مرا آفرید آن که دوستم داشت

خواهر ساکن روستایم برخلاف یکی دو ماه گذشته صبح تماس گرفت و تعریف کرد خواب پدرم را دیده. در خوابش من طفلی کوچک بودم و گریه می‌کردم و او که سعی می‌کرد با غذا دادن آرامم کند نمی‌توانست و مدام می‌گفته خدایا چرا مادرم مرد که نتوانند آرامم کنند؟ آن یکی خواهرم هم داشته نگاه می‌کرده و پدرم خیلی ناراحت بوده. گفت یک کیسه برنج هم آورده بود.

دیشب چهار فرشته موکل و خدا را شاهد گرفتم بر تهمتی که زد و کل خاطرات ۸ سال بودنم در تبریز را زنده کرد. امیر گفت قرآن بخوان آرام شوی، یادم افتاد گفت داشتم قرآن می‌خواندم و قبل از خداحافظی گفتم حالا برو قرآن بخوان. گفتم زاناکس با نسکافه بدهد. و بسیار حرف زدم. تکراری و جدید و گفتم امیر برای همین است که نمی‌توانم ببخشم که می‌گویی چرا نمی‌بخشی‌ام اگر دوستم داری؟

حرف زدم، گریه کردم و گفتم همین امروز صبح با خودم می‌گفتم چه خوب اینجا حالم بد نشده، امیر گفت یادت هست آن دفعه هم شب زنگ زد؟ خندید که چرا نمی‌خوابد و به تو زنگ می‌زند؟

آن دفعه هم شب زنگ زد، دقیق نه و نیم شب. آن دفعه حلالیت نخواست و نکردم. این بار که پدرم را کشانده به خواب خواهرم بیش از ۶۰۰ کیلومتر آن‌طرف‌تر. با مادری که دوباره مرده و من همانم. دختری که از کودکی مغضوبم.

امروز صبح که بیدار شدم آرام بودم، زاناکس کارش را بلد است. بیشتر طول روز فشارم پایین بود و خوابیدم. یک کلیپ کوتاه حیات وحش زیرنویس و سه مطلب علمی آماده کردم. اما دادخواهی پدر و مادرم بود که خوابم کرد. خیلی خوابیدم.

امیر رفت بالکن گفت برگشتم حال داشتی کتاب بخوانیم. حال دارم.

 

 

*امیرالمومنین امام علی علیه‌السلام

 

 

در سالروز تصویب قانونی اساسی به روند تصویب این قانون و اصرار امام خمینی پرداختم. چه اصراری؟

امام اصرار داشت که قانون اساسی توسط منتخبین مردم نوشته شود. لذا مجلس خبرگان قانون اساسی در آن آشوب‌های اول انقلاب شکل گرفت. برخی از انقلابیون معتقد بودند دیگر به رای مردم نیاز نیست و همین جمع منتخب ۷۳ نفر قانون اساسی نهایی را بنویسند و به آن عمل شود. دیگر به همه‌پرسی و رای مردم نیاز نیست.

امام خمینی اینجا هم ایستاد که حتماً قانون نوشته و مدون باید مجدداً به رای مستقیم مردم گذاشته شود.

۱۱ و ۱۲ آذر ۱۳۵۸ دومین انتخابات تاریخ جمهوری اسلامی برگزار شد. امام در هیچ مرحله از انقلاب مردم را حذف نکرد. در تاریخ انقلاب‌ها مردم پس از پیروزی اصل انقلاب، به نظام رای نمی‌دهند، جمع محدودی قانون اساسی را می‌نویسند‌. اما امام پیش و پس از پیروزی درباره مشارکت مردم یک نظر دارد: مردم باید باشند‌.

حقوقی‌ها معمولاً می‌گویند: قانون اساسی جمهوری اسلامی مترقی است. من تاکید می‌کنم روند تصویب قانون و اصرار امام بر اینکه مردم باید نظر نهایی و رای دهند نیز نشان می‌دهد، الگوی تصویب قانون اساسی هم مترقی است.

