سعید جلیلی جذابیت ظاهری ندارد، بیان مردم پسند ندارد، زبان بازی نمی کند، ۱۱ سال طول کشید تا عصبانی شود، توهین بلد نیست، عصبانیتش هم غیر عقلانی نمیشود، ساختمان و پل نساخته، کارهایش را به دلایل امنیتی نمیگوید، مصالح کشور را خرج خودش نمیکند، توصیه پذیر به نظر نمیرسد، مبهم است، نقطه سیاه ندارد، برنامه زیاد دارد، خسته کننده است، نخبگانی است، با سواد است، ... واقعا چرا نفر اول نظرسنجی هاست؟
این سوالی است که باید در آینده بیشتر شکافت. خصوصاً که قالیباف، گزینه رقیب داخلیش، جذابیت ظاهری دارد، کارنامه ساخت و ساز دارد، شعارهای وسط پسند دارد و کلی امتیاز دیگر. چه برسد به پزشکیان، گزینه رقیب خارجیش. یعنی انتخاب جلیلی را نمیتوان به حساب قحط الرجال گذاشت.
دیگران را نمیدانم اما جلیلی برای من یک ویژگی بسیار خاص دارد. برخلاف عموم طرفدارانش که "برنامه داشتن" را خصوصیتش میدانند منی که از ۹۲ دقیق دنبالش کردم چیز زیادی از برنامههایش نفهمیدم. بلکه برعکس امسال به این نتیجه رسیدم که جلیلی جزییات برنامههایش را "عامدانه" عمومی نمیکند. برنامه داشتن (حداقل برای من) ویژگی خاص جلیلی نیست، ویژگی خاص سعید جلیلی را باید در "کارنامه" اش پیدا کرد.
نزدیک به ۴۰ روز از حادثه تلخ و رازآلود شهادت رییسی میگذرد. چه کسی فکر میکرد در این روزهایی که رییسی باید میوه تلاشهایش برای مهار اقتصاد رو به زوال ایران را میچید، اسراییل باید تبعات عملیات وعده صادق را میداد، ایران باید ثبات را تجربه میکرد چنین طوفانی از حوادث همه چیز را زیر و رو کند. اما دست خدا در چنین رویدادهایی آشکار میشود و یکبار بار دیگر به ما اهمیت بزرگترین دستاورد انقلاب اسلامی گوشزد شد: ساختار دولت-ملت ایرانی که میتواند در چنین طوفانی کشتی را به آرامی به سمت انتقال قدرت ببرد. یک انتخابات کاملاً رقابتی برگزار و بدون مشکلی "رای مردم" را هرچه باشد اجرا کند، حتی پزشکیان.
به نظرم مهمترین ویژگی جلیلی دقیقاً اینجاست: "او با یک آگهی روزنامه وارد دولت شده است." جلیلی مثل هر کارمندی استخدام شده، کارشناس، سرپرست، معاون، مدیر، مدیر کل، معاون وزیر و دبیر شعام شده. حتی یک بار هم این وسط تنزل مقام گرفته و دوباره از کارشناسی شروع کرده. چرا این ویژگی مهمی است؟
ساختار دولت - ملت یک ماشین عظیم پیچیده است. در این ساختار دو گونه رشد امکان پذیر است، رشد عمودی، و رشد افقی. اولی همین مسیری است که جلیلی و هر کارمندی طی میکند، دومی مسیری است که قالیباف، پزشکیان، قاضیزاده، زاکانی و بسیاری از رجال طی میکنند. اینها از بیرون سازمان به آن تزریق میشوند.
برخلاف تصور اتفاقاً رشد افقی پدیده بدی نیست. چرا که سازمانها و به طور کلی ساختار دولت-ملت یک ویژگی ذاتی دارد. دولتمندی تمایل شدیدی به "حفظ وضع موجود" و "بقامحوری" دارد. همین تمایل است که امکان تداوم را در بحرانهایی مثل انقلاب، جنگ، تحریم و تغییر ریاست جمهوری فراهم میکند. اما این تمایل یک فرزند ناخواسته میزاید: "روزمرگی"
رشد عمودی در سازمان و زندگی کارمندی روزمرگی را در تمام شئون فکری فرد تزریق میکند. در این شرایط افراد در برابر تحول و تغییر مقاوم میشوند. این از عجایب دستگاه دولت-ملت است. چیزی که باعث تداومش میشود جلوی پیشرفتش را میگیرد!
در چنین شرایطی است که رشد افقی مثل یک شوک میتواند سامانهاش را تکان بدهد. قالیباف، احمدینژاد، رییسی نمونههای خوبی از این مثال هستند. اما الزاماً این تکانش موفق نخواهد بود، چرا که نا آشنایی مدیر میتواند تبدیل به آزمون و خطا شود. عین کسی که پشت دستگاهی پیچیده دکمهها را امتحان میکند.
مثلاً احمدینژاد سازمان برنامه بودجه را حذف کرد! هرچه این سازمان تخصصیتر باشد مدیر افقی زمان بیشتری برای آزمون و خطا نیاز دارد، در نتیجه یا زمان را برای یادگیری از دست میدهد (مثل ضرغامی در میراث) یا توسط همان سازمان مدیریت میشود. (مثل روحانی) یا تغییرات شدید اعمال میکند یا درک ناقصی از سازمان را مطرح میکند.(مثل درک قالیباف از کار اجرایی به مثابه پیمانکاری)
البته نمونههای موفقی از رشد افقی وجود دارد، شبیه مرحوم یزدانی خرم در والیبال که از فدراسیون کشتی آمد و نسل جدیدی ساخت. اما این روش ریسک بالایی دارد.
ساختار دولت_ملت موفق باید بتواند رشد عمودی را سالم کند. درست است که نمونههای موفقی از رشد عمودی وجود دارد مثل علیرضا دبیر در کشتی، حسن طهرانی مقدم در موشکسازی، مجید شهریاری و فخریزاده، اما در بسیاری موارد "روزمرگی" ذهن کارگزار را میبلعد. رشد عمودی یک آفت دیگر هم دارد که به "قانون پیتر" مشهور است. خلاصهاش اینکه مدیر موفقی ارتقا مییابد و خراب میکند. مثل محمد سرافراز در صداوسیما، یعنی سقف این مدیر همان پرس تی وی درخشان بود.
سعید جلیلی اینجاست که ممتاز است.
او از پایینترین درب وارد شده، پلهها را بالا رفته و تمام پیچ و مهرههای سازمان را یکبار باز و بست کرده، مشمول قانون پیتر نشده و در هیچ سطحی گیر نکرده اما از همه مهمتر درگیر روزمرگی نشده است. جلیلی کار دولتداری را کامل تجربه کرده و اجرا یعنی همین.
او به این هم بسنده نکرده، ۱۱ سال اخیر را صرف بررسی ساختار دولت-ملت کرده و برای تغییرش "ایده" ضد روزمرگی پیدا کرده است. نگفتن جزییات برنامههایش به این دلیل است که قدر ایدههایش را فهمیده. مثل دیگر رقبا نیست که برایشان برنامه مینویسند و ایدهها را خرج کنند. چنین نامزدی در تاریخ انتخاباتهای ما بیمانند است. (او همین ایدهها، یعنی حاصل عمرش را رایگان به رییسی داد)
سازمان هم به خوبی این را میفهمد و مقابل تحول مقاومت میکند. ترجیح بدنه، ریاست اصلاحطلبان (کارگزاران) است که برخلاف اسمشان دقیقاً "حفظ وضع موجود" و گذران امور میکنند. انتهای ایده این افراد "نفت بفروشیم زندگی کنیم" است و به همین دلیل مذاکره رفع تحریم و عادیسازی (نرمالایز شدن) را پیگیری میکنند. ایران با چنین رویکردی در بهترین حالت مثل دوران خاتمی (بدون تحریم) درجا میزند یا مثل دوران روحانی (با تحریم) عقب میماند.
در درجه بعد هم مدیرانی نسبتا مدیریت شونده مثل قالیباف اولویت سیستم است، که اگر چه مقداری درد تحرک دارد اما زایمانی در کار نیست. این مدیران مثل دوران احمدینژاد زیرساختهای عمدتاً عمرانی را اجرا میکنند و برنامههای توسعه راستی را پیگیری میکنند که قطعاً با فاصله از نمونه قبلی بهتر و حتی باعث پیشروی است.
بحران جلیلیها دقیقاً اینجاست که نه تنها ضد روزمرگی هستند، بلکه خواهان جهش هم هستند! از طرفی چون زیر و بم سازمان را هم دیدهاند به راحتی مدیریت نمیشوند. او با همه کار نمیکند، تعارف ندارد و جلوی فساد و نابهینگی میایستد. قدرت ریاست جمهوری را فراتر از پیمانکاری و ساخت و ساز، مثل یک معمار فهمیده است. چنین گزینهای باید هم مطرود ساختارها باشد، اما شاید به لطف قدرت ملت در "دولت-ملت" بتوان تحولی ایجاد کرد. فشار از پایین!
ممکن است جلیلی رییسجمهور نشود اما من بسیار امیدوارم که یک حزب واقعی تاسیس کند و خودش را تکثیر کند.
پ.ن: مثالهای مدیریتی این متن نسبی هستند. همه دوران مدیریت یک نفر را نمیتوان با یک جمله توصیف کرد.
سلمان معمار ۷ تیر ۱۴۰۳
توضیح: این سلسله یادداشتهای سلمان معمار را از عکسنوشتهای اینستاگرامش دارم به وبلاگ انتقال میدهم و چند وقت بعد به تاریخ نگارشش انتقال خواهم داد.