چرخِ شعبده باز هزار بازی از این طُرفهتر برانگیزد*
ما اینجا در پلاک ۶۲۱، با خانه پدری امیر همسایهایم. نه دیوار به دیوار ولی آنقدر نزدیک هستیم که تقریباً هر شب شامشان را بردارند بیاورند دور هم بخوریم. هر بار هم قرار است تا شام خوردند بروند چون خواهرش صبح باید برود سر کار ولی تا یازده دوازده میمانند به حرف و حتی گوشی به دست یک وری، خواب و بیدار حتی.
پریشب خواهر امیر وقتی وارد شد گفت چه خوب شد که شما آمدید. خیلی دلی گفت.
خب. خاصیت «اجاق بودن» خانه به لطف خدا ادامه دارد.
اینکه پلاک را نوشتم چون جمعشان میشود ۹، آمدنی واگن ۶، کوپه ۳ بودیم. شماره صندلیهای کوپه از ۳۳ تا ۳۶ بود. مخاطبان قدیمی من میدانند عدد ۳ و مضاربش را دوست دارم. خصوصاً اگر ۹ باشد. خدا بازی باز است. بازی با اعداد که عددی نیست برایش.
*حافظ گفت:
تو عمر خواه و صبوری که چرخِ شعبده باز
هزار بازی از این طُرفهتر برانگیزد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد...