مرا آفرید آن که دوستم داشت

۵۴ مطلب با موضوع «ارزاق» ثبت شده است

پرنس بالکونسکی معتقد بود که سرچشمه همه عیبهاى آدمى دو چیز است: یکى بیکارى و دیگرى اعتقاد به خرافات، و دو فضیلت نیز بیشتر وجود ندارد: یکى کار و دیگری‌ خرد.

 

لئون تولستوی/ جنگ و صلح/ جلد اول/ ص.۱۴۶

 

 

آه دوست عزیز،‌ کلام منجى آسمانى ما که می‌گوید عبور شترى از چشمه سوزن آسان‌تر است تا ورود ثروتمندى به ملکوت آسمان، حقیقتى هولناک است*. اگر از من می‌پرسیدند که بزرگترن آرزویم چیست می‌گفتم این است که بی‌چیزتر از بی‌چیزترین مستمندان باشم.

دوست عزیز از بابت کتابى که برایم فرستاده‌اید و مى‌گویید که آنجا غوغا کرده است هزار بار متشکرم. با این وصف از آنجا که به قول خودتان با وجود چنین حسنى که دارد بعضى چیزها نیز در آن هست که دست یافتن به آنها براى ادراک نارساى انسان دشوار است، به‌ نظر من اشتغال به مطالعه کتابى نامفهوم کار بی‌ثمرى است زیرا به‌ همین علت هیچ نتیجه‌ای براى خواننده در بر نخواهد داشت.

هرگز نتواسته‌ام علاقه سودایى بعضى را به‌ پریشان ساختن ذهن خود با مطالعه کتب عرفانى بفهمم. این کتب در ذهن آنها تردید پدید می‌آورد و به تخیلات آنها بال و پر می‌بخشد و به آنها کیفیت گزافه‌گونه‌اى می‌دهد که با سادگی مسیحیت به کلى ناسازگار است، بهتر است انجیل و شرح مصائب قدیسان را بخوانیم و در پى نفوذ به کنه دشواریی‌هاى اسرارآمیز آنها باشیم، زیرا گناهکاران بینوایى که ماییم، چگونه جرات داریم‌ آرزو کنیم در بند این قالب جسمانى و از پشت این حجاب نفوذناپذیرى که تن میان ما و ابدیت آویخته است به اسرار مهیب و مقدس مشیت الهى راه یابیم؟

پس بهتر است به مطالعه اصول والایى که منجى آسمانی ما براى رفتار و کردار ما در این جهان وضع کرده أکتفا کنیم و در پی آن باشیم که زندگی خود را با آنها سازگار سازیم و از آنها پیروى کنیم و به خود بقبولانیم که هر قدر به اندیشه نارسا و ذهن ضعیف انسانى خود کمتر پر و بال بدهیم خداوند که هر گونه علم ناشى از غیر خود را مردود می‌داند، از ما خشنودتر خواهد بود و هر قدر کمتر بکوشیم که در آنجه او مصلحت دیده از آگاهى ما پنهان دارد تعمق کنیم او خود آنها از طریق ذات نور خود بر ما مکشوف خواهد داشت.

 

همان/ ص. ۱۵۳

 

 

* در آیه ۴۰ سوره مبارکه اعراف می‌فرماید: قطعاً کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، و از پذیرفتن آنها تکبّر ورزیدند، درهای آسمان بر آنان گشوده نخواهد شد، و در بهشت هم وارد نمی‌شوند مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن درآید، این گونه گنهکاران را کیفر می‌دهیم.

در انجیل لوقا باب ۱۸، آیه ۲۸. نیز آمده است: «ورود شتر به سوراخ سوزن، آسان‌تر از ورود سرمایه‌داران و دولت‌مردان به ملکوت اعلى است».

 

** نگارنده نامه پرنسس ماریا فرزند پرنس بالکونسکی و تحت تعلیم اوست. پدر و پسر و دختر را دوست می‌دارم.

 

این میل به نامه‌نگاری را که در سرتاسر کتاب بین افراد خانواده‌ها و یا دوستان می‌بینم یاد علاقه‌ام به نامه نوشتن می‌افتم. چه نامه‌های نوشتم برای کسانی که لایقش نبودند.

 

یکم: دیروز تصمیم گرفتم برایم جمعه باشد و به کارهای عقب افتاده برسم. اولش چندین پست قدیمی را ویرایش کردم و عجیب اینکه وقتی دیگر خسته شدم فهمیدم که حتی یک ماه کامل هم را شامل نشده. چه خبر است بابا این همه نوشتن؟ اما یک پستی نظرم را جلب کرد. گویا هم امیر و هم من با هم خواب بد دیده بودیم. او برایم تعریف می‌کند ولی من برایش تعریف نکردم در عوض در وبلاگم نوشتم:

 

«...البته کلِ خواب را که مرور می‌کنم، جز بازار کفش و آن لنگه کفش صد و بیست هزار تومانی که پرو کردم و دیدم پاره است و بعد آن آشفتگی و توی خیابان‌ها چرخ زدن و هی چمدان و ساک‌دستی را با آقامون جابجا کردن، چیزی نبود. حالا که فکرش را می‌کنم، کفش اگر بد است، کفشی که پوشیدم پاره بود. پس نباید نگران‌اش باشم. ولی چرا کفش؟ چر این‌همه متوجه کفش بودم توی خواب؟ چرا فاطمه هم بود؟ چرا هر دومان چکمه‌های قهوه‌ای پامان بود؟ چرا فاطمه یک لنگه چکمه‌ مرا پوشیده بود؟ چرا کفشی که می‌خواستم بخرم آنقدر راحت و نرم و البته پاره بود؟ چرا وقتی پوشیدم‌اش، حتی باهاش «دویدم»؟» (+)

وقتی مادرم در اردیبهشت سال ۹۶ آمبولی کرد و برگشت قبل از اینکه بروم تبریز خواب دیدم در ترمینال فرودگاهی منتظر مادرم هستم. مادرم با ساک و چمدان‌های زیادی رسید و من در حالی که آنها را از او می‌گرفتم با خودم می‌گفتم چرا خواهرهایم که آن بالا نشسته‌اند گذاشتند او تنهایی بارهایش را بردارد؟ همه ساک و چمدان‌ها را گرفتم و فقط یک کیف دستی باقی ماند که با همان هم رفت، تا من چمدان‌ها را جایی بگذارم. اما محلی که انتخاب کرده بودم پر از مورچه بود و من درگیر آنها شدم.

آن سالی که آن خواب را دیده بودم هنوز وضعیت پاهایم بد نشده بود و کفش پاره و خصوصا کیف و ساک که بین من و امیر جابجا می‌شده مرا یاد خوابی انداخت که تعریف کردم. تقریباً وقتی تبریز بودم بخشی از مشکلات مادر را حل کردم اما با یک درد رفت و آن درد همان کیفی بود که نتوانستم از دستش بگیرم. بعدها در تعبیر خواب دیدم که مورچه‌های ریز دغدغه‌هایی هستند که حواس آدم را پرت می‌کنند. دقیقاً چیزهایی که آن چند ماهی که با مادر بودیم حواس مرا از مادرم پرت کرد. آن ساک و چمدان که من و امیر دست به دست کردیم مشکلاتی بود که از سال بعدش دست و پنجه نرم کردن با هم برایمان شروع شد. دویدن که سهل است، راه رفتن به افسانه پیوست.

خواب‌های من دروغ نمی‌گویند. من حتی با لوازم خانه هم در خواب ارتباط می‌گیرم. قبلاً در مورد شمعدان‌ها نوشته بودم، چند روز پیش دیدم که می‌خواهم غذا درست کنم اما قابلمه پیدا نمی‌کردم و این مرا کلافه کرده بود. همان روز فهمیدم که چند تا از قابلمه‌های استیل‌مان دسته‌هایشان خرد شده و چون قدیمی هستند دسته دو پیچ وجود ندارد تا جایگزین آنها شود.