 

دکتر علیرضا زادبر

 

وصیت یعنی چه؟ یعنی فرزندم من الآن دارم نزدیک می‌شوم به پل عبور از زندگی به مرگ، گوش کن پسرم، گوش کن فرزندم. یعنی الان در جدیترین حال حیات دارم با تو صحبت می‌کنم.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بزرگان منظور امام اینه، وقتی که احساس می‌کنید که بالاخره پیک اجل به در شما هم تاختن خواهد آورد، شروع کردید وصیت کردن از همون آغاز نگو دو تا مستغلاتم این طور شد چهار تا باغم اون طور شد اون حساب‌های بانکیم.

عرض شود که آقا بهش برس به این بچه‌ها که من فزندانم چه کشیدم در این دنیا. فرزندانم تجارب دنیا را به شما اندوخته‌ام بنشینید دور و بر من.

آقا اغلب وصیت‌ها رو شما باز کنید ببینید بله بسم الله الرحمن الرحیم اینجانب در حال اختیار وصیت می‌کنم هفت تا مستغلاتم این طور شد اینقدر قرض دارم مکه‌ام را رفته‌ام. یک اصلاً کانه اینجا را براش محتوا قائل نبود این بیچاره‌ ها.

حضرت می‌فرماید همه اینها را تحقیق کردم حالا صافش را دارم به تو می‌گویم، زیبایش را به تو بیان می‌کنم و مجهولش را از سر راه تو بر می‌دارم که نادان مباش زندگی با نادانی نمی‌سازد.

 

علامه محمد تقی جعفری/ برشی از سلسله سخنرانی حیات معقول از نگاه علی بن ابیطالب علیه السلام/ جلسه دهم

 

 

اینقدر ‌می‌شود به گفته‌های محمود سریع‌القلم درباره آداب مدیریت در سطوح مختلف انتقاد کرد که مثنوی هفتاد من کاغذ است. اما گفته‌های اخیر او درباره ارتباط مدیریت موفق کشور با طبقه افراد، طرفداران جامعه بی‌طبقه را با چالش بزرگی رو به رو کرده. برای همین می‌بینیم برای تاختن به او تمام ظرفیت رسانه‌ای‌شان را بسیج کرده‌اند. خط مقدم را هم داد‌ه‌اند دست ۲۰ و ۳۰...

واکنش به گفته‌های سریع‌القلم به این معنی است که این دوستان پذیرفتند ایده جامعه بی‌طبقه‌شان شکست خورده و قالب کردن مبانی سوسیالیسم به نام عدالت حضرت علی(ع) در دهه‌های گذشته شکاف طبقاتی را به دره گشادی تبدیل کرده که روز به روز گشادتر هم می‌شود. آن هم نه طبقات اصیل شناسنامه‌دار، بلکه طبقات نوکیسه تازه به دوران رسیده که از سود نمی‌خورند بلکه اصل سرمایه کشور را می‌چاپند.

دوم اینکه از رانت‌های فامیلی و خانوادگی که بگذریم؛ چند ماه قبل و هنگام اعلام نتایج کنکور همین رسانه‌ها برای آمار بالای پذیرفته‌شدگان از یک طبقه خاص آه و ناله سر می‌دادند و نتیجه می‌گرفتند که شغل‌های کلیدی آینده دست یک طبقه خاص می‌افتد. (آب‌ها از آسیاب که افتاد سر و صداها هم خوابید و یکی نیست بپرسد مدیران دستگاه تعلیم و تربیت برای بر هم زدن این الگوی خراب چه تدبیری اندیشیده‌اند).

یعنی مدیریت حال حاضر خود این آقایان در عمل، زمینه تحقق گفته‌های سریع القلم را خیلی پیش از اینکه او بگوید فراهم کرده‌است.

بنابراین آنچه فریاد این دوستان را بلند کرده اجرای عدالت و مبارزه برای جامعه بی‌طبقه و دفاع از حقوق قشر ضعیف و فقرا نیست. بیشتر به نظر می‌رسد به این خاطر است که کسی نزدیک حریم بسته آنها شده داد و بیداد می‌کنند وگرنه سال‌هاست نحوه مدیریت آنها کاملاً مصداق عملی گفته‌های سریع القلم است. این وسط سکوت بعضی‌ها هم به این دلیل است که منافع به دست آمده‌شان از این اوضاع لب‌پر نشود. 

 

 

از اینستاگرام خانم نفیسه انتظام

 

جایی خواندم گاهی بایستید و نگاه کنید آیا شبیه کسانی که نقدشان می‌کردید شده‌اید یا نه. قبل از خواندن این مطلب بارها دیدم شبیه شده‌ام.

نقد و نه حتی قضاوت. من حتی همین روزها دیدم که چطور می‌شود به مسئله‌ای حساس باشی و معترض، بعد خدا برت دارد بگذارد وسط بدترین حالت ممکن و چون در اقلیتی و راه برگشتی نیست باید بسوزی و بسازی. شوخ خداوندی است. با یونسش چنان کرد، من که عدد صحیحی نیستم.

 

*کتاب شعر از فاطمه حقوردیان

۱. فکر می‌کنم قبلاً از استخاره سری من در آوردی‌ام نوشتم که با عقربه ثانیه شمار ساعت است و رد خور ندارد. القصه طی عملیات سری و بدون مشورت با امیر اقدام به خرید فیزیکی راه دور یک فقره «سرخ کن بدون روغن» کردم و جالب اینکه جنسی که فروشنده ازش تعریف کرده بود را. هر روز تلفن پشت تلفن به تسبیح که برو، چرا نمی‌روی؟ چرا نمی‌پرسی؟

پنجشنبه که تسبیح خانه خواهرم بود بچه‌ها را گذاشت پیش مادرش و راه افتاد و شرایط خرید قسطی را سبک سنگین کردیم و رسیدیم به اینکه بخرم یا نه، چشم انداختم به ساعت و خب جواب منفی بود اما خریدم. بعد خیلی هماهنگ شده مهدیه را که در شرف آماده کردن ناهار بود، فرستادم پیش تسبیح که محموله را تا اطلاع ثانوی محافظت بفرمایند.

بعد از خرید دل کوچیک از امیر پرسیدم نظرت درباره فلان مارک چیست؟ سیب از این مارک خریده و راضی است و بیا در موردش بخوانیم و خواندیم و... عرق سرد و پریشانی از خواندن و شنیدن نظر امیر که بخواهد بخرد فقط فلان مارک. تازه رسیده بودم به مرحله «چه خاکی به سرم بریزم».

بیشتر از هر چیز خجالت می‌کشیدم. از اینکه تسبیح و مهدیه را آنطور انداخته بودم در زحمت و با امیر مشورت نکرده و سر خود و مصر. اینکه بر خلاف عادت جنس سفارش فروشنده را برداشتم و نرفتم تحقیق. اینکه از مارتین پرسیدم گفته نه ولی گوش ندادم و مرحله سنگین پس دادن شروع شد. زحمت دادن مجدد و‌...

یعنی حتی تهران هم که هستم این دو نفر را در زحمت می‌اندازم آن هم دو برابر و در این شرایط که تازه از اطاله کلام خودداری نمودم که شرمندگی خودم بعدها با مرور نوشته، اگر عمری بود، افزون نشود که چه گندی بالا آوردم. (گریه حضار لطفاً)

۲. گفت فلانی و فلانی زمین تخت گرا هستند. گفتم من طاقتش را دارم مرحله سوم شوکه کردنم را بگو. هیچوقت فکر نمی‌کردم بعد از اینکه در تبریز و جدی شدن آمدنمان راز مگو را ناقص تعریف کرد این را هم بشنوم. هی فلانی را نگاه می‌کردم و می‌گفتم باورم نمی‌شود یک زمین تخت گرا را از نزدیک می‌بینم. طرف به قول عباس جمشیدی‌فر فقط اسم درس‌های دبیرستان یادش مانده، تازه به نظرم، بعد می‌گوید زمین تخت است. همین دو روز پیش زنگ زد که سی‌سی چه فرقی با میلی لیتر دارد ها.

۳. هیچ فرقی نکرده. سال ۸۹ هم با کلی پنهان کاری مرا آورد تهران، حالا هم همین است. ازدواج از راه دور مثل خرید از راه دور است. بعد مجبوری با «به خاطر قیمت مناسب و در دسترس بودن لوازم یدکی بین خانواده‌های ایرانی محبوب است.» از معایبش بگذری و هر بار موقع استفاده از خودت بپرسی «چرا؟» و البته اینقدر هم «پس دادن جنس خریداری شده» راحت نباشد که البته نبود هم. جنسی است که خریده‌ای و باید باهاش کنار بیایی چون پول کمی نپرداخته‌ای و مثل «سرخ کن دلموتی» هنوز حتی طناب دورش را هم باز نکرده‌ای نیست و از محدوده خارج نشده است هم نیست.

۴. به قول هستی کوچولوی برنامه هفت مرحوم حرفم تمام شد. چون هر چه بیشتر بنویسم جز بر اندوه نگارنده

نمی‌افزاید.

 

 

 

یکی از ادعیه نورانی وجود مبارک حضرت زهرا (سلام الله علیها) این است: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ کَلِمَهَ الإِخْلَاصِ»؛

عرض کرد خدایا! من کلمه اخلاص را از شما مسئلت می‌کنم.

یعنی توحیدِ کامل.

به هیچ چیزی راضی نبود مگر اینکه خدا به آن راضی باشد و از چیزی غضبان نبود مگر اینکه خدا از آن خشم داشته

باشد.

 

آیت الله جوادی آملی/ درس اخلاق؛ سوره مبارکه مومنون جلسه ۹/ تاریخ: ۱۳۹۰/۰۲/۱۳

تحلیل کوتاه از میلاد رضایی

 

کارشناسان معتقد هستند که چک‌های ۲۰۰۰ دلاری وعده داده شده ترامپ, ۴۵۰ میلیارد دلار به بدهی آمریکا اضافه می‌کند.

درواقع این پول مانند یارانه یکبار مصرفی است که ترامپ می‌خواهد به افرادی که درآمد آنها سالیانه 100 هزار دلار و کمتر است پرداخت کند و زمان پرداخت هم در نزدیکی انتخابات میان دوره ای آمریکا است.

ترامپ روز دوشنبه وعده‌های خود برای چک‌های محرک ۲۰۰۰ دلاری را تکرار کرد و گفت که این چک‌ها در اواسط سال ۲۰۲۶ ارسال خواهند شد (دقیقا به موقع برای انتخابات میان‌دوره‌ای).

اما رئیس خزانه‌داری آمریکا گفت که کنگره ابتدا باید این ایده را تصویب کند و قبلاً گفته بود که کمک به مردم کم درآمد می‌تواند به اشکال مختلف باشد از جمله کاهش مالیات.

این اولین باری نیست که جمهوری خواهان دنبال چنین محرک‌هایی برای خرید رای هستند، دولت بوش برنامه محرک مشابهی را در سال ۲۰۰۱ اجرا کرد و از مازاد درآمدهای اواخر دهه ۹۰ و اوایل ۲۰۰۰ که به بیل کلینتون تعلق داشت، با بازپرداخت‌های مالیاتی ۳۰۰ تا ۶۰۰ دلاری به عنوان بخشی از کاهش مالیات ۱.۳ تریلیون دلاری استفاده کرد. اما مشکل اینجاست که اقتصاد آمریکا از آن زمان تاکنون بودجه مازاد نداشته که هیچ بلکه در سال ۲۰۰۸ به رکود فرو رفت و بدهی ملی خود را از ۵.۷۷ تریلیون دلار به ۳۸.۲ تریلیون دلار رسانده است و امروز این بذل و بخشش های ترامپ می‌تواند ساختار قدرت طلبی اقتصاد آمریکا را با بدهی‌های ناشناخته روبرو کند.

جدا از بحث ناراحتی کارشناسان آمریکایی بابت پرداخت مستقیم پول به مردم آنهم در قالب یک چک که تنها یکبار می‌توانند خرج کنند و نمی‌توانند بقیه آن را نگه دارند، یک نکته مهم وجود دارد و آن این است که سالهاست که غرب‌گرایان در ایران که اقتصاد آمریکا را خدای درس اقتصاد خود می‌دانند، همیشه به پرداخت یارانه به مردم ایران حمله کردند ولی از این حمایت‌های مالی دولت‌های آمریکایی حرفی به میان نمی‌آوردند

بله قدرت گرفتن اقتصاد خانواده‌های ایرانی سوزش عجیبی به ماتحت بسیاری از این افراد وارد می‌کند و بارها در دوره حسن روحانی شاهد فریادهای آنان برای پرداخت یک یارانه معمولی بودیم.

امروز در دولت پزشکیان نیز همین بساط به راه افتاده و در یک سال گذشته به طور عجیب و غریبی قیمت‌ها نجومی افزایش یافته به نحوی که حتی در برخی اقلام دو یا ۳ برابر قیمت جهانی مردم ایران پرداخت می‌کنند.

 

@CITYOFSUN

 

۶۲ سال پیش، ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ در آن سخنرانی معروف که پس از آن بازداشت شد، زمانی که رژیم اسرائیل تازه تاسیس بود و فقط ۱۵ سال از عمر نحس رژیم صهیونیستی می‌گذشت در یک فراز سخنرانی گفت: «اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت دانشمند باشد!»

چه چیزی آن سال‌ها می‌دید!

چه شناختی از نظام بین الملل و اسرائیل داشت!

چند دهه بعد اسرائیل در ایران دانشمند هسته‌ای ترور کرد!

 

دکتر علیرضا زادبر 

 

سه‌شنبه خانم صبحدوست سر ساعت ۱۰ و ربع زنگ زد ساعتی که هر هفته برای ماساژ و ورزش با من به خانه کوچکمان سر می‌زدند. به شوخی گفتم خانم عطایان نیامده این ماه حقوقش را نمی‌ریزم. ولی هر دو می‌دانستیم قرار است امروز خانم عطایان اولین مهمان خانه کوچکمان در این گوشه پرت باشد، در این جزیره دور.

دستم را گذاشتم روی دسته مبل که دستبندم معلوم باشد. گفتم طوری بهش عادت کردم مثل گربه و سبیلش. قبلاً رابطه‌ام با ساعت مچی اینطور بود. از کودک سالی. گفتم عطا توی خواب هم دستبند و این کش نارنجی را واضح می‌بینم. خواب‌های نازنین آشفته پر نشانه.

می‌پرسد راحتی؟ می‌گویم اتفاقاً پیش پایت صدیقه زنگ زده بود همین را پرسید گفتم برای من که فرقی نمی‌کند دراز می‌کشم و می‌خورم و می‌خوابم...

بگذریم. عطا گفت عکس را بگذارم توی گروهمان، صبحدوست «جیجوک» بکند. من واژه سازم. ظاهر سازم. پشت خنده و پر حرفی آتشفشانی فعال غرولند می‌کرد. قله‌ای در من سالهاست سنگین و سنگین‌تر می‌شود و من زندانی کاتلای خودم هستم. تنگیل خودم هستم. خوب نیست اما ظاهر سازم.

گفتم ملالی نیست جز دوری از شما. این دروغ نیست. هر قدر ظاهرسازی کنم. ملالی نیست جز دوری از همه شما...

 

به کمربند جبار نگاه کن دختر و به یاد بسپار عمر انسان از اندوهش طولانی‌تره و بنیاد جهان از چیزهایی غیر انسان‌ساز ساخته شده، از حضور ما بسیار طولانی‌تر. که هیچ چیز در زیر آسمان همیشگی نیست. (+)

 

 

پ.ن: جیجیک (تلفظ در ترکی: جیجیح) یعنی حسادت. من فارسی‌زده‌اش کردم شده جیجوک.

خانم‌های آ.ب مثبت را به نام معرفی کردم.