پیوند عفاف و همرنگی سیاسی
ــ قبلاً هم اینکار را کردهای؟
+ البته. صدها بار … خوب به هر حال، سی چهل بار.
ــ با اعضای حزب؟
+ آره، همیشه با اعضای حزب.
ــ با اعضای حزب مرکزی؟
+ نه. با آن خوکها نه! اما خیلیها هستند که با گیر آوردن کوچکترین فرصت، این کار را میکنند. آنچنانکه مینماید مقدس نیستند.
قلب وینستون از جا جست. دخترک این کار را سی چهل بار انجام داده بود. ای کاش صدها و هزارها بار این کار را میکرد. هر آنچه نشانی از فساد با خود داشت، همواره از امیدی وحشی سرشارش میساخت. …
ــ گوش کن! هر چه با مردان بیشتری بوده باشی، بیشتر دوستت میدارم. میفهمی؟
+ آره، کاملاً.
ــ از عفاف بیزارم. از نیکی بیزارم. میخواهم سر به تن فضیلت نباشد. میخواهم آدمها تا مغز استخوان فاسد شوند.
+ در این صورت عزیزم، شایستگیات را دارم. تا مغز استخوان فاسدم.
.
.
.
… وینستون با خود گفت که حرف جولیا عین حقیقت است. بین عفاف و همرنگی سیاسی، پیوندی مستقیم و نزدیک برقرار بود.
۱۹۸۴/جورج اورول