نمی‌دانم کجا سرگرمی کامشین. اما چند وقتی است توی خواب‌هایم خیلی آشفته‌ای و خواب‌هایم هم آشفته است. توی خواب در شهرهای عجیبی می‌چرخم در جنگل‌هایی میان درختانی، با جانورانی. شهرها باستانی هستند. خانه‌ها سنگی و عظیم. جهانگردی می‌کنم.

 

دوم: بالاخره دیروز انیمیشن «آستریکس: عمارت خدایان» را که چند وقتی بود دانلود کرده بودم تماشا کردم. این شکلی بود که یک تکه کوچکی از کارتون را با عنوان برده داری تغییر شکل داده، در جایی دیدم. کسی پرسید این کدام انیمیشن است؟ جستجو کردم و به او گفتم و خودم هم دانلود کردم. دیروز نت را قطع کردم و تماشا کردم. پیشنهاد می‌کنم حتماً وقت بگذارید و تماشا کنید.

 

سوم: دیروز بالاخره تفسیرهای قطره‌ای آقای قرائتی را که روی هم تلنبار شده بود را هم گوش دادم و تمام شد. درباره آیه شریفه ۹۴ سوره اعراف «و ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ

و هیچ پیامبرى را در هیچ آبادى نفرستادیم، مگر آنکه مردم آنجا را گرفتار سختى‌ها و بلاها ساختیم، تا شاید به زارى (وتوبه) درآیند

 

به نکات جالبی اشاره کرد که من اشاره نمی‌کنم بروید خودتان گوش بدهید. درباره «لن ترانی» هم گفت که خداوند را هیچکس نه این دنیا و نه در آن دنیا نخواهد دید و در واقع حتی حضرت محمد صلوات الله علیه و آله که وارد عرش خدا شد هم او را ندید. قربانش بروم دیروز در خدمتش بسیار فیض بردم. طبق معمول هم وسط گوش دادن سعی می‌کردم امیر را در این فیوضات شریک کنم.

 

چهارم: دیشب قسمت سوم از فصل اول سریال فارگو را هم تماشا کردیم. اینکه صدای ناصر طهماسب روی شخصیت منفی این سریال است مثل والتر وایت، اصلاً کار قشنگی نیست. این مارتین فریمن بچه مثبت دست و پا چلفتی هم دارد راه می‌افتد. البته منظورم توی سریال است. یکمی لوس نیست که آدم‌های خوب را بد می‌کنید؟ گیرم هنوز توی سریال پر است از آدم‌های خوب. ولی دیگر نباید فریمن کوچولو را قاطی بازی‌های بد بکنید.

 

پنجم: کتاب جنگ و صلح را هم داریم می‌خوانیم. البته گاهی یک روز در میان گاهی دو روز در میان، حق بدهید خب. امروز که داشتم کتاب صوتی تخلیص شده «آمریکایی» نوشته هاوارد فاست را گوش می‌دادم، یک جایی آلتگلد رو به همسرش اما می‌گوید وقتی تولستوی و کلمنز (؟) را کنار هم می‌آورم چون آنها روح و روان روس‌ و  آمریکا را دریافته بودند ولی دیکنز هرگز از روح یک دکان‌دار فراتر نرفته است. من به خدا هرگز انگلستان نرفتم اما بویی از آن طعمی از آن و عشقی از آن در آثار دیکنز نیافته‌ام.

خیلی مشتاق شدم این کتاب را بخوانم اما قیمتش را که دیدم منصرف شدم. مگر اینکه از کتابخانه امانت بگیرم. که البته باید دست به دامن مهدی شوم چون خودم اعتبار کارت عضویتم خیلی وقت است تمام شده. به نظرم پر بی راه نبوده که سال ۷۷ رهبر انقلاب در جمع اصحاب رسانه سفارش می‌کند این کتاب را مطالعه کنند. همین هفت فصل یازده دقیقه‌ای که گوش دادم بسیار چیزها آموختم.

 

ششم: «داشتن نفوذ در میان متنفذان و اعیان سرمایه‌اى است که باید در حفظ آن بسیار کوشا بود وگر نه دیر نمی‌پاید. پرنس واسیلى به‌این معنى نیک آگاه بود و از همان آغاز فکرهایش را کرده و به‌این نتیجه رسیده بود که اگر براى هر کسى که از او تقاضایی دارد به صاحب قدرتى رو بیندازد طولى نخواهد کشید که در صورت احتیاح نتواند برای خود خواهشى بکند؛ به‌همین سبب به‌ندرت از نفوذ خود استفاده می‌کرد.»

 

 

لئون تولستوی/ جنگ و صلح/ جلد اول/ ص. ۵۰

 

وقتی این را می‌خواندیم یاد مدیر قسمتی که امیر وقتی در شورای عالی انقلاب فرهنگی کار می‌کرد داشت افتادم. جوری که به در می‌گویم که دیوار بشنود گفته بود من بلیطم را برای هر کسی خرج نمی‌کنم.  بعدها که در تبریز دنبال کار برای امیر می‌گشتیم به همکارانم که همسران صاحب منصب داشتند وقتی می‌گفتم خیلی بی‌ تعارف قطع رابطه می‌کردند. خلاصه پرنس واسیلی چیزی را دریافته بود که تمام صاحب منصبان در تمام دنیا به آن پایبند هستند. دیگر وقتی امام‌ها گزینشی شفا می‌دهند و رفع حاجت می‌کنند بقیه که جای خود دارند. 

 

هفتم: امروز هم برای خودم بودم. هنوز تلنبار شده خیلی دارم، باز هم سراغ پیش نویس کتابم نرفتم. 

 

القصه، از قورت دادن قورباغه طفره می‌روم. 

 

علم از آن جهت که نور است و سازنده عالِم و معلوم است، از بهترین ره‌آوردهای انبیای الهی است. آنچه عالِم را می‌سازد علم است، و آنچه باعث تحول در معلوم است، علم است.

عالِم وقتی جهان را خوب بشناسد، جهان را خوب اداره می‌کند.

هم ذات اقدس الهی وجود مبارک پیامبر را به عنوان معلم کتاب و حکمت معرفی کرد، فرمود: یعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَ الْحِکمَةَ (جمعه: ۲) و هم خود پیامبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) فرمود: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِی بَابُهَا»؛

اگر مرحوم حکیم فردوسی چنین سرود:

«که من شهر علمم علی‌ام در است

درست این سخن، قول پیغمبر است»

از همین حدیث نورانی گرفته شده است.

اگر روز معلم است، انسان باید به این شهر علم نزدیک شود.

 

 

آیت الله جوادی آملی/ پیاده سازی سخنرانی؛ ۱۳۸۷/۲/۱۲

 

«آتش‌سوزی در اورشلیم

آتش‌سوزی هنوز مهار نشده و در نزدیکی بزرگراه ۱ همچنان در حال گسترش است، مسافران با وسایل نقلیه و پیاده شروع به تخلیه از بزرگراه ۱ کرده‌اند.

شبکه ۱۲ عبری: دستور تخلیه شهرک میشمار آلون صادر شده است!»

 

به قاضی زاده خبر بدهید فرزندان اسماعیل چیزی نمی‌گویند ولی خداوندشان را سربازانی در آسمان و زمین است (فتح: ۷)

 

 

پ.ن: حسین قاضی زاده کارمند ایران اینترنشنال است. موقع آتش سوزی در بندر شهید رجایی نوشته بود فرزندان موسی بلوف نمی‌زنند.

 

یک: امیرالمومنین امام علی علیه السلام فرمودند:

«أصلُ الحَزمِ الوُقوفُ عِندَ الشُّبهَةِ»

اصل احتیاط، توقف هنگام شبهه است.

 

 

دو: حضرت امام باقر علیه السلام فرمودند:

«اَلْوُقُوفُ عِنْدَ اَلشُّبْهَةِ خَیْرٌ مِنَ اَلاِقْتِحَامِ فِی اَلْهَلَکَةِ وَ تَرْکُک حَدِیثاً لَمْ تُرْوَهُ خَیْرٌ مِنْ رِوَایَتِکَ حَدِیثاً لَمْ تُحْصِهِ.»

 توقف در مورد شبهه بهتر از افتادن در چاه هلاکت است، اگر حدیثى را که به درستى برایت روایت نشده واگذارى، بهتر از این است که حساب نکرده آن را روایت کنى.

 

 

سه: حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:

«إنّما الاُمورُ ثلاثةٌ: أمرٌ بَیِّنٌ رُشدُهُ فَیُتَّبَعُ، و أمرٌ بَیِّنٌ غَیُّهُ فَیُجتَنَبُ، و أمرٌ مُشکِلٌ یُرَدُّ عِلمُهُ إلى اللّه ِ و إلى رسولِهِ.

قالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله: حَلالٌ بَیِّنٌ، و حَرامٌ بَیِّنٌ، و شُبُهاتٌ بَینَ ذلکَ، فَمَن تَرَکَ الشُّبُهاتِ نَجا مِنَ المُحَرَّماتِ، و مَن أخَذَ بِالشُّبُهاتِ ارتَکَبَ المُحَرَّماتِ و هَلَکَ مِن حیثُ لا یَعلَمُ»

 امور سه گونه‌اند: امرى که درستى آن روشن است، پس باید آن را دنبال کرد، امرى که نادرستى‌اش آشکار است، پس باید از آن دورى نمود، و امرى مبهم است، پس باید علم آن را به خدا و رسولش ارجاع داد.

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: حلالى روشن وجود دارد و حرامى روشن و در این میان امورى است مشتبه و مبهم؛ پس هر که شبهات را رها کند، از حرامها نجات یابد و هر که شبهات را پى گیرد مرتکب حرام‌ها شود و ندانسته به هلاکت در افتد.

 

در حدیث معروفی داریم که «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»؛ هر کس خودش را درست بشناسد، خدا را می‌شناسد.

در قرآن نیز آیه‌ای داریم که عکس نقیض این حدیث است: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»*؛ یعنی اگر کسی خدا را نشناخت، خودش را نمی‌شناسد.

خدا این انتقام را گرفته است! کسی که به فکر خداشناسی نیست، خدا او را به این عذاب گرفتار می‌کند: او را از یاد خود او فراموش می‌دهد که درنتیجه او به فکر همه چیز هست، مگر به فکر خودش! به فکر خانه و اتومبیل و رفت‌وآمد هست، اما این‌که من کی هستم، چه می‌شوم، برزخ چیست، چه باید ببرم و... به فکر این‌ها نیست.

 

آیت الله جوادی آملی/ پیاده‌سازی سخنرانی؛ ۲۳ آبان ۱۴۰۳

 

 

*آیه ۱۹ سوره مبارکه حشر: و مانند کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشی کرد؛ اینان همان فاسقانند.

 

مصداق روشن کسانى که خداوند را فراموش کردند، منافقانند. در آیه ۶۷ سوره توبه درباره منافقان مى‌خوانیم: «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ» البتّه خداوند فراموشکار نیست، بلکه لطف خود را از آنان باز مى‌دارد. «وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا» (مریم: ۶۴)

غفلت، خطرناک‌ترین آفت انسان است. قرآن مى‌فرماید: گروهى از مردم، از چهارپایان بدترند، زیرا غافلند، «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» (اعراف: ۱۷۹) بنابراین غفلت از خدا «نَسُوا اللَّهَ» (توبه: ۶۷)، غفلت از قیامت‌ «نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ» (ص: ۲۶) و غفلت از آیات الهى، «أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها» (طه: ۱۲۶) باعث سقوط انسان به مرحله‌اى پست‌تر از حیوانیّت مى‌شود.

کسى که خدا را فراموش مى‌کند، قهراً فردى بى‌راهه، بى‌رهبر، بى‌هدف و بى‌قانون، غرق در شهوات مى‌شود و تمام هدف‌ها و عملکردش سلیقه‌اى و مطابق تمایلات و هوس‌هاى خودش مى‌شود و این بزرگ‌ترین خطر براى انسان است. (منبع)

 

یاد آیه ۷۲ سوره مبارکه حجر افتادم که در توصیف آن شب کذایی و حالت قوم لوط پشت در خانه می‌فرماید: لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ

به جان تو سوگند، آنان در مستی خود فرو رفته و سرگردان بودند.

 

در باب آخرت: فرمود: تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی

یک مسافر، زاد و راحله دارد؛ زاد و توشه انسان بعد از مرگ، تقواست. و اگر این مسافر راحله داشته باشد؛ یعنی مَرکَب داشته باشد، این راه را بهتر طی می‌کند.

زاد انسان، تقواست: تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی

راحله، محبت است که آسان‌تر و سریع‌تر این راه را طی می‌کند: إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ

همه ما محبّ خدا هستیم، چون تمام هستی ما از اوست؛ اما تمام کوشش و تلاش ائمه علیهم السلام این است که ما را از مرحله محبّ بودن، به محبوب بودنِ خدا منتقل کنند.

در مسائل سیر و سلوک اگر کسی بخواهد از مقام محبّ بودن، به محبوب بودن برسد، حد وسط آن حبیب الله است. اگر کسی پیرو حبیب الله بود، از محبّ بودن به محبوب بودن منتقل می‌شود.

فرمود شما به مردم بگویید: إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ من که حبیب خدا هستم، در مدار محبت و دین من حرکت کنید، یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ و از محبّ بودن به محبوب بودن خواهید رسید.

 

 

آیت الله جوادی آملی/ حکمت‌های نهج البلاغه/پیاده سازی سخنرانی؛ ۱۳۹۷/۰۲/۲۰

 

در باب دنیا: اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ (شوری: ۱۹)

 

ذات اقدس اله فرمود: همه موجودات را من روزی می‌دهم؛ اما مؤمن را از راهی که گمان نمی‌برد روزی می‌دهم. نه این که مؤمن اهل کشاورزی و صنعت و ... نیست. او این کارها را می‌کند؛ اما برایش روشن می‌شود که یک دست غیبی دارد او را تامین می‌کند تا به قدرت خودش تکیه نکند.

 

آیت الله جوادی آملی/ تفسیر سوره شوری/جلسه نوزدهم

 

 

در آیه ۴۰ سوره مبارکه نمل می‌فرماید:«... گفت: این بخشش پروردگار من است، تا مرا بیازماید که سپاسگزارم یا کافر نعمت. پس هر که سپاس گوید براى خود گفته است و هر که کفران ورزد پروردگار من بى‌نیاز و کریم است.»

 

صفت غنی را در آیاتی*، در مقابل فقیر بودن ما آورده و اما کریم: اسمی جامع ِ همۀ خیرات و فضایل و امور پسندیده‌است. همچنین آن را به معنای کسی که خیر بسیار می‌رساند و چیزی که نفعش دوام دارد معنا کرده‌اند‌.»

 

کریم به سه مفهوم اساسی اشاره دارد:

۱) جواد، یعنی بخشنده‌ای که بسیار و بدون هیچ مانعی می‌بخشد و کفران و عصیان بندگان در بخشش او اثری ندارد و به معنای والا‌تری یعنی کسی که همۀ افعالش احسان و انعام است.

۲) صفوح، یعنی کسی که از گناه درمی‌گذرد و عفو می‌کند و برتر از آن، گناه را به حسنه بدل می‌کند.

۳) کریم را به معانی دیگری نیز دانسته‌اند، از جمله کسی که به وعدۀ خویش وفا می‌کند، کسی که امید آرزومندان را ناامید نمی‌کند، و کسی که مستغنی از غیر است و بر عطای خود منت نمی‌گذارد. 

 

با توجه به معنای لغوی کریم، اساس معنای آن را شتاب به سوی امور خیر دانسته و گفته که خداوند اکرم الاکرمین است، زیرا سبب هر خیر و آسان کنندۀ آن است. (منبع)

 

* یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (فاطر: ۱۵)

ای مردم! شمایید نیازمندان به خدا، و فقط خدا بی‌نیاز و ستوده است.

 

چند روز پیش در کانال سمت خدا این قسمت از تفسیر سوره مبارکه بقره را به صورت عکس نوشت دیده بودم، یادش افتادم:

 

ذات اقدس اله یک جا می‌فرماید: وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ(نور: ۳۳) آنچه انفاق می‌کنید مال الله است مال شما نیست. در سوره حدید لطیف‌تر از این می‌گوید: وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ (حدید: ۷) ما که به شما چیزی ندادیم شما خلیفه و نماینده مایید، نماینده که در بخشش مال حق بخل ندارد. فرمود شما جای خدای رازق نشسته‌اید، کار او را بکنید. بدون بخل انفاق کنید.

 

تفسیر سوره بقره آیت الله جوادی آملی/ جلسه ۴۹۷

 

البته یاد از کیسه خلیفه بخشیدن هم افتادم و رفتم ببینم از چه قرار است. منفی بود (+) چون در مورد افراد خسیس و بخیل صدق می‌کند. ولیکن خداوند می‌فرماید آقا هر چقدر دوست داری از کیسه من ببخش، من جایش را پر می‌کنم (+).

 

خدیجه کبری، عالمه، عابده، زاهده و موحده بود؛ ما فخر می‌کنیم که چنین مادری داریم!

خدیجه کبریٰ (علیها آلاف التحیة و الثناء)، فرهنگ عقلانیت را در فضای جاهلی پیاده کرد.

چون آن فرهنگ، فرهنگ جاهلی بود، اقتصاد جاهلی هم داشتند، و اقتصاد جاهلی در محدوده ربا دور می‌زد.

در جاهلیت کهن که ربا، یک پیمان تجاری و اقتصادی رسمی بود، این را خدیجه کبریٰ خط بطلان زد و تحریم کرد!

وجود مبارک خدیجه کبریٰ (سلام الله علیها) ویژگی‌های خاصی داشت:

او طرف مشورت پیغمبر بود!

او یک مریم ثانی است برای ما!

او الگوی جامعه است!

خدیجه کبریٰ (سلام الله علیها)، نه تنها ام المؤمنین فقهی است،

ام المؤمنین فرهنگی است،

ام المؤمنین اقتصادی است،

ام المؤمنین عفاف و حجاب است.

 

آیت الله جوادی آملی/سخنرانی در همایش ملی خدیجه کبری (س)؛ ۱۳۹۵/۱۰/۰۲

 

 

حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها مغفول و مهجور است. زنی که در زمانه جاهلیت لقبش طاهره بوده. دیشب با همسرم صحبت می‌کردیم در مورد اینکه دین و آیین حضرت قبل از اسلام چه بوده است؟ گفتم لقبش طاهره بوده و عمویش کشیش بوده و اینکه بلافاصله بعد از شنیدن سخنان حضرت محمد صلوات الله علیه و آله سریع نزد عمویش می‌رود و نشانه‌های پیامبری را می‌شناخته، احتمالاً مسیحی بوده یا با آیین مسیحیت دمخور بوده است.

 

در این منبع نوشته است که اهل سنت و وهابیون معتقدند یهودی بوده است ولی با این سخن آیت الله جوادی آملی که ربا را حرام کرده بود بعید است که یهودی باشد چون ربا و بانکداری از لحاظ تاریخی هم اثبات شده که به دست یهودیان اداره و ترویج یافته است.

 

و البته این را هم نوشته است که: «هر چند از زندگانی و دین حضرت خدیجه(س) قبل از ازدواج با پیامبر (ص) و دوران جاهلیت اطلاع چندانی در دست نیست اما شواهدی در دست است که ایشان به دین حضرت ابراهیمی بود. با توجه به اینکه لقب حضرت خدیجه قبل از اسلام، طاهره بوده(بحار الانوار، ج ۱۶، ص ۱۲) و طاهره به معنای پاک منشی است می‌توان فهمید که آن بزرگوار پیرو یکی از ادیان الهی و به آن پایبند بوده است .حضرت خدیجه از کسانی بود که انتظار ظهور پیامبر جدید را می‌کشید و از ورقه بن نوفل و دیگر علماء جویای نشانه های نبوت می شد. (بحارالانوار، ج۱۶،ص۵۲)»

 

من نظرم بیشتر روی مسیحی بودن ایشان است. همان مریم ثانی که آقای جوادی آملی می‌گوید.

 

فرمود: ما انسان، مخصوصاً مسلمان را عزیز و کریم خلق کردیم.

 

آنچه باعث رشد این عزّت و کرامت است را به ما نشان دادند و آنچه مانع پیشرفت آن است را نیز روشن ساختند.

 

سپس فرمود: اگر اینها را یکی پس از دیگری شناختید و عمل کردید، کم‌کم ﴿زادَتْهُمْ إیماناً﴾ ایمان شما بیشتر می‌شود!

 

دو طایفه از آیات، یکی در سوره «انفال» و دیگری در سوره «آل عمران»، درجه‌بندی ایمان را مشخص می‌کند:

 

فرمود اگر ایمان بالا آمد: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾  کم‌کم صاحب درجات برتر می‌شوید!

 

وقتی صاحب درجات برتر شدید، درجه با صاحب درجه یکی می‌شود. لذا در سوره «آل عمران» دیگر «لام» نیست و می‌فرماید:﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ یعنی این افراد خودِ درجه می‌شوند!

 

ببینید تفاوت ره از کجاست تا به کجا!

 

در رذایل اخلاقی هم همین روند وجود دارد:

 

اگر عده‌ای [اهل ظلم و گناه شد]، ابتدا «لَهُمْ دَرَکَاتٌ» است، اما بعد «هُمْ دَرَکَاتٌ» می‌شود!

 

در آن آیه کریمه فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾

 

نفرمود ما از جنگل هیزم می‌آوریم، بلکه همین ظالم خود آتش می‌گیرد!

 

هیزم جهنم، خودِ ظالم است که گُر می‌گیرد!

 

 

جوادی آملی/پیاده سازی سخنرانی/ درس اخلاق؛ ۱۳۹۶/۱۱/۲۶

 

 

اتفاقاً امروز این را در کانال سمت خدا دیدم که بی‌ربط درجات و درکات نیست.

 

«در آیات متعددی از قرآن به رسالت انسان در برابر خانواده‌اش اشاره شده است از جمله:

 

- قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا» ؛ خود و خانواده تان را از آتش جهنم بازدارید.

 

- « وَ أَمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْهَا »؛ اهل خود را به نماز فرمان ده و بر آن پایداری کن

 

- إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ »؛ مردان خدا در مورد خانواده شان دغدغه دارند و بی تفاوت نیستند

 

وَ کَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ »؛ پیامبر، همواره خانواده اش را به نماز سفارش می‌کرد»

 

 

عباس بابائیان/ چهارصد نکته از تفسیر نور/ نکته ۳۲۷