دار و دسته‌ی آلزایمری‌ها عادی می‌شود، آسمی‌ها راحت نفس می‌کشند، کبد الکلی‌ها پاک می‌شود، سرطان‌های بدخیم خوش‌خیم می‌شود، بدن اچ‌آی‌وی مثبت‌ها ایمنی کامل پیدا می‌کند، اجابت مزاج آن‌هایی که سندروم روده‌ی تحریک‌پذیر دارند عادی می‌شود، سایه‌ی تهدیدآمیز تشنج از روی مصروع‌ها کنار می‌رود و افراد مبتلا به دیستروفی ماهیچه‌ای شکرگزار می‌شوند و دستان بی‌لرزش و استوارشان را بهت‌زده خم و راست می‌کنند. آن‌هایی که بوی گند فساد مرضی طولانی می‌دادند حالا از عطر جوانی و شادابی‌شان سرمست‌اند. به همین ترتیب از ریخت‌افتاده‌ها دوباره ریخت و قیافه پیدا می‌کنند. آکنه‌ای‌ها و صورت‌زخمی‌ها چشم می‌دوزند به آینه و خود را تحسین می‌کنند. اعصاب گره‌خورده باز می‌شود، طحال‌های پاره به‌حالت عادی بازمی‌گردد، پرولاپس همه مقعدهای بواسیری جا می‌رود. می‌دانید چه می‌گویم.

 

استیو تولتز/ هر چه باداباد/ ص.۱۶۵

 

 

ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا (بقره: ۲۶۰)

پس آنها را فراخوان. شتابان نزد تو مى‌آیند.

 

 

یک دست کودک، پای یک زن و بقایای سر یک مرد همه در یک جعبه جمع آوری شده بودند.

 

داخل این جعبه اعضای بدن بیش از 10 شهید هست آیا واقعا این جنون عادی شده است؟

 

گریسی گفت «بنوش! کیف کن! چون چهار روز دیگه به معنای واقعی کلمه می‌میری! چهارستون بدنت هنوز سالمه. کله‌ات هنوز درست کار می‌کنه.» اون ناله‌ای شبیه آدم‌های عزادار کرد. به او حق دادم. آدم‌ها همیشه سعی می‌کنند نعمت‌هایت را برایت بشمارند، ولی حساب و کتاب‌شان چپ اندر قیچی است. گریسی آرام زد روی زانوی اون «تو یه بدن نیستی که روح داره، یه روحی هستی که بدن داره. به زودی حتی این لباس سرهمی نکبتی هم که تمام‌وقت تنته دیگه مال خودت نیست، اون وقته که آزاد می‌شی.»

 

استیو تولتز/ هر چه باداباد/ ص. ۱۴۱

 

 

رزق مؤخر: رزقم از یک صفحه قرآن کریم سوره مبارکه قصص آیات ۴۴ تا ۵۰

می‌فرماید قرآن را در تصدیق تورات فرستادیم، اهل کتاب گفتند هر دوی این‌ها جادو هستند، و همانگونه که تورات را انکار کردند قرآن را نیز انکار می‌کنند. (۴۸)

 

قوم یهود تماماً از مشی فرعونیان تبعیت می‌کنند، این دستاورد استعمار است. همان غرب‌گدایی که الان دچارش هستیم میان مسلمانان و جهانیان.

 

قبلاً در پست آبگوشت بزباش در موردش نوشته بودم.

 

رزق مجدد: در صفحه قرآن امروز از آیات ۵۱ تا ۵۹ سوره قصص به این آیه برخوردم: (ای رسول ما، با آنکه تو هادی خلقی) چنین نیست که هر کس را تو دوست بداری هدایت توانی کرد لیکن خدا هر که را خواهد هدایت می‌کند و او به حال آنان که قابل هدایتند آگاه‌تر است.(۵۶)

 

آخی همین چند روز پیش در ویراستی صحبتش بود که گفتم هدایت با خداست و استادی و شاگردانش هو کردند مرا. تشویقم می‌کردند با تلمذ در نزد این استاد به قرآن و دین جدیدی برسم. کد واژه‌های آشنا.

 

 

آسمان پر از شبنم بود 

هر چند زمین پر از آه و دم بود 

 

باز هم در خواب شاعر شده بودم شعر می‌گفتم. همین یک بیت در خاطرم مانده. آنقدر تکرارش کردم تا فراموش نکنم و بنویسم.

 

 

«اصلاح‌طلبان بعد از معامله نافرجام هسته‌ای فهمیدند باید ‎اسراییل رو عادی سازی کنند. حالا کی جرات داره این رو بگه؟!

آفرین، یک مجنون یا کسی که خودش رو به جنون زده. پروژه اینه.» 

 

سلمان معمار

 

یکی نوشته: «همونطور که جراح و متخصص قلب وسط جراحی تیغ جراحی رو کنار نمیذاره، ادم عاقل هم وسط جنگ اسلحه‌اش رو زمین نمیذاره.»

 

«اینکه پزشکیان گفته حزب الله نمیتونه از خودش دفاع کنه ترجمه همون جمله ظریفه که اگر آمریکا یک دکمه بزنه زیرساخت‌های ما رو نابود میکنه

 

رذالت و حقارت جزء ذاتی اصلاحطلب هاست.»

 

حسین عباسی‌فر‌

 

 

آقا، شهید، خادم، می‌بینی چه شد؟ می‌بینی چه کردند؟این را گریان می‌نویسم. مانند برادرانمان در لبنان، غزه و یمن. تو هم گریان بخوان. 

 

 

که آقای عراقچی تولد شجریان رو تبریک گفته؟ «تفنگت را زمین بگذار»؟