مرا آفرید آن که دوستم داشت

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فلسطین» ثبت شده است

ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا (بقره: ۲۶۰)

پس آنها را فراخوان. شتابان نزد تو مى‌آیند.

 

 

یک دست کودک، پای یک زن و بقایای سر یک مرد همه در یک جعبه جمع آوری شده بودند.

 

داخل این جعبه اعضای بدن بیش از 10 شهید هست آیا واقعا این جنون عادی شده است؟

 

 

آقا، شهید، خادم، می‌بینی چه شد؟ می‌بینی چه کردند؟این را گریان می‌نویسم. مانند برادرانمان در لبنان، غزه و یمن. تو هم گریان بخوان. 

 

 

«بیست سال پیش وقتی داستان «نگهبان چشمه» رو برای برادرزاده‌ام تعریف می‌کردم گریه کردم. به مادرش گفته بود مگه موقع قصه گفتن آدم گریه می‌کنه؟

 

هنوز هم موقع گفتن از «سما» صورتم خیس میشه. سما؟ زنگی که به صدا در آوردی چرا مردم رو سر چشمه جمع نمی‌کنه؟»

 

 

 

*پرچمی زنده، باد را لرزاند

شک ندارم زمان طوفان است

 

میلاد عرفان‌پور

 

خدایا یک زمانی بهترین سرگرمی من تماشای کلیپ بچه‌ها و بازیشان بود. الان حتی تماشای بازی بچه‌های فامیل هم زهرمارم می‌شود. تهش بغض و گریه می‌شود. یاد حرف دخترک غزه می‌افتم که گفت هیچکس در دنیا دوستمان ندارد. 

من دوستتان دارم. خیلی دوستتان دارم. راه دور است اما. تو در زندانی، که فقط آسمانش باز است.

 

«گفت چطور اهالی تپه ندبه که ده‌ها هزار نفر بودند ماجرای کربلا را دیدند و شنیدند و سکوت کردند؟

گفتم: غزه!»

 

حسین عباسی‌فر‌

 

لیلای لیلی در توییتر نوشته: «خودم را در غزه می‌گذارم، بی‌خانمان، در مخروبه‌های پر از جسد و زباله و فاضلاب، گرسنه، عزیزانم را از دست داده، زیر بمباران. مرتب بمباران. بمباران. بی‌برقی. بی‌آبی. بمباران. گرسنه.

 

و این ویدئوهای توی فیسیوک را نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم همه جهان برای این همه شانه بالا می‌اندازد. می‌خورد، می،رقصد، موهایش را رنگ می‌کند. قایق سواری می‌کند و فکر می‌کنم این… همین… همین زخم از تمام آنچه می‌کشم دردناکتر است.

 

درد. درد. درد.»