مرا آفرید آن که دوستم داشت

تقارن مطلوب إلیه

پنجشنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۳، ۰۴:۵۴ ب.ظ

صبح به خواهر ساکن روستایم زنگ زدم گفت در قبرستان روستا است، سر خاک بستگان. یادم افتاد پنجشنبه است، همانطور حین صحبت و خداحافظی دلم رفت وادی رحمت سر خاک پدر و مادر. چشمم افتاد به ساعت روی دیوار که چند دقیقه به ده بود. من و مهدیه با همین خواهرم داشتیم صبحانه می‌خوردیم که شوهر آن یکی خواهرم زنگ زد که شناسنامه و کارت ملی مادر دست توست؟ دست من بود. خداحافظ. خواهرم گفت شناسنامه برای چی؟ زنگ زدم و خودش از حاجی پرسید. صورتش جمع شد و چیزی گفت یا نه، یادم نیست. فقط یادم است نگاه کردم سمت گوشه سبز خانه و سه بار فریاد زدم مادر؟ بدون من کجا رفتی؟

 

پنجشنبه پنجم بهمن ۹۶ بود. ساعت ده صبح.

 

صبح‌ها دو رکعت نماز برایشان می‌خوانم. امروز وقتی نیت کردم حس کردم دیگر حسی به این دو کلمه ندارم. چه بر سرم آمده؟

 

  • سوسن جعفری

مکاشفات

نظرات  (۱)

روحش قرین رحمت واسعه حضرت حق ان‌شاءالله.

 

برای مادر نماز والین هم حتماً بخوانید.

پاسخ:
سپاسگزارم‌. خداوند ارواح مومنین و مومنات را بیامرزد


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